روانشناسی

آرشیو

روانشناسی

مهارت هاي زندگي را به کودکانمان بياموزيم

روان درمانی چیست و چگونه انجام می شود؟

روان درمانی چیست و چگونه انجام می شود؟

ادامه نوشته

روانشناسی

روانشناسی

ادامه نوشته

روانشناسی  داستان کوتاه

روانشناسی  داستان کوتاه2

ادامه نوشته

روانشناسی  داستان کوتاه

روانشناسی  داستان کوتاه

ادامه نوشته

فکر کن اما نقادانه

این نوع تفکر، نوعی فرآیند شناختی فعال، هدفمند و سازمان یافته است که شخص با استفاده از آن به بررسی افکار و عقاید خود و دیگران می‌پردازد و با ارزیابی و تفسیر ماهرانه خود به درک و فهم روشن‌تر و بهتری دست می‌یابد.
آیا در مواجهه با اطاعات روزمره بلافاصله آنها را پذیرفته یا بلافاصله رد می کنید؟

آیا در مواجهه با اطلاعات روزمره سعی می کنید که با سوالات هدفمند اعتبار موضوع را مشخص کنید؟

آیا در مواجهه با اطلاعات روزمره، دقت لازم در نتیجه گیری را اعمال می کنید؟

شاید بتوان گفت که منحصر به فرد ترین توانایی ما انسان ها، اندیشیدن است و بواسطه همین اندیشیدن است که اشرفیتمان نمود می یابد. یکی از مهمترین وجوه تمایز انسان از دیگر موجودات، قدرت تفکر و خلاقیت، قدرت دستکاری در ذهن و پدیده‌ها، قدرت کشف و تولید ابزار و اندیشه‌های جدید است.

انسان برخلاف سایر موجودات، این توانایی را دارد که برخلاف شرایط موجود، با تفکر و تلاش، راه صحیح زندگی را پیدا کند.بنابر این در رابطه با اهمیت تفکر در زندگی ما انسان ها هیچ شکی وجود ندارد. یک ذهن نقاد همواره در جستجوی شواهد، دلائل و مدارک واقعی برای قضاوت درباره یک موضوع و نتیجه گیری دقیق و منطقی است. ذهن نقاد هر چیزی را به راحتی نمی‌پذیرد و یا رد نمی‌کند، بلکه ابتدا در مورد آن موضوع، سۆال و استدلال می‌کند سپس می‌پذیرد یا رد می‌کند.

داشتن این نوع تفکر، کمک می‌کند تا هنگام تصمیم‌گیری مسأله را از جوانب گوناگون بررسی و نقد کنیم زیرا تفکر نقادانه برپایه پرسیدن، کسب اطلاعات و استدلال قرار دارد و از تعصب و خودرأیی به دور است. ما در برهه ای از تاریخ به سر می بریم که به آن عصر "انفجار اطلاعات " گفته شده است. اینترنت، گستردگی رسانه های جمعی و فن آوری اطلاعات، همگی موضوعاتی هستند که ما را دایماً در معرض اطلاعات قرار می دهند و قاعدتاً اگر ما فاقد توانایی تشخیص اطلاعات کارآمد باشیم با مشکلات عدیده ای روبرو خواهیم شد.

تعریف تفکر نقادانه را بدانیم
این نوع تفکر، نوعی فرآیند شناختی فعال، هدفمند و سازمان یافته است که شخص با استفاده از آن به بررسی افکار و عقاید خود و دیگران می‌پردازد و با ارزیابی و تفسیر ماهرانه خود به درک و فهم روشن‌تر و بهتری دست می‌یابد.این اطلاعات طیف وسیعی از موضوعات را در بر می گیرد و از افکار و عقاید خود و دیگران گرفته تا مقاله ای را که در یک روزنامه خوانده یا فیلمی را که دیده اید شامل می شود.

برای کسب مهارت نقادانه باید ابتدا درباره هر موضوع یا هر سۆالی، اطلاعات دقیقی را به دست بیاوریم. درباره مسائل و موضوعاتی که پیش می آیند، دچار احساسات و هیجانات کاذب نشویم و از قضاوت عجولانه درباره موضوعات بپرهیزیم

این نوع تفکر باعث می شود فکر و ذهن انسان باز شود و مانع از خشکی ذهن می گردد و همچنین فرد برای مشکلات زندگی خود راه حل های متعدد و متنوع به دست می آورد ، مانع از نا امیدی ، درماندگی و استیصال می شود و به فرد احساس تسلط می دهد و به او کمک می کند که با مشکلات به چالش بپردازد(چالش به معنی دست و پنجه نرم کردن و مبارزه با مشکلات است).

برای کسب مهارت نقادانه باید ابتدا درباره هر موضوع یا هر سۆالی، اطلاعات دقیقی را به دست بیاوریم. درباره مسائل و موضوعاتی که پیش می آیند، دچار احساسات و هیجانات کاذب نشویم و از قضاوت عجولانه درباره موضوعات بپرهیزیم. قبل از پاسخ گویی به مسائل فکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم. از عقاید و نظرات معقول خود دفاع کنیم و زود تسلیم دیگران نشویم.

 منابع:
1-مهارت های زندگی- حسین ناصری
2- معاونت فرهنگی- اجتماعی شهرداری کرج- وبلاگ ایران کوچک، شهروند برتر
3- مهارت مقابله با اضطراب/ لیلا آژیر
4-نشریه شاهد جوان، شماره 417.
5- سایت همشهری- سیما حاج ابوالقاسمی

در شرایط هیجانی چطور صحبت کنیم؟

دقت کنید در شرایط ناراحتی یا عصبانیت بیان صریح و مشخصی داشته باشید و از واژه‌های مناسب استفاده کنید.
بسیاری از مشکلات ارتباطی ناشی از برداشت‌هایی است که افراد از پیام‌های یکدیگر می‌کنند. در واقع این تجارب ما هستند که برداشت‌های ما را تسهیل می‌کنند.

آنچه افراد را برای برداشت اشتباه کمک می‌کند، پیام‌های ضمنی است یا واژه‌های مشترکی که بار عاطفی متفاوتی دارند.

