در صدر اسلام و دوران پیامبرصلی الله علیه وآله، چگونه وضو می گرفتند؟ نحوه استدلال به آیه وضو چگونه اس

در صدر اسلام و دوران پیامبرصلی الله علیه وآله، چگونه وضو می گرفتند؟ نحوه استدلال به آیه وضو چگونه است؟

خداوند درباره وضو می فرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاه فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ؛1 ای مؤمنان! هرگاه قصد نماز کردید، صورت هایتان و نیز دست ها را تا آرنج بشویید و سرها و پاهایتان را تا برآمدگی آن دو، مسح کنید».

این آیه، شامل امور زیر است:

الف) شستن صورت.

ب) شستن دو دست.

ج) مسح سر.

د) مسح دو پا.

درباره چگونگی تفسیر آیه وضو و نوع وضوی پیامبرصلی الله علیه وآله در «شستن دست ه» و «مسح سر و دو پ»، چند نکته زیر تقدیم می شود:

درباره شستن دست ها از آرنج، برخی مفسران قرآن، واژه «الی» (تا) در آیه وضو را به «مع» (با) تفسیر کرده اند. دانشمند و فقیه سنی مذهب، وهبه الزحیلی می گوید: «نزد تمامی دانشمندان و عالمان - از جمله امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت - داخل نمودن دو آرنج در شستن واجب است؛ زیرا حرف «الی» که برای انتهای غایت است در این جا به معنای «مع» می باشد؛ مانند دو آیه «وَ یَزِدْکُمْ قُوَّهإِلی قُوَّتِکُمْ » و «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلی أَمْوالِکُمْ»؛2 که در این دو نیز «الی» به معنای «مع» (با) است.

علامه طباطبایی «الی» را برای نشان دادن غایت دست می داند و نه غایت شستن؛ یعنی «الی» به همان معنای مشهور انتهای غایت (تا) است و می فرماید: «شستن از بالا به پایین، امری طبیعی و عادی است و از روایات معصومینعلیه السلام به دست می آید که باید همین گونه عمل شود وگرنه از آیه شریفه به دست نمی آید که تنها راه شستن دست،از آرنج است».3 اگر شما به نقاش بگویید که دیوار را تا فلان نقطه رنگ بزن، این جمله، هیچ دلالتی بر این نکته ندارد که آیا باید از بالا به پایین رنگ زد و یا از پایین به بالا و فقط انتهای غایت، یعنی حد نهایی آن مشخص می شود که همان بالای دیوار است و چگونگی کار، از این جمله، معلوم نمی شود.

2. زراره می گوید: وقتی از کیفیت وضوی پیامبرصلی الله علیه وآله از امام باقرعلیه السلام پرسیدم، حضرت طشت آبی را درخواست کرد و پس از شستن صورت، مشتی آب از آن بر دست راست خود ریخت و آن را از آرنج تا سرانگشتان شست و هیچ گاه آب را به طرف آرنج برنگرداند.4

وهبه الزحیلی درباره نحوه وضو گرفتن پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله چنین می گوید: «و دارقطنی (از دانشمندان حدیث اهل سنت) از جابر نقل کرده که گفت: پیامبرصلی الله علیه وآله زمانی که وضو می گرفت، آب را بر دو آرنج می ریخت».5

3. در آیه وضو، خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است؛ در حالی که اهل تسنن، پاها را می شویند. ابن عباس از یاران پیامبرصلی الله علیه وآله می گفت: «وضو عبارت است از دو شستن و دو مسح کردن؛ «یا دو شسته شده و دو مسح شده».6

وی می گوید: «قرآن درباره پاها دستور مسح داده، ولی مردم جز شستن، به چیزی تن ندادند».7

حمران می گوید: عثمان آبی خواست و وضو گرفت و سپس گفت: «رسول خداصلی الله علیه وآله را دیدم که وضو گرفت؛ آن چنان که من وضو گرفتم؛ او مضمضه کرد و استنشاق نمود و صورت و دست ها را سه بار شست و بر سر و پشت پا مسح کشید».8

ابن عبد خیر می گوید: «علیعلیه السلام را دیدم که وضو گرفت و سپس روی دو پای خود را مسح نمود».9

4. در برخی از منابع تاریخی آمده است که وضوی همه مسلمانان تا خلافت عثمان، صورت واحدی داشته و مانند وضوی کنونی شیعه بوده است و این مسئله، با آیه وضو، تطبیق دارد و علت تغییر وضو این بود که عثمان در اواسط دوران خلافت خود، نسبت به چگونگی وضوی پیامبر، گرفتار تردید شد؛ سپس او وضوی پیامبر را به شکلی که اکنون در میان اهل سنت مرسوم است، اعلام کرد. این موضوع، مخالفت بسیاری از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را به دنبال داشت؛ امّا حکومت اموی بنا به اغراض سیاسی، در نقاط مختلف سرزمین های اسلامی، شیوه عثمان را تبلیغ کرد و جوّی به وجود آورد که برخی از اصحاب، جرأت مخالفت با روش دستگاه حاکم را نداشتند و در نتیجه، این گونه وضو گرفتن، رواج یافت.10

پی نوشت:

1. مائده، آیه 6.

2. نساء، آیه 2.