پیام‌های ضمنی
روابط صمیمی پر از پیام‌های ضمنی است، پیام‌هایی که دو طرف به صورت پنهان به یکدیگر می‌فرستند. پیام‌هایی از قبیل من دوستت دارم، حرف خوبی نزدی، از دستت ناراحتم و غیره. افرادی که از پیام‌های ضمنی بیشتر استفاده می‌کنند، آن هم زمانی که باید مستقیم صحبت کنند، احتمال برداشت اشتباه را افزایش می‌دهند.

شرایط هیجانی ذهن را برای برداشت‌های نادرست و آماده می‌کند. برای مثال وقتی ناراحت و عصبانی می‌شویم، هیجان ناراحتی یا عصبانیت، سیستم‌های هیجانی مغز را فعال می‌کند، در نتیجه سطوح عالی مغز نمی‌توانند پیام‌های طرف مقابل را به درستی معنا کند و در نتیجه ممکن است پاسخ اشتباه دهد. پاسخ اشتباه به صورت یک عامل، می‌تواند باعث افزایش تنش بین فردی می‌شود و پرخاشگری را تسهیل می‌کند. در نتیجه لازم است دو راه را برای زمانی که هیجانی می‌شوید استفاده کنید:

1- اندکی صبر کنید تا هیجان فروکش کند
2- به صورت مستقیم صحبت کنید

واژه‌های مشترک اما متمایز
در بسیاری از موارد افراد صمیمی از واژه‌هایی استفاده می‌کنند که معنای متفاوتی برای آن‌ها دارد. این موضوع می‌تواند ریشه در تجربیات شخصی و آموزشی داشته باشد. برای مثال در بسیاری از جمع‌ها کلمات مختلف بار معنایی متفاوتی پیدا می‌کند برای مثال بسیاری از افراد از واژه دیوانه برای رفتارهای اشتباه استفاده می‌کنند. این واژه برای جمع‌ها و موقعیت‌های مختلف معنای متفاوتی دارد اما ممکن است افراد از این واژه‌ها در جای نامناسب استفاده کنند.

وقتی بین دو نفر ناراحتی پیش می‌آید، ناراحتی باعث تداعی واژه‌هایی می‌شود که ما برای این موقعیت یادگرفته‌ایم، یکی ممکن است فحاشی کند، دیگری گوشه و کنایه بزند و غیره.

هر فردی راه مخصوص به خود را دارد. اما چون عصبانیت فیلترهای مغزی را تحت تاثیر قرار می‌دهد، ممکن است افراد اولین معنایی که از واژه‌ها به ذهنشان می‌رسد برداشت کنند. در واقع وقتی هیجانی می‌شویم، هیجان به عنوان یک تسهیل کننده، راه را برای نخستین برداشت آماده می‌کند، چرا که هیجان با دست کاری سیستم ادراکی، نشانه‌ها را به نفع هیجان تعبیر و تفسیر می‌کند. یعنی، وقتی عصبانی هستیم، صحبت‌های طرف مقابل را به نفع عصبانیت خود تفسیر می‌کنیم.

برای همین هم، برای صحبت کردن در شرایط حساس باید دقت زیادی شود و از واژه‌هایی استفاده شود که بار معنایی یکسان‌تری دارند.

دقت کنید در شرایط ناراحتی یا عصبانیت بیان صریح و مشخصی داشته باشید و از واژه‌های مناسب استفاده کنید.

سعی نکنید پیام‌های خود را به صورت ضمنی یا از طریق حرکات بدن نشان دهید، مستقیم و محترمانه صحبت کنید.

منبع: برنا

خط قرمزهای پزشكی در ازدواج

در مورد سایر بیماری‌های روانی نیز ممنوعیت ازدواج به صورت مطلق تقریباً وجود ندارد. آن دسته از بیماری‌های روانی كه می‌تواند موجب آزار همسر و یا حتی خطر جانی برای او باشد، حالات پیشرفته‌ای هستند كه در یك معاینه روانی به راحتی شناخته می‌شود، اما امراض شایعی به شمار نمی‌روند.
درمان بیماری‌ها راه‌های گوناگونی دارد كه اغلب مردم با آن آشنایی دارند. مثلاً دارو درمانی، جراحی، شیمی درمانی، پرتو درمانی و... اما در درمان بیماری‌های روان- تنی روش‌های دیگری نیز كاربرد دارد كه شاید كمتر شناخته شده است مثل كار درمانی، موسیقی درمانی، مذهب‌ درمانی و ... به عبارت دیگر هرگونه دگرگونی در بافت‌ها و مواد سازنده بدن و یا تغییر در شیوه زندگی و تفكر می‌تواند در جای خود نقش درمانی داشته باشد. آیا ازدواج نیز می‌تواند این چنین باشد؟ در این صورت به چه كسانی باید توصیه شود و در چه نوع بیماری‌هایی كاربرد دارد؟

بیماری‌های كلیوی
در مورد بیماری‌های كلیوی، كم‌خونی‌های ارثی و اختلالات متابولیك نیز تقریباً هیچ‌گونه ممنوعیت مطلقی برای ازدواج وجود ندارد و همانگونه كه ذكر شد باید عواقب بیماری و احتمال انتقال ژنتیك به همسر گزارش شود.

در اینجا تنها از یك اختلال یا بیماری می‌توان نام برد كه وضعیت منحصر به فردی دارد و متأسفانه مورد آن كم نیست. این اعتیاد است. الكل و مواد مخدر كه مصرف آن در كشور ما جرم محسوب می‌شود و عملی غیرقانونی است، از دیدگاه پزشكی نیز بیماری شمرده می‌شود كه متأسفانه جامعه از آن درك درستی ندارد. بسیاری از نامزدهای جوان كه به یار خود قول داده‌اند با ترك اعتیاد و گرفتن همسر به اصطلاح «اهل» خواهند شد، دگرباره به سوی اعتیاد روی آورده، زندگی جدید خود را ویران ساخته‌اند.

بدیهی است فرد معتاد نمی‌تواند وظایف همسری یا تأمین نیازهای مادی و معنوی فرزندان خود را برآورد. اگر بعضی از معتادان زندگی خانوادگیشان سال‌ها دوام می‌یابد در حقیقت خانواده متحمل آن می‌شوند.

اعتیاد، غیرت و پاكدامنی و وظیفه‌شناسی را نابود می‌كند و آدمی را با عشق كه والاترین جلوه روح است بیگانه می‌سازد. در نتیجه، معتاد آدمی بی‌مهر و بی‌‌عاطفه می‌شود و از آنچه لازمه خوشبختی است دور می‌افتد. نمی‌گویم كه اعتیاد درمان‌پذیر نیست و معتاد را باید از اجتماع طرد كرد، اما ترك اعتیاد هنگامی محقق است كه دست‌كم یك سال از آن گذشته و شخص بازگشت به مواد مخدر نداشته باشد.

ناگفته نماند اعتیاد فرد را آماده می‌كند تا به انواع جرایم و آلودگی‌های دیگر نیز روی آورد كه در صدر این اعمال ناپسند، تقلب و دروغگویی است. بنابراین بر قول و وعده معتادان به‌ویژه در مورد ترك اعتیاد نباید چندان اعتماد كرد.

بیماری‌های قلبی
در بیماری‌های مزمن قلبی، قدما می‌گفتند كه اگر زن مجردی دچار تنگی میترال باشد نباید ازدواج كند و اگر ازدواج كند نباید آبستن شود و اگر آبستن شد، زایمان برایش ممنوع است (سقط درمانی) و اگر زایمان كرد نباید به بچه‌اش شیر بدهد! اما پیشرفت دانش پزشكی این حكم را به كلی دگرگون ساخته است. امروز ما می‌گویم تنگی میترال مانعی برای ازدواج نیست و به هنگام لزوم- حتی طی آبستنی- می‌توان آن را به دست جراح سپرد.

زایمان اینگونه بیماران باید در بیمارستان و زیر نظر یك پزشك متخصص زنان انجام شود و در موقع لزوم، عمل سزارین موفقیت‌آمیز خواهد بود. اگر بیمار به تعداد دلخواه فرزند دارد استفاده از روش‌های مناسب جلوگیری از بارداری برای كمك به كاهش بار قلب- كه در زمان آبستنی افزایش می‌یابد- توصیه می‌شود.

در بیماری‌های مزمن و لاعلاج چون نقص عضو، عقب‌ماندگی‌های ذهنی یا امراضی كه درمان همیشگی و نامحدودی را می‌طلبد مانند همودیالیز و یا بیماری‌هایی كه بر توانایی جسمی یا قابلیت باروری مۆثر است مثل عقیم شدن در مرد، باید حقایق را با حضور بیمار در اختیار نامزد ازدواج قرار داد تا فرصتی برای تفكر و بررسی جوانب به او داده شود
چشم‌های كشیده و درشت

شاید این سوال را شنیده باشید كه آیا ازدواج در بهبود این بیماری‌ها موثر است؟ و یا اینكه: «دختر خاله‌ام همین كسالت را داشت. بعد از ازدواج بهبود یافت.» و... قطعاً روانپزشكان با نظایر این پرسش‌ها بیشتر مواجه می‌شوند. گاهی هم افراد بدبین می‌پرسند: «اگر ازدواج كند حالش بدتر نمی‌شود؟» و یا: «ازدواج برای این بیماری خطری ندارد؟» در این حالت، پزشك در آغاز زندگی مشترك، به عنوان مشاور، می‌تواند نقش سازنده و باارزشی ایفا كند و با دادن آگاهی‌هایی روشنگر، بیمار را در انتخاب راه درست راهنما باشد. در این صورت پیش از هرگونه اظهارنظری باید تا حد امكان به دانسته‌های زیر دست یابد.

1- ماهیت بیماری چیست و عواقب و پیش‌آگهی آن چگونه است؟

2- همسر مورد نظر دارای چه مشخصات جسمی و روحی و اجتماعی است؟

3- اهداف زوجین از این ازدواج در شرایط موجود تا چه حد عملی و تحقق‌پذیر است؟

در مورد بیماری‌های جسمی، بدخیمی‌هایی كه به مرگ می‌انجامد. به خاطر دشواری‌های روانی، اجتماعی و حتی اقتصادی كه دامنگیر همسر می‌گردد، توصیه می‌شود پیش آگهی مصیبت‌بار به آرامی با نامزد بیمار و بستگان وی در میان گذاشته شود تا از ازدواجی نافرجام جلوگیری گردد. بنابراین دختران و پسران بسیاری را باید پیش از ازدواج راهنمایی كرد تا ناآگاهانه دست به ازدواج نزنند.

در بیماری‌های مزمن و لاعلاج چون نقص عضو، عقب‌ماندگی‌های ذهنی یا امراضی كه درمان همیشگی و نامحدودی را می‌طلبد مانند همودیالیز و یا بیماری‌هایی كه بر توانایی جسمی یا قابلیت باروری مۆثر است مثل عقیم شدن در مرد، باید حقایق را با حضور بیمار در اختیار نامزد ازدواج قرار داد تا فرصتی برای تفكر و بررسی جوانب به او داده شود. در این گونه موارد رفتار پزشك نباید طوری باشد كه ترحم و دلسوزی یكی از طرفین را برانگیزد و یا تفكر مرسوم در جامعه را كه بنیادی دینی و اخلاقی ندارد، القا كند. مثلاً در جامعه، اگر سن مرد ده یا بیست سال از زن بیشتر باشد امری عادی تلقی می‌شود، اما اگر زن یكی دو سال مسن‌تر از مرد باشد غیرعادی است و حال آنكه هیچ اصل علمی، اخلاقی و دینی این باور را تأیید نمی‌كند.

بیماری‌های روانی
در مورد سایر بیماری‌های روانی نیز ممنوعیت ازدواج به صورت مطلق تقریباً وجود ندارد. آن دسته از بیماری‌های روانی كه می‌تواند موجب آزار همسر و یا حتی خطر جانی برای او باشد، حالات پیشرفته‌ای هستند كه در یك معاینه روانی به راحتی شناخته می‌شود، اما امراض شایعی به شمار نمی‌روند.  