3. المیزان، ج 5، ص 224.

4. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 55.

5. الفقه الاسلامی و ادلته، ج 1، ص 218.

6. فخر رازی، تفسیر الکبیر، تفسیر آیه وضو.

7. طبری، تفسیر، ج 6، ص 82.

8. متقی هندی، کنزالعمال، ج 26863.

9. احمد حنبل، مسند، ج 1، ص 124.

10. ر.ک: علی الشهرستانی، وضو النبی من خلال ملابسات التشریع (این کتاب توسط حسین صابری ترجمه شده است).

حکم "نجاست سگ" از کجا آمده است؟


چرا اسلام، سگ را نجس مي‌داند؟ آیا در آيات و روايات و متون ديني، علت نجاست سگ بيان شده است؟ برخی افراد در اين حکم، شک و شبهه‌اي ندارند و تنها از "فلسفه نجاست سگ" سؤال مي‌کنند و مي‌خواهند بدانند آيا در اسلام، فقط "حکم نجاست سگ" بيان شده يا علاوه بر اين، به فلسفه اين حکم نيز اشاره شده است؟

مشرق - مسأله نجاست سگ، يکي از مسائل فقهي اسلام است که در جامعه امروزي، اطلاع از چگونگي آن براي بسياري حائز اهميت است. عده‌اي از سر کنجکاوي مي خواهند بدانند که: چرا اسلام سگ را نجس مي‌داند؟ و در کدام آيات يا روايات از متون ديني ما، علت نجاست سگ بيان شده است؟ برخی افراد در اين حکم، شک و شبهه‌اي ندارند و تنها از "فلسفه نجاست سگ" سؤال مي‌کنند و مي‌خواهند بدانند آيا در اسلام، فقط "حکم نجاست سگ" بيان شده يا علاوه بر اين، به فلسفه اين حکم نيز اشاره شده است؟

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

عده اي نيز دم از حقوق حيوانات مي زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ مي دانند!، از نگاه آنان سگ يک حيوان با وفا است و همين را دليلي براي طهارتش مي دانند. علاوه بر اين از کوچک ترين دستاويزها براي اثبات سليقه شان استفاده مي کنند:

- مگر مي شود سگ با اين وفاداريش نجس باشد؟

- در قرآن و روايات از نجاست سگ سخني به ميان نيامده است!؟

- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از اين حيوان تمجيد کرده است!

- حضرت علي(ع) مردم را به يادگيري ده خصلت ارزنده سگ و به کار بستن اين خصائص در زندگي توصيه فرموده‌اند!

- و ...

حال آنکه معلوم نيست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطي به نجاست يا طهارت سگ دارد؟ وفاداري سگ و مفيد بودنش، چه ربطي به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه مي‌توان از سخن اميرالمومنين(ع) پي به طهارت سگ برد؟

اگر چنين باشد، آيا مي توان سخن پيامبر(ص)، که بدعت‌گزاران را سگان دوزخ(1) مي داند، دليلي بر نجاست سگ گرفت؟! آيا اين‌گونه سخن گفتن صحيح است؟

همان‌طور که ملاحظه فرموديد، برخورد سليقه‌اي با مسائل و ربط دادن همه چيز براي اثبات سليقه شخصي، بخصوص براي کساني که صلاحيت اظهار نظر در مسائل شرعي را ندارند تا جايي پيش مي رود که در اصل و اساس مسأله‌اي تشکيک مي‌کنند.

اگر مفيد بودن و وفادار بودن سگ براي حکم به طهارتش کافي باشد، پس خون که حيات انسان با کمبود آن در خطر مي‌افتد، نبايد نجس باشد؟ آيا کسي در فوايد و نياز انسان به خون و همچنين در نجس بودن آن شک دارد؟ آيا به بهانه اينکه انسان اشرف مخلوقات هست، مي‌توان نجاست خون او را انکار کرد؟

ما فعلاً قصد پرداختن به اين سخنان را نداريم و در ضمن مباحث پيش رو به پاسخ آن ها اشاره خواهيم کرد.

در اين نوشتار با جست‌وجو در منابع اسلامي از جمله قرآن و روايات معصومين عليهم السلام و ... در پي يافتن ادله اين حکم خواهيم بود، پس از آن به چند مسأله که فرع بر مساله نجاست سگ است، خواهيم پرداخت.

مسائلي از قبيل نجاست انواع سگ، خريد و فروش آن، نگهداري سگ در خانه، حقوق سگ به عنوان يک حيوان، فلسفه نجاست سگ در اسلام و در نهايت پاسخ به چند سوال.

امّا لازم است قبل از آن، مفهوم و معناي «نجس» بخصوص در اصطلاح فقهي آن، مورد بررسي قرار گيرد و سپس اصل مساله را دنبال کنيم:

مفهوم نجس

واژه «نـجـس» از نـظر لغت شناسان به معناى کثيفى، ناپاکى، ضدطهارت، ضد نظافت و به معناي پليدى آمده است (2).

بهترين تعريف لغوي از راغب اصفهانى است که نجس را به معناي پليدي ظاهري و باطني مي داند، او مى نويسد: « النجاسة القذارة و ذلک ضربان: ضرب يدرک بالحاسة وضرب يدرک بالبصيرة ... » نجاست، قذارت وکثيفى است که بردو نوع مي باشد:

1- آنکه با حواس انسان قابل درک است.

2- آنکه با ديده بصيرت درک مي شود.

يعني گاهي نجس دانستن چيزي بخاطر پليدي باطني آنست و تاثير منفي بر روح و روان انسان مي گذارد. راغب اصفهاني در ادامه براي معناي دوم، مصداقي را ذکر کرده و مي گويد: « والثاني : وصف الله تعالى به المشرکين فقال: (إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ)(3) ... : خداوند تعالي مشرکان را به آن توصيف کرده و فرموده : (مشرکان نجس هستند) »(4)

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجس در اصطلاح فقهي

در فقه اسلامي «نجس» به شيئي گفته مي شود که بخاطر شدّت پليدي بايد از آن دوري و اجتناب کرد، و نحوه اجتناب و دوري از آن را شرع بيان کرده است مثلا: آبي که با عين نجاست برخورد کرده، قابل نوشيدن نيست و نمي توان با آن، وضو و غسل گرفت؛ و با لباسي که نجس شده، نمي توان نماز خواند و ... .

پس نجس در فقه يعني: شيئي که داراي شدّت پليدي است که بايد به نحوي خاص، از آن دوري کرد؛ و نحوه اجتناب از آن را شرع مشخص مي کند. يا به عبارتي ديگر نجاست چيزي است که به کار بردن آن در نماز و طواف و تغذيه، به دو جهت حرام مي باشد: يکي شدّت پليدي که در آن هست و ديگري دستور به دوري و اجتناب از آن.

لفظ «نجس» با ظهور خود و تبادر، بر اين معنا دلالت دارد. شـيـخ طـوسى،(5) طبرسى،(6) آية اللّه حکيم،(7) راوندى،(8) ميرزا محمد مـشـهـدى(9) و فـخـر رازى (10) در تفسير «نجس» گفته اند: کلمه «نجس» نزد ما معناى روشنى دارد و آن نجاست فقهى است. (11)

عده اي نيز معتقدند پس از ظهور اسلام، کثرت استعمال لفظ نجس در اين معنا به گونه اي بوده که سبب ثبوت حقيقت شرعيه شده است، يعني هرگاه پس از اسلام اين لفظ بدون قرينه بکار رود همين معناي فقهي از آن برداشت مي شود نه معناي لغوي. (چنانکه واژه صلاة با اينکه قبل از اسلام به معناي دعا بود، پس از اسلام به معناي حرکات خاصي که نماز نام دارد، بکار مي رود.) لازم به ذکر است، علاوه بر ابن زهره(12) و راوندى(13) که مدعى حقيقت شرعيّه در اين باره هستند، شيخ انصارى نيز مى نويسد: در وجود معناى حقيقت شرعيه براي لفظ «نجس» جاى شک ندارد . حال که چنين است روشن مي شودکه، اگر واژه نجس در متن روايات آمد به کداميک از اين دو معنا خواهد بود:

- پليدي تنها (معناي لغوي) يا،

- پليدي خاصّي که بايد به نحوي خاص از آن دوري شود. (معناي فقهي)

علاوه بر اين، تعابير ديگري نيز هستند که شارع با آنها معناي نجاست فقهي را، قصد مي کند. بعضي از اين تعابير عبارتند از:

«لاتشرب منه، لاتتوضاء منه، لاتصل فيه، يجتنب عنه، اذا اصابه يدک مع الرطوبه فطهّره، صب عليه الماء و(14)... :

منوش از آن، وضو مگير از آن، در آن نماز مگذار، از آن اجتناب کن، هرگاه دست مرطوبت آن را لمس کرد تطهير کن، بر آن آب بريز و...»

نتيجه اينکه، هرگاه واژه «نجس» و «تعابير مرادف آن» در متون اسلامي بکار رفت، معناي فقهي نجاست مدّ نظر است.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست سگ در قرآن

پيش از اين گفتيم يکي از سوالات مطرح در مساله نجاست سگ، اينست که : آيا در قرآن که کاملترين کتاب آسماني است به نجاست سگ اشاره اي شده است يا نه؟

در قرآن کريم در سه مورد از سگ سخن گفته شده که عبارتند از:

1- ماجراي سگ اصحاب کهف: خداوند در سوره کهف در مورد سگ اصحاب کهف چنين مي فرمايد:

«... سگشان بر آستانه ي غار دو دست‏خود را دراز کرده بود.»(15) «... وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ...» (16)

در اين آيه هيچ گونه اشاره اي به طهارت و نجاست سگ نشده است، نهايت استفاده اي که از اين آيه مي شود، اينست که:

- اصحاب کهف سگ نگهباني را همراه داشتند.

- سگ در دهانه غار، يعني محلي غير از محلّ استراحت اصحاب کهف آرميده بود(بِالْوَصِيدِ).(17)

تنها نکته قابل توجه در اينجا، مساله همراه داشتن سگ است که در ذيل عنوان «نگهداري سگ در خانه» به آن خواهيم پرداخت. (که نگهداري سگ نگهبان اشکالي ندارد.)