روان گیسختگی (اسكیزوفرنی) معمولاً رفتار و افكار شگفت‌آوری در شخص پدید می‌آورد كه در اجتماع به سهولت شناخته می‌شود. اما حالت خفیف و «مرزی» آن چندان كمیاب نیست و برای رسیدن به تشخیص قطعی، بیمار باید زیر نظر پزشك باشد.

در این مورد پزشك خانوادگی می‌تواند نوع بیماری و شدت آن را ارزیابی كند.

در میان بیماری‌های روانی كه در حد روان‌پریشانی نیست و حالت‌های خفیف و متوسط آن بسیار رایج است- كه از نظر قانونی و حقوق هم «جنون» محسوب نمی‌شود- افسردگی و اضطراب است. در جهان، بیش از پانصد میلیون نفر به این حالات دچارند. خلق افسرده، در بعضی از مردم به صورت سرشتی و تقریباً در تمامی عمر وجود دارد و مانعی برای ازدواج و زندگی عادی محسوب نمی‌شود و تنها در بحران‌های افسردگی ممكن است خطراتی چون خودكشی، بیمار را تهدید كند.

هیچ‌كدام از این بیماری‌ها كه شایع‌ترین علت مراجعه به مطب روانپزشكان را تشكیل می‌دهد و به نوعی با آن دست به گریبانند، مانعی برای ازدواج نیست. حتی باید گفت در حالت‌های خفیف، داشتن یار و همسر موجب تقویت روحی و كمك به درمان بیمار نیز می‌شود.

بدیهی است همسر مهربان و غمگسار، تحمل هر نوع بیماری، حتی سرطان را برای آدمی آسان‌تر می‌كند. هر نوع ضعف اعصاب كه در درمان آن تغییر شیوه زندگی مۆثر باشد، با ازدواج بهتر می‌شود، مگر آنكه بیماری در حدی شدید باشد كه بیمار نتواند مسئولیت زندگی مشترك را بپذیرد. در آن صورت واضح است كه بر مشكلات وی افزوده می‌گردد. تا اینجا راجع به بیماری‌ها صحبت كردم، اما گاهی پرسش‌های دیگری نیز مطرح می‌شود كه با بیماری ارتباطی ندارد. مثلاً می‌پرسند كه آیا ازدواج مانع ادامه تحصیل یا پیشرفت در شغل و موقعیت اجتماعی نمی‌شود؟ در سال‌های اخیر كه دانشجویان پزشكی غالباً متأهل هستند و اكثر دستیاران من تشكیل خانواده داده‌اند، می‌بینم كه به هیچ‌وجه كارآیی و توان فكری و عملی خانم‌ها و آقایان متأهل از همكاران مجرد آنان كمتر نیست و عشق و ازدواج در عمل، مانعی برای تحصیل و پیشرفت نبوده است.

البته لازم به تذكر است كه مشاهدات من روی دانشجویان سال‌های آخر پزشكی و تخصصی است كه طبعاً از شرایط خوب اجتماعی و هوشی، بهره دارند، وگرنه زوج‌های كم سن و سال كه به دنبال عشق‌های طوفانی و ازدواج برق‌آسا (غالباً در كلانتری!)، بدون موافقت والدین، زندگی مشترك خود را آغاز می‌كنند، باید سختی‌های فراوانی را تحمل كنند كه من چون فرصتی برای راهنمایی آنان نداشته‌ام، برایشان دعا می‌كنم.

 
منبع: دنیای زنان

این رابطه به ازدواج ختم نمی‌شود

آن چه مهم است، این که زن و مرد باید بتوانند با همدیگر کنار بیایند و خوش باشند. شاید در طول یک ماه، دلخوری و تنش هم داشته باشند. اما باید صمیمیت و راحتی، حرف هم را فهمیدن و اعتماد به همدیگر میان شان حرف اول را بزند.
گاهی اوقات ممکن است درگیر یک رابطه عاطفی باشید که مدت زیادی به طول انجامیده است بدون آن که در آن حرفی از ازدواج به میان آید یا اقدامی جدی صورت بگیرد. در این صورت شما مدام منتظرید تا همه چیز به خوبی پیش برود و ماجرا سمت و سوی جدی تری بگیرد. بنابراین به موقعیت های ازدواج دیگرتان فکر نمی کنید، فرصت ها را از دست می دهید و همچنان منتظر پیشنهاد ازدواج طرف مقابل تان می مانید.

اگر درگیر چنین رابطه ای هستید، باید بگوییم بیشتر مراقب خودتان باشید. ممکن است فرصت هایی که از دست می دهید، تکرار نشدنی باشند. واقعیت این است که در رابطه دختر و پسر، اگر پسری بخواهد رابطه اش را به سمت ازدواج ببرد، معطل نمی کند و این کار را به تاخیر نمی اندازد.

خیلی از پسرها در رابطه بی تفاوت عمل می کنند تا دختر خسته شود و خودش ماجرا را فیصله دهد. عده ای دیگر وانمود می کنند در عمل انجام شده قرار گرفته اند و خانواده شان آنها را مجبور به ازدواج با دختر دیگری کرده است و در نهایت برخی هم می گویند من لیاقت تو را ندارم و تو خواستگاران بهتر از من داری.


چه طور چنین رابطه ای را تشخیص دهیم؟

پسری که قصد واقعی ازدواج دارد و نمی خواهد شما را معطل خود کند، 3ویژگی یا 3پیش شرط را داراست.

اولین شرط: اولین شرط برای این که یک پسر خواستگار واقعی شما باشد این است که شرایط سنی و اجتماعی مناسب ازدواج را داشته باشد. پسر 20 تا 23 ساله عموما آمادگی ازدواج را ندارد. پسری که شاغل نیست و هیچ برنامه ریزی شغلی برای خود ندارد هم همین طور. بنابراین مهم ترین ویژگی کسی که به شما پیشنهاد ازدواج می دهد، داشتن شرایط خواستگاری است که اگر این طور نبود، باید روی صلاحیت او و به جا بودن درخواستش شک کنید.