2- ماجراي بلعم باعورا: خداوند در سوره اعراف، بلعم باعورا را به سگ تشبيه کرده ‏است و چنين مي فرمايد: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ» (18)

سخن از يک عالم دانشمند است که ابتدا در مسير حق بود، به گونه‏اى که کسى انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنياپرستى و پيروى از هواى نفس او را به سقوط کشاند. به نحوى که تشبيه به سگ شده است. اما چرا به سگ تشبيه شده؟ زيرا او بر اثر شدت هواپرستى و چسبيدن به لذات جهان ماده، يک حال عطشِ نامحدود به خود گرفته که همواره دنبال دنياپرستى مى ‏رود نه به خاطر نياز و احتياج بلکه به شکل بيمارگونه‏اى همچون يک «سگ هار» که بر اثر بيمارى هارى، حالت عطش کاذب به او دست مى‏دهد و در هيچ حال سيراب نمى ‏شود.(19)

در اين آيه نيز نه سخن از طهارت سگ است و نه سخن از نجاست آن آمده است.

نکته قابل توجه اينست که: اگر در آيه قبل، ذکر سگ اصحاب کهف دليلي بر تمجيد و طهارت او باشد، اين آيه نيز به وجود نوعي مزمت و پستي در سگ دلالت دارد که سبب شده خداوند حالت يک عالم هواپرست را به آن تشبيه کند و مي توان از آن بر نجاست سگ استناد کرد! امّا حقيقت اينست که هر دو سخن، سست و باطلند .

3- حکم صيد سگ شکارچي: خداوند در ابتداي سوره مائده مي فرمايد:

«يَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَيْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ ...»(20)

از تو سؤال مى‏کنند چه چيزهايى براى آنها حلال شده است؟ بگو : آنچه پاکيزه است ، براى شما حلال گرديده ؛ و (نيز) صيد حيوانات شکارى و سگ‏هاى تربيت يافته ... .

در اين آيه سخن از حلال بودن گوشت حيواني است که توسط سگ شکاري صيد شده است نه نجاست يا طهارت سگ. هرچند دلالت بر قابل استفاده بودن صيدي که توسط سگ شکاري انجام شده دارد و در روايات نيز آمده است که اين صيد را مي توان پس از شستن محل تماس سگ استفاده کرد.

اين سه آيه تنها مواردي بودند که در آن سخن از سگ به ميان آمده، امّا در آن نه اشاره به طهارت سگ شده نه نجاست آن. حال که ثابت شد قرآن دلالتي بر نجاست و طهارت سگ ندارد، آيا مي توان نتيجه گرفت که پس سگ نجس نيست؟

آيا همه احکام بايد در قرآن ذکر شده باشند؟

آيا مي توان حکمي را فقط بخاطر عدم ذکر آن در قرآن انکار کرد؟(21)

آيا حرام بودن گوشت سگ در قرآن ذکر شده است؟

آيا کسي در حرام بودن گوشت سگ شک دارد؟ با اينکه در سوره انعام(22) محرمات فقط چهار موردند: 1- مردار(مَيْتَة) 2- خون(دَماً مَسْفُوحاً) 3- گوشت خوک(لَحْمَ خِنزيرٍ) 4- و حيواني‌ که‌ براي‌ بت‌ها ذبح‌ شده‌ باشد.( أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ). گوشت‌ سگ‌ که‌ از اين‌ها نيست‌، پس‌ طبق‌ اين‌ آيه‌ اگر ذبحش‌ کنيم‌ حلال‌ است‌!(23) بنابراين منکران نجاست سگ بايد خوردن گوشت سگ را نيز به ناچار حلال بدانند با اينکه همه، آن را حرام مي دانند.

پاسخ اينست که:

اولاً: قرآن کريم در احکام فقهي معمولا به کليات بسنده کرده است . به عبارتي ديگر قرآن همچون قانون اساسي است که فروع قوانين مدني، حقوقي، جزائي و ... را در آن نمي توان يافت.

ثانياً: تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(24) يعني اي پيامبر ما ذکر بر تو نازل کرديم تا براي مردم آنچه را بر ايشان نازل شد (قرآن) تبيين و تفسير نمايي و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بيان فرموده، از سخنان پيامبر(ص) و امامان(ع) اطاعت کنيم:«وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(25) يعني اي مردم هر چه را رسول الله(ص) به شما دستور داد ، اجرا کنيد و هر چه را نهي کرد باز ايستيد.

اگر پيامبر اکرم (ص) مى فرمايند: «إِنِّي تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»(26) ، من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت مى گذارم که اين دو از هم جدا نمى شوند «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هر دوى آنها تمسک کرديد هلاک نمى شويد. سرّ اين فرمايش پيامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است که تمام آنچه ما به آن احتياج داريم در نصّ و ظاهر قرآن نيامده است و ما بايد در کنار قرآن روايات پيامبر(ص) و ائمه(ع) را در نظر بگيريم. اما اگر گفتيم يکى را قبول داريم، اگر گفتيم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کرديم، ضمانتى براى هدايت ما نخواهد بود. اين دو چيز را بايد با هم داشته باشيم تا بتوانيم به هدايت برسيم.(27)