شرط دوم: وقتی با کسی وارد رابطه عاطفی می شوید، باید از ابتدا هدف این رابطه مشخص باشد. پسرانی که نیت ازدواج دارند، با پیشنهاد ازدواج جلو می آیند و از شما می خواهند که تا مدتی همدیگر را با یا بدون اطلاع خانواده ها بشناسید. اما اگر رابطه با پیشنهاد ازدواج شروع نشد، شما باید تا حداکثر یک ماه بعد از شروع رابطه از او بپرسید که برای آینده اش چه برنامه ای دارد. فکر می کند آینده رابطه شما به کجا می رسد و اگر پاسخ چیزی جز ازدواج بود، بدانید که این رابطه نافرجام است.

اما ممکن است طرف مقابل شما، پاسخی دوپهلو بدهد و تصمیم گیری را برای شما دشوار کند. مثلا بگوید دوست دارم با تو ازدواج کنم اما شرایطش را ندارم. در این صورت، باید بپرسید چه شرایطی نیاز دارد و فکر می کند این شرایط فراهم شدنی است یا نه. یا بگویید برای محقق شدن این شرایط چه کارهایی کرده یا می کند؟ اگر برنامه روشنی نداشت باز هم باید بدانید که این رابطه سرانجامی ندارد. قبل از آن که وابسته همدیگر شوید، migna.ir به او بگویید که تا زمان فراهم شدن شرایط، بهتر است از همدیگر جدا شوید و در این گفته و تصمیم خود قاطع باشید.

در این صورت پسر، یا به فکر می افتد و اگر واقعا خواهان ازدواج با شما باشد، تلاشش را برای حفظ شما و مهیا کردن شرایط می کند و در غیر این صورت، همچنان رویه سابقش را ادامه می دهد.

پس می بینید که صرفا مطرح کردن پیشنهاد ازدواج به معنی واقعی بودن قصد یک پسر در ازدواج با شما نیست.

مرد ایده آل یک زن لزوما مردی نیست که با او بتوان خوشبخت شد! خیلی ها به درد ازدواج نمی‌خورند. به‌درد وقت گذرانی و خنده و هیجانات زودگذر می‌خورند. آنها مسوولیت پذیری طولانی مدت ندارند و در زندگی بال دیگر شما نخواهند بود

شرط سوم: او شما را به خانواده اش معرفی می کند، درباره شما به آنها اطلاع می دهد و می گوید که در حال شناخت شما برای ازدواج است. اگر دو سه ماه از رابطه تان گذشت اما او درباره شما به خانواده اش چیزی نگفت، بدانید که قصد ازدواج با شما را ندارد.

وقتی شما درگیر یک رابطه عاطفی باشید، احساس تعهد می کنید و در نتیجه به خواستگاران خود جواب رد می دهید. چرا که مدام زندگی مشترک عاشقانه با طرف مقابل را با زندگی معمولی با خواستگارتان مقایسه می کنید. واقعیت این است که این مقایسه غلط است چون مردی که به مرحله ازدواج رسیده و به خواستگاری شما آمده است، اعلام مسوولیت پذیری کرده و حداقل چیزی که بیشتر از فرد مورد علاقه شما دارد، این است که تصمیم جدی به ساختن یک زندگی جدید دارد.

این را به یاد داشته باشید که مرد ایده آل یک زن لزوما مردی نیست که با او بتوان خوشبخت شد! خیلی ها به درد ازدواج نمی‌خورند. به‌درد وقت گذرانی و خنده و هیجانات زودگذر می‌خورند. آنها مسوولیت پذیری طولانی مدت ندارند و در زندگی بال دیگر شما نخواهند بود.

حتما باید با عشق ازدواج کرد؟

ازدواج، حداقل‌هایی دارد که باید دو طرف آنها را داشته باشند تا مورد قبول همدیگر واقع شوند و احساس کنند که می توانند طرف مقابل شان را دوست داشته باشند. این حداقل ها شامل مطلوبیت ظاهری و رفتاری می شود و تا تشابهات فرهنگی، فکری و اقتصادی ادامه دارد.

آن چه مهم است، این که زن و مرد باید بتوانند با همدیگر کنار بیایند و خوش باشند. شاید در طول یک ماه، دلخوری و تنش هم داشته باشند. اما باید صمیمیت و راحتی، حرف هم را فهمیدن و اعتماد به همدیگر میان شان حرف اول را بزند.

بنابراین می توانیم بگوییم که شاید برای شروع زندگی مشترک عشق رویایی ضروری نباشد. همین قدر که با همسر آینده تان خوش باشید و در برخی روزها معمولی کافیست. بد نیست بدانید که بررسی ها نشان می دهد عشق و ازدواج عاشقانه الزاما به معنی جدا نشدن نیست. migna.ir چون اکثر زوج هایی هم که با عشق های رویایی زندگی خود را آغاز می کنند در کمتر از 9 ماه الی 3 سال به سطوح معمولی هیجان عشقی تنزل خواهند کرد و متاسفانه چون اکثرشان روش رو در رو شدن با هیجان های معمولی در ارتباط را نمی دانند، دچار استرس های شدید عاطفی و حتی طلاق می‌شوند!

منبع: تبیان

افسردگی بعد از عروسی

برنامه ریزی می کنید، انتخاب می کنید، اطلاعات جمع آوری می کنید و خلاصه شور و هیجان خاصی بر زندگی شما حاکم می شود. و فردای روز عروسی همه چیز به شکلی ناگهانی تمام می شود!
افسردگی بعد از عروسی، حالتی است که بیشتر گریبان‌گیر عروس خانم های جوان می شود و مردان کمتر با این مسئله روبرو می شوند. البته افسردگی بعد از عروسی یک بیماری بالینی نیست.

 این حالت پس از اتمام هیجانات دوران نامزدی و دوندگی های قبل از عروسی به سراغ زوجهای جوان می آید آنهم درست در زمانی که آنها رسما زندگی مشترک خود را آغاز کرده اند.

درواقع عروس و داماد برای تشکیل زندگی مشترک و اصطلاحا سرو سامان گرفتن عروسی می کنند تا دنیای بهتری برای خودشان بسازند. شاید بتوان این وضعیت را به دست اندرکاران یک نمایش تئاتر تشبیه کرد که شروع به ساخت یک نمایش جدید می کنند.

سعی می کنید همه چیز به بهترین شکل ممکن انجام شود. برای رسیدن به روز بزرگ زندگی تان انرژی، وقت و هزینه صرف می کنید و خلاقیت به خرج می دهید.

 برنامه ریزی می کنید، انتخاب می کنید، اطلاعات جمع آوری می کنید و خلاصه شور و هیجان خاصی بر زندگی شما حاکم می شود. و فردای روز عروسی همه چیز به شکلی ناگهانی تمام می شود!

تحقیقات نشان می دهد عروس و دامادهایی که به شکل جدی و دقیق برنامه ریزی عروسی خود را انجام می دهند و زمان و انرژی زیادی را صرف سازماندهی و اجرای عروسی خود می کنند، بعد از عروسی به شکل ناخودآگاه تمایل دارند که مسایل دیگری را نیز سازماندهی و برنامه ریزی کنند.
در واقع ذهن آنها تبدیل به یک ذهن برنامه ریز می شود. اگر این احساس و انرژی (میل به مدیریت و برنامه ریزی) نادیده گرفته شود، تبدیل به نوعی افسردگی می شود. اما می توان از این موضوع به نحو مثبت استفاده کرد.

برای ازبین بردن افسردگی بعد از عروسی می بایست فعالیت هایی را انجام دهید که نیاز به سازماندهی، برنامه ریزی، مدیریت و خلاقیت داشته باشد. در اینجا چند نمونه از این فعالیت ها را ذکر می کنیم.

اگر زیاد اهل نوشتن کتاب نیستید، وبلاگ می تواند جایگزین خوبی باشد. بدون هیچ هزینه ای می توانید یک وبلاگ در اینترنت راه اندازی کنید و تجربیات و ایده های خود را درباره عروسی به اشتراک بگذارید تا دیگران نیز استفاده کنند

نوشتن درباره برنامه ریزی عروسیشما تجربیات زیادی در برنامه ریزی عروسی دارید. چرا تجربیات مفید خود را به صورت یک کتاب منتشر نمی کنید؟ این کار علاوه بر اینکه می تواند برای شما جذاب باشد، ممکن است برای شما سودآوری هم داشته باشد: شاید کتاب شما پر فروش شد.
اگر زیاد اهل نوشتن کتاب نیستید، وبلاگ می تواند جایگزین خوبی باشد. بدون هیچ هزینه ای می توانید یک وبلاگ در اینترنت راه اندازی کنید و تجربیات و ایده های خود را درباره عروسی به اشتراک بگذارید تا دیگران نیز استفاده کنند.

مهمانی های کوچک برگزار کنید
ترتیب دادن چند مهمانی کوچک علاوه بر اینکه می تواند شما را سرگرم کند، می تواند هیجان و شوراشتیاق تهیه و تدارک یک جشن را در شما تداعی کند و میل به برنامه ریزی را در شما ارضا نماید. امتحان کنید!

شروع به یادگیری یک چیز جدید کنید
یادگیری یک زبان جدید، یک هنر زیبا و یا یک حرفه جدید می تواند شما را حسابی سرگرم کند و شور و هیجان شما را در مسیر درستی هدایت نماید.

آنچه مسلم است شما می بایست هیجان و شور و حال ماه‌های نزدیک به عروسی خود را بعد از برگزاری عروسی به مسیر درستی هدایت کنید تا تبدیل به یک نوع افسردگی نشود. روش های بالا می توانند شما را در این راه یاری کنند.

دوستی، تا ندارد

با یک شکلات شروع شد. من یک شکلات گذاشتم توی دستش. او هم یک شکلات گذاشت توی دستم. من بچه بودم، او هم بچه بود. سرم را بالا کردم، سرش را بالا کرد. دید که مرا می‌شناسد. خندیدم، گفت: دوستیم؟ گفتم: «دوست دوست»

گفت: «تا کجا؟» گفتم: «دوستی که تا ندارد.» گفت: «تا مرگ خوبه» خندیدم و گفتم: «من که گفتم، تا ندارد» گفت: «باشد تا پس از مرگ» گفتم: «نه نه تا ندارد» گفت: «قبول تا آنجا که همه دوباره زنده می‌شوند، تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم» خندیدم گفتم: تو برایش تا هرکجا که دلت می‌خواهد، یک تا بگذار. اما من اصلاً تا نمی‌گذارم.

نگاهم کرد، او می‌خواست حتماً دوستی ما تا داشته باشد. دوستی بدون تا را نمی‌فهمد.

گفت: «بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم»، گفتم: «باشد تو بگذار» گفت: «شکلات، هر بار که همدیگر را می‌بینیم یک شکلات مال تو یکی مال من، باشد؟» گفتم: «باشد»

از آن به بعد، هر بار یک شکلات می‌گذاشتم توی دستش، او هم یک شکلات توی دست من. یعنی که دوستیم، دوست دوست. من تندی شکلاتم را باز می‌گردم و می‌گذاشتم توی دهانم. به من می‌گفت شکمو! تو دوست شکمویی هستی و شکلاتش را می‌گذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ.

می‌گفتم: «بخورش» می‌گفت: «تمام می‌شود می‌خواهم تمام نشود، می‌خواهم نگهشان دارم تا موقعی که هستیم» و من می‌گفتم: «نه نه تا ندارد، دوستی که تا ندارد. صندوقش پر از شکلات شده بود. هیچ کدامش را نمی‌خورد، اما من همه‌اش را خورده بودم.

یک ، دو ، چهار سال، هفت ، ده و بیست سال به سرعت برق و باد گذشت. او بزرگ شد و من هم، من همه شکلات‌ها را خورده‌ام او همه شکلات‌ها را نگه داشته است.

امشب آمده است تا خداحافظی کند. می‌خواهد برود، برود آن دور دورها، می‌گوید زود بر می‌گردم، اما من می‌دانستم می‌رود و برنمی‌گردد.