خلاصه اينکه براي به دست آوردن حکم شرعي، قرآن يکي از منابع استنباط احکام الهي مي باشد، علاوه بر کتاب آسماني ما، روايات معصومين(ع) يکي ديگر از منابع است که اگر حکمي در قرآن ذکر نشده بود بايد به اين روايات رجوع شود.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست سگ در روايات

عمده دليل براي حکم به نجاست سگ، روايات مي باشند. احاديث زيادي در اين باره وارد شده است بطوري که در کتاب ارزشمند وسائل الشيعه و بحارالانوار ، ابواب مختلفي در اين رابطه وجود دارد با عناوين : «بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِيرِ»، «بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِيعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ»، «بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِيّاً»، «بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا يُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِي غَيْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِي جَمِيعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِيَ عَنْهُ»، «بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَة أَوْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ أَوْ يُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ»، «بَابُ تَحْرِيمِ بَيْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِيَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَيْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ» و ...

هر يک از ابواب فوق، رواياتي را در بر دارد که بيان کننده نجاست سگ اند . کسي که از علوم ديني کمترين اطلاعي داشته باشد با ديدن عنوان اين ابواب يقين به حکم نجاست سگ در اسلام مي کند چه رسد به اينکه روايات هر باب را مطالعه و بررسي کند.

رواياتي که از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) دربار نجاست سگ به ما رسيده اند، دو گونه مي باشند:

دسته نخست: رواياتي که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:

1- «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِيرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ، يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمِ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْکَلْبُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.»(28)

عذافر از امام صادق(ع) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.

2- «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ(29).»

عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق(ع) نقل مي کند: همانا خداوند نيافريد خلقي را که نجس تر از سگ باشد.

3- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَيْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ؛ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ.»(30)

فضلمي گويد از امام صادق(ع) از پس مانده حيوانات (گربه ، گوسفند، گاو، شتر،...) سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالي ندارد. تا اينکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پليد و نجس است.

4- «سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ: رِجْسٌ نِجْسٌ، لَا يُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ.(31)

راوي حکم سگ را از امام صادق (ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: پليد و نجس است، از اضافه آبي که آشاميده نبايد وضو گرفته شود، آن آب را بريز و (ظرف) را بار اول با خاک و سپس با آب بشوى.»

5- «عَنْ مُعَاوِيَة بْنِ شُرَيْحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ؟ قَالَ: لَا؛ قُلْتُ أَ لَيْسَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.(32)

ابن شريح، حکم نيم خورده سگ را از امام صادق(ع) پرسيد که آيا مى توان از آن نوشيد يا با آن وضو گرفت؟ حضرت فرمود: نه، راوى پرسيد: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است.»

6- «عَنْ أَبِي سَهْلٍ الْقُرَشِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ. قُلْتُ: هُوَ حَرَامٌ؟ قَالَ: هُوَ نَجَسٌ؛ أُعِيدُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ يَقُولُ هُوَ نَجَسٌ.(33)

ابي سهل مي گويد از امام صادق(ع) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حيوانات مسخ شده است. گفتم آيا حرام است؟ امام فرمود: نجس است. سه مرتبه اين سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است.»

و مواردي ديگر .

همانطور که در بحث لغوي گذشت، با وجود حقيقت شرعيه براي واژه نجس، اين دسته از روايات براي اثبات حکم نجاست سگ کفايت مي کنند، و به صراحت بيانگر آن هستند.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

دسته دوم: رواياتي که واژه نجس در آنها ذکر نشده، امّا با قرائن موجود در آن، نجاست سگ اثبات مي شود. در اين روايات، روش برخورد با سگ همانند روش بر خورد با نجاسات ديگر، بيان شده است. مانند:

1- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْکَلْبِ‏ يَشْرَبُ مِنَ الْإِنَاءِ، قَالَ: اغْسِلِ الْإِنَاءَ .(34)

ابن مسلم مي گويد از امام صادق(ع) سوال کردم: اگر سگي از ظرفي آب بياشامد وظيفه چيست؟ آن حضرت فرمود: لازم است ظرف را بشوئيد.»

2- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِذَا وَلَغَ الْکَلْبُ فِي الْإِنَاءِ فَصُبَّهُ.(35)

امام صادق(ع) فرمود: هرگاه سگ از ظرفي آب خورد، آن آب را دور بريز.»

3- «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ‏: لَيْسَ بِفَضْلِ السِّنَّوْرِ بَأْسٌ أَنْ يُتَوَضَّأَ مِنْهُ وَ يُشْرَبَ؛ وَ لَا يُشْرَبُ سُؤْرُ الْکَلْبِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ حَوْضاً کَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ.(36)

ابي بصير از امام صادق(ع) نقل مي کند: نيم خورده سنور را مي توان نوشيد و با آن وضو گرفت، و نيم خورده سگ را نمي توان نوشيد مگر از حوض بزرگي آب خورده باشد.»

4- «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنْ‏ أَصَابَ ثَوْبَکَ مِنَ الْکَلْبِ رُطُوبَة فَاغْسِلْهُ ... .(37)

فضل از امام صادق(ع) نقل مي کند: هرگاه رطوبتي از سگ به لباس شما برخورد کرد، پس آنرا بشوي.»

5- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ يُصِيبُ شَيْئاً (مِنْ جَسَدِ الرَّجُلِ)، قَالَ: يَغْسِلُ الْمَکَانَ الَّذِي أَصَابَهُ.»(38)

محمد بن مسلم از امام صادق (ع) در مورد سگي که خودش را به بدن مردي ماليده است، سوال کرد. حضرت فرمود: محل تماس سگ را بشويد.

6- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِيِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ يَدَکَ.(39)

محمد بن مسلم مي گويد: از امام صادق(ع) در مورد سگ سلوقي(40) سوال کردم؛ حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده اي، دستت را بشوي.»

7- «عَنْ عَلِيٍّ (ع)... قَالَ: تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ، فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْيَغْسِلْهُ؛ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْيَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ.(41)

حضرت علي (ع) فرمود: از نزديک شدن به سگ ها بپرهيزيد؛ و کسي که سگ مرطوبي را لمس کرد، ـ لباسش را ـ بشويد و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشد.»

و مواردي ديگر.

همانطور که ملاحظه مي کنيد در احـاديـث بالا، حکم عدم جواز آشاميدن و وضـو گرفتن از نيم خورده سگ به صراحت بيان شده است، که قرينه اي بر نجاست سگ است. به بيان ساده تر: در اين دسته از روايات حکم نجاست سگ آمده است بدون اينکه لفظ نجس، ذکر شده باشد، و اين حکم با تعابير ديگري بيان شده است.

در نتيجه براي اثبات نجاست سگ، روايات دسته دوم نيز به تنهايي کفايت مي کنند. اين احاديث و روايات بقدري زيادند که هرگز نمي توان در اعتبار و قطعيّت آنها اشکال کرد؛ و با وجود چنين ادله قاطعي براي هيچ مسلمان و مؤمني جاي هيچ گونه شک و شبهه اي باقي نخواهد ماند.

روايات ديگري نيز هستند که در خلال بحث هاي آينده به آنها اشاره خواهد شد:

دسته نخست: رواياتي که قانون خريد و فروش سگ را بيان مي کنند.

دسته دوم: رواياتي که در مورد نگهداري سگ وارد شده اند.

دسته سوم : رواياتي که بيانگر حقوق سگ بعنوان يک حيوان است.

نجاست سگ و اجماع فقهاء

فقهاي عظام شيعه، سگ را يکي از نجاسات مي دانند و اين حکم بين آنها اجماعي است.(42)

در مذاهب اسلامي، تنها گروهي که سگ را نجس نمي دانند مالکي ها ـ يکي از فرق اهل سنت ـ هستند که آنها هم معتقدند احکام و دستورات مربوط به سگ، بايد به صورت تعبّدي عمل شود. آنها با اينکه سگ را نجس نمي دانند، اما از روي تعبد ظرفي را که سگ ليسيده، هفت بار مي شويند. شافعيه و حنابله نيز مي گويند: اين ظرف بايد هفت بار تطهير شود، که يک بار آن به صورت خاکمال است. آنها تقدم خاکمال بر شستن را شرط نمي دانند.(43)

محمد جواد مغنيه، در کتاب «الفقه علي المذاهب الخمسه» چنين مي نويسد:

«الکلب نجس إلاّ عند مالک، ولکنّه قال: يغسل الإناء مِن ولوغه سبعاً، لا للنجاسة بل تعبداً. وقال الشافعية والحنابلة: يغسل الإناء مِن ولوغ الکلب سبع مرات إحداهنّ بالتراب. وقال الإمامية: غسل الإناء مِن ولوغ الکلب مرة بالتراب، ثُمّ بعدها مرتين بالماء»(44).

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نجاست انواع سگها

در نجاست سگ فرقي بين انواع آن نيست، و حکم همه سگ ها يکي است. گروهي تصور کرده اند فقط سگهايي نجس هستند که از نگهداري آنها، نهي شده است، مثل سگهاي ولگرد ، امّا سگهاي نگهبان و سگ شکاري يا سگهايي که امروزه توسط پليس و گروه هاي امداد بکار گرفته مي شوند، پاک هستند. اين تصور صحيح نمي باشد، انواع سگ ها ـ چه شکاري و چه سگ چوپان و... ـ نجس هستند و آب دهان و تمامي بدن آنها نجس است. اين مطلب نيز از روايات معصومين(ع) استفاده مي شود:

1. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِيِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ يَدَکَ.(45)

محمد بن مسلم از امام صادق(ع) در مورد سگ سلوقي (يک نوع سگ شکاري معروف) سوال کرد. حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده اي، دستت را بشوي.»

2. «عَنْ عَلِيٍّ(ع)... قَالَ تَنَزَّهُوا عَنْ قُرْبِ الْکِلَابِ فَمَنْ أَصَابَ الْکَلْبَ وَ هُوَ رَطْبٌ فَلْيَغْسِلْهُ وَ إِنْ کَانَ جَافّاً فَلْيَنْضِحْ ثَوْبَهُ بِالْمَاءِ(46).

حضرت علي(ع) فرمود: از نزديک شدن به سگها بپرهيزيد و کسي که سگ مرطوبي را لمس کرد، بشويد ـ لباسش را ـ و چنانچه سگ خشک بود، بر لباسش آب بپاشيد.»