از همان اول می دانستم.

دو شکلات گذاشتم کف دستش گفتم: این برای خوردن، این هم آخرین شکلات برای صندوق.

او هر دو را خورد و خندیدیم

دوستی او از همان اول تا داشت

کدام عینک، برای کدام چهره؟

قاب  های خلبانی برای افرادی مناسب هستند که استخوان های گونه  برجسته ای دارند. خط این قاب ها به شکلی است که از برجستگی استخوان گونه کم می کند.
باشگاه خبرنگاران: عینک های آفتابی از لوازمی هستند که نه تنها بر زیبایی ظاهری افراد اضافه می کنند، بلکه همه برای حفظ سلامتی چشمانشان به آن نیاز دارند.

 در ادامه چند توصیه برای خرید عینک آفتابی آورده ایم که تا حد زیادی شما را در انتخاب عینک مناسب یاری خواهد داد:

در اولین قدم اندازه ی عینک تان را انتخاب کنید

اندازه  ی قاب عینک اهمیت بسیار زیادی دارد زیرا انتخاب قاب نامناسب نه تنها عینک آفتابی را بر روی چهره ی شما بدقواره نشان خواهد داد بلکه در شکل ظاهری شما نیز تاثیر بسیار منفی خواهد گذارد.

این اصل کلی را به خاطر بسپارید: قاب های بزرگ تنها برای کسانی مناسبند که بلند قد باشند و یا صورت کشیده تری داشته باشند.

اما به یاد داشته باشید که اندازه ی قاب عینک شما نباید به حدی بزرگ باشد که روی قسمت پایینی پره ی بینی را بپوشاند.

از مد خود پیروی کنید

برای تبلیغ اغلب عینک های آفتابی از عکس هنرپیشه ها و یا با ورزشکاران مشهور استفاده می کنند اما بهتر است تحت تاثیر این نوع تبلیغ ها قرار نگیرید و به دنبال عینکی که هنرپیشه ی یا ورزشکار مورد علاقه تان آن را بر چشم زده است نروید درعوض در پی خرید عینکی باشید که متناسب با چهره ی شما باشد.

قاب های خلبانی

قاب  های خلبانی برای افرادی مناسب هستند که استخوان های گونه ی برجسته ای دارند. خط این قاب ها به شکلی است که از برجستگی استخوان گونه کم می کند.

قاب های بیضی

قاب  های بیضی برای کسانی که استخوان آرواره ی بزرگی دارند و یا طرح صورتشان چهارگوش است مناسب خواهد بود. طرح منحنی این قاب ها از راستی خطوط چهره کم می کند.

قاب های چهارگوش

این نوع قاب ها مناسب چهره ی گرد است. خطوط افقی عینک از گردی چهره کم می کند و آن را لاغرتر نشان می دهد.

قاب های کشیده

این نوع قاب ها برای افرادی که صورت بیضی شکل دارند بسیار مناسب است زیرا خط کشیده ی آن نگاه بیننده را از شکل بیضی چهره منحرف می کند.

رنگ ایده آل تان را انتخاب کنید

زمانی که شکل قاب را انتخاب کردید به رنگ توجه کنید. اگر پوست سفید و چهره ی رنگ پریده دارید از خرید عینک هایی که شیشه هایی بسیار تیره و دودی دارند خودداری کنید و درعوض از شیشه هایی به رنگ قهوه ای روشن یا خاکستری استفاده کنید.

توصیه می کنیم کسانی که پوست گندمی و یا برنزه دارند به سراغ شیشه هایی به رنگ قهوه ای بروند زیرا بهترین رنگ در برابر پوست آن ها خواهد بود.

ازدواج با خانواده پرجمعیت

در خانواده هایی كه یك فرزند دارند گاهی به دلیل توجه بیش از اندازه به فرزندشان، مشكلات ارتباطی و عاطفی و وابستگی های عمیق مشاهده می شود و در مقابل، در خانواده های پرجمعیت حس مشارکت، پیوستگی، مشورت طلبی و جمع دوستی بیشتری وجود دارد
یكی از فرهنگ هایی كه در راستای متمدن شدن جوامع شكل گرفت و روز به روز رونق یافت شعار «فرزند كمتر، زندگی بهتر» و توجه خانواده ها به این امر و كم جمعیت شدن آنها بود. اما در این میان هنوز پیدا می شوند خانواده هایی كه فرزندان زیاد دارند و در اصطلاح پرجمعیت هستند و به دلیل آنکه «تعداد اعضای خانواده همسر آینده» تبدیل به یکی از موارد معیارهای انتخاب همسر شده است، ازدواج فرزندان این خانواده ها به مشکل بر می خورد.

اما فکر می کنید چرا تعداد اعضای خانواده هم به یکی از معیارهای ازدواج جوانان تبدیل شده است؟ ما برای شما دلایل آن را می گوییم.

-معمولا افرادی دنبال ازدواج با خانواده های کم جمعیت هستند که خودشان خانواده ای کم جمعیت دارند. به همین دلیل ترجیح می ‌دهد که خانواده همسر آینده اش هم كم جمعیت باشند. در واقع «كم جمعیت بودن خانواده» برای این افراد به نوعی نشان دهنده متمدن بودن فرد مقابل و خانواده اش می باشد.

-فرد عضو خانواده ای پرجمعیت است و به دلیل كلافه شدن از شرایط و رفت و آمدهای خانواده پرجمعیت و فرار از مشكلات آن به دنبال همسری با خانواده ای كم جمعیت می گردد.

-برخی معتقدند كه معمولاً خانواده های پرجمعیت قدیمی بوده و فرهنگ متفاوتی دارند.

-عده ای دیگر گمان می كنند فرزندان خانواده های پرجمعیت، به دلیل جمعیت بالای خانواده و رسیدگی كمتر دچار برخی مشكلات و كمبودهایی چون تربیت ضعیف، مشكلات مالی فراوان و در نتیجه شكل گیری عقده های اقتصادی در آنها،‌ كمبود محبت این فرزندان و وجود خلاهای عاطفی بسیار در آنها و... می باشند.

-برخی از رفت و آمدهای بسیار خانواده های پرجمعیت گریزانند.

-عده ای معتقدند زیاد بودن تعداد بچه های یک خانواده به معنی دخالت افراد بیشتری در پروسه ازدواج و حتی مسائل بعد از ازدواج است و در واقع با انتخاب خانواده های کم جمعیت، تمایل به کم کردن تعداد خواهر شوهر، برادر شوهر، خواهر زن و برادر زن دارند!

در خانواده هایی كه یك فرزند دارند گاهی به دلیل توجه بیش از اندازه به فرزندشان، مشكلات ارتباطی و عاطفی و وابستگی های عمیق مشاهده می شود و در مقابل، در خانواده های پرجمعیت حس مشارکت، پیوستگی، مشورت طلبی و جمع دوستی بیشتری وجود دارد

شاید بتوان گفت كه برخی از موارد بالا در مورد برخی از خانواده های پر جمعیت صدق می كند اما این بدان معنا نیست كه خانواده های كم جمعیت از همه عیب ها مبرا هستند. چه بسیار ویژگی های مثبتی كه تنها در فرزندان خانواده های پرجمعیت یافت می شود. migna.ir

در خانواده هایی كه یك فرزند دارند گاهی به دلیل توجه بیش از اندازه به فرزندشان، مشكلات ارتباطی و عاطفی و وابستگی های عمیق مشاهده می شود و در مقابل، در خانواده های پرجمعیت حس مشارکت، پیوستگی، مشورت طلبی و جمع دوستی بیشتری وجود دارد.  به عبارت دیگر فرزندان خانواده های پرجمعیت، از لحاظ روابط بین فردی و تعامل های اجتماعی و استقلال یافتگی چند قدم جلوتر از فرزندان خانواده های کم جمعیت هستند.

در میان خانواده های تک فرزند یا کم جمعیت پرتوقعى بیشتر به چشم می خورد چون سطح رفاه خانواده بالاتر است اما در فرزندان خانواده های پرجمعیت این مشكلات كمتر وجود دارد و تحمل كمبودهاى اقتصادى و مالى سازگاری و انگیزه پیشرفت بیشتری را در پی دارد.

با توجه به همه موارد بالا می توان به این نتیجه رسید كه اگر فرد پس از بررسی های كافی و لازم به این نتیجه رسید كه به دلیل تفاوت در جمعیت خانواده ها اصل همتایی و مشابهت شان در بسیاری از موارد اساسی زیر سوال است باید از ازدواج با فرد مقابل صرف نظر نمایند اما صرف ازدواج نكردن با فردی تنها به دلیل پر جمعیت بودن خانواده اش اشتباهی محض و گاه جبران ناپذیر است.

منبع: تبیان

چه كشكی، چه پشمی

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.

از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.

دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.

در حال مستاصل شد...

از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:

ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.

قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا كرده و خود را محكم گرفت.
گفت:

ای امام زاده خدا راضی نمی شود كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.

نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...

قدری پایین تر آمد.

وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت:

ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می كنی؟

آنهار ا خودم نگهداری می كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می دهم.

وقتی كمی پایین تر آمد گفت:

بالاخره چوپان هم كه بی مزد نمی شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:

 چه كشكی چه پشمی؟

ما از هول خودمان یك غلطی كردیم

غلط زیادی كه جریمه ندارد.


منبع: كتاب كوچه؛ احمد شاملو

کنجکاوی مردانه

کنجکاوی مردانه

ادامه نوشته

فریب این پسران را نخورید!

فریب این پسران را نخورید!

ادامه نوشته

بوی کباب مستاجر

بوی کباب مستاجر

ادامه نوشته

ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین

ماجرای انتخاب همسر برای شاهزاده چین

ادامه نوشته

رابطه بین دروغ گفتن و حرکت چشم ها

رابطه بین دروغ گفتن و حرکت چشم ها

ادامه نوشته

یک ساعت کار

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پئل کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…

10 تصور رایج در مورد خیانت

10 تصور رایج در مورد خیانت

ادامه نوشته

40 آموزه مهم درباره همسرداری

40 آموزه مهم درباره همسرداری

ادامه نوشته

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ؟

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت:  عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟

استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.

سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت:  این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:  اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!

استاد لبخندی زد و گفت:  پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟

اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.

استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.

چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید:  شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟

استاد لبخندی زد و گفت:  من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم…

نتیجه اخلاقی: خود را به خدا بسپار و از طوفانهای زندگی هراسی نداشته باش چون خدا کنار تو و مواضب توست

10 نشانه یک رابطه موفق زناشویی

10 نشانه یک رابطه موفق زناشویی

ادامه نوشته

10 وضعیت مهم و خطرناک برای انتخاب همسر

10 وضعیت مهم و خطرناک برای انتخاب همسر

ادامه نوشته

انسانیت، ساده یا پیچیده!

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها  افراد زیادی اونجا نبودن   3نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا 60-70 سالشون بود

ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد   البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم   بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و ...

بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد روکرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم

به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده  خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش   اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم  اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد    

خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود   اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم   ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف   از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه

دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم   دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش  به محض اینکه برگشت من رو شناخت   یه ذره رنگ و روش پرید  اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم   ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده  همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت  داداش او جریان یه دروغ بود   یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم  

دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت     اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم  همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن   پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم  الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم   پیر مرده در جوابش گفت   ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود  من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده

همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین  پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد   پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار

من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت   تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم  رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن  بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین

ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم  گفت داداشمی  پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم  این و گفت و رفت

یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه   ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم   

منبع: داستانک

چطور با رئیس خود صحبت كنیم؟

چطور با رئیس خود صحبت كنیم؟

ادامه نوشته

آموخته ام که...!

آموخته ام ... با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است

آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است

آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند

آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند

آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد

آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان

آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم

آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

چارلی چاپلین

اگر پسر دارید این مطلب را از دست ندهید

اگر پسر دارید این مطلب را از دست ندهید

ادامه نوشته