و فتواي علما و فقها از قديم تاکنون بر نجاست انواع سگ هايي که در خشکي زندگي مي کنند، بوده است. فقط شيخ صدوق(ره) درمورد سگ شکاري فرموده است: مقداري آب به محلّ ملاقات بپاشيد، کافي است و شستن لازم نيست(47). با اين حال سگ را نجس مي داند.

بنابراين، اگر سگ شکاري، حيوان حلال گوشتي را شکار کرد، محل اصابت با دهان سگ بايد شسته شود. و اگر دست و بدن و لباس انسان با بدن سگ ها حتي سگ شکاري برخورد کند، در صورتي که بدن سگ و يا ملاقي تر باشد، نجس مي شود(48).

خريد و فروش سگ

پس از بيان حکم نجاست سگ در اسلام، اين سوالات مطرح مي شود که:

آيا خريد و فروش آن جايز است يا خير؟ اگر حرام مي باشد، اين حکم براي انواع سگ است يا براي بعضي؟ براي رسيدن به پاسخ اين سوالات، بيان مقدمه اي ضروري است.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

عدم دخالت نجاست در معامله

بعضي به اشتباه براي حرمت خريد و فروش سگ اينگونه استدلال کرده اند:

«يکي از انواع معاملات حرام، معامله عين نجاست است. يعني اگر چيزي نجس است، معامله آن حرام است. علما وقتي نظرشان اين است که سگ نجس است، خودبخود معامله آن هم حرام مي شود. اما اغلب علما معتقدند که اگر معامله عين نجاست، منفعت و سود عقلايي داشته باشد، در آن مورد حرمت آن برداشته مي شود.»

حکم تحريم خريد و فروش، داير مدار منفعت و سود عقلايي است، نه نجس و پاک بودن. ـ يعني اگر شيئي سود عقلايي داشت معامله اش جايز است و الّا جايز نيست، چه نجس باشد و چه طاهر ـ بنابراين، نجاست شيء، نقشي در حرمت معامله آن ندارد و بهتر است چنين گفته شود:

يکي از شرايط مبيع ـ يعني شيء مورد معامله ـ داشتن منفعت و سود عقلايي ـ يا به عبارتي ماليّت داشتن آن ـ است و چون عين نجاسات غالباً منفعت و سودي ندارند، ماليّت نداشته و صلاحيت خريد و فروش را ندارند. امّا هرگاه همين نجاسات داراي منفعت و سودي شدند، معامله آنها صحيح است و داراي ماليّت بوده و قابل خريد و فروشند. مانند خون که نجس است، اما هم اکنون از آن استفاده عقلايي مي شود و ماليّت دارد، بنابراين خريد و فروش آن مجاز است.

پس نمي توان گفت: معامله مردار، خون و سگ چون نجس هستند حرام است. بلکه گفته مي شود: چون منفعت عقلايي و ماليّت ندارند حرام است، امّا اگر داراي منفعتي شد، معامله اش جايز است.(61)

لازم به ذکر است که در گذشته بيشتر نجاسات، منفعت حلالي نداشتند و بهمين خاطر علما حکم به حرمت معامله نجاسات مي دادند. اين سبب شده تا عده اي تصوّر کنند معامله شيء نجس، مطلقاً حرام مي باشد و علّت تحريم هم چيزي جز نجاست نيست.

خلاصه اينکه صرف نجس بودن، سبب حرمت معامله نجاسات از جمله سگ نمي شود تا کسي بگويد: چرا با اينکه انواع سگ ـ سگ صيد، شکار، ولگرد و زينتي ـ نجس هست، امّا معامله سگ صيد جايز است ولي معامله سگ زينتي حرام است. چراکه ملاک در اينجا انتفاع و عدم انتفاع عقلائي است، نه چيز ديگري.

روايات خريد و فروش سگ

روايات وارد شده، از خريد و فروش سگ نهي کرده و بهاي آن را «سُحت(62)» مي دانند. مثل:

1- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْعَامِرِيِّ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ ثَمَنِ الْکَلْبِ الَّذِي لَا يَصِيدُ؛ فَقَالَ: سُحْتٌ؛ وَ أَمَّا الصَّيُودُ فَلَا بَأْسَ(63).

از امام صادق(ع) در مورد بهاي سگي که شکاري نيست، سوال شد. حضرت فرمود: سُحت (حرام) است؛ اما (گرفتن بهاي) سگ صيد اشکالي ندارد.

2- عَنِ الرِّضَا(ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ(64).

امام رضا(ع) در سخني فرمود: بهاي سگ، سُحت (حرام) است.

3- عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ ثَمَنِ کَلْبِ الصَّيْدِ؛ قَالَ: لَا بَأْسَ بِثَمَنِهِ وَ الْآخَرُ لَا يَحِلُّ ثَمَنُهُ(65).

ابي بصير از امام صادق(ع) از بهاي سگ شکاري سوال کرد، حضرت فرمود: اشکالي ندارد؛ اما بهاي ديگر سگها حلال نيست.

4- فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ مَهْرُ الْبَغِيِّ وَ ثَمَنُ الْکَلْبِ الَّذِي لَا يَصْطَادُ مِنَ السُّحْتِ(66).

رسول خدا(ص) در سخني فرمود: بهاي شراب ، بهاي زناکار، و بهاي سگي که شکار نمي کند، سُحت (حرام) است.

5- عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ، عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: ثَمَنُ الْکَلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِي النَّار(67).

امام رضا(ع) فرمود: قيمت سگ سُحت است و سُحت در آتش است.

اين دسته از روايات غالباً اشاره به سگ صيد دارند، امّا شامل سگهاي ديگري هم که منفعت عقلايي دارند مي شوند، چنانکه شيخ طوسي در مبسوط(68)، سگ گله و نگهبان را همانندِ سگ صيد مي داند.(69) از اين روايات و سخن علما ـ که قبلا گذشت ـ استفاده مي شود: هر سگي که منفعت عقلايي داشت، خريد و فروشش جايز؛ و الّا حرام است. و اگر سگ هاي زينتي و سگ ولگرد و ... خريد و فروش آنها حرام است بخاطر اينست که يا فاقد منفعت عقلايي بوده و يا منفعت قابل توجّهي ندارند.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

نگهداري سگ در خانه

مساله نجس بودن سگ، غير از حرمت نگهداري از آن است . نگهداري از سگ براي کساني که استفاده عقلايي از آن ندارند، کراهت شديد دارد؛ و در روايات، امري ناپسند دانسته شده است (70).بنابراين نگهداري سگ براي نگهباني و شکار، و سگي که امروزه مورد استفاده پليس و نيروهاي امداد مي باشد، مکروه نيست. (البته اين به معناي عدم نجاست اين سگ ها نمي باشد.)

در بعضي از روايات آمده است که خانه اي که در آن سگ است، ملائکه وارد نمي شوند. اين کراهت سبب مي شود که حتي نماز خواندن در چنين خانه اي مکروه باشد.(71) ما در اينجا به بيان برخي از رواياتي که به نحوي بر کراهت نگهداري سگ در خانه اشاره دارند، مي پردازيم:

1- وَ قَالَ الصَّادِقُ(ع): لَا تُصَلِّ فِي دَارٍ فِيهَا کَلْبٌ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ، وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً، فَلَا بَأْسَ، وَ إِنَّ الْمَلَائِکَة لَا تَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ کَلْبٌ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ تَمَاثِيلُ وَ لَا بَيْتاً فِيهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِي آنِيَة.(72)

امام صادق(ع) فرمود: نماز مگذار در خانه اي که در آن سگ است مگر اينکه سگ صيد باشد، و دربي برويش بسته شود ، در اين صورت اشکالي ندارد ...

2- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِکَة لَا نَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ کَلْبٌ وَ لَا تِمْثَالُ جَسَدٍ وَ لَا إِنَاءٌ يُبَالُ فِيه‏.(73)

پيامبر اسلام(ص) فرمود: همانا جبرئيل بر من وارد شد و گفت: ما ملائکه بر خانه اي که در آن سگ و مجسمه و ظرفي که در آن ادرار مي کنند، وجود دارد، داخل نمي شويم.

3- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): قَالَ يُکْرَهُ أَنْ يَکُونَ فِي دَارِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ الْکَلْبُ.(74)

امام صادق(ع) فرمود: ناپسند است در خانه مرد مسلمان سگ باشد.

4- عَنْ زُرَارَة عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا مِنْ أَحَدٍ يَتَّخِذُ کَلْباً إِلَّا نَقَصَ فِي کُلِّ يَوْمٍ مِنْ عَمَلِ صَاحِبِهِ قِيرَاطٌ.(75)

زراره از امام صادق(ع) نقل مي کند: کسي سگي را نگهداري نمي کند مگر اينکه هر روز از عمل او کاسته مي شود.

5- قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): لَا خَيْرَ فِي الْکَلْبِ‏ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ أَوْ کَلْبَ مَاشِيَة.(76)

اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: خيري در نگهداري سگ نيست، به جز سگ شکاري و سگ گلّه.

6- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: لَا تُمْسِکْ کَلْبَ الصَّيْدِ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ بَابٌ.(77)

امام صادق(ع) فرمود: سگ شکاري را در خانه‌ات نگهداري مکن مگر اينکه بين تو و او دربي باشد.(محل زندگي او جدا باشد)

7- عَن أَبِي رَافِع قَالَ: جَاءَ جِبرَئِيل إِلَى النَبِي(ص) فَاستَأذَن عَلَيهِ- فَأذن لَهُ، فأبطأ، فأخذ رِدَاءَه فَخرجَ- فَقَالَ: قَد أذنا لَکَ- قَالَ: أَجل وَ لَکنا لا ندخل بَيتَاً فيه کَلب و لا صورة- فَنظروا فإذا فِي بَعضِ بُيُوتِهِم جرو-.(78)

از ابى رافع نقل‏ کرده‏اند که گفت: جبرئيل بر رسول خدا(ص) نازل شد، و اجازه ورود خواست، رسول خدا(ص) به وى اجازه داد، اما جبرئيل وارد نشد، ناگزير رسول خدا(ص) رداى خود را گرفت و بيرون شد و فرمود: ما به تو اجازه ورود داديم؟ جبرئيل گفت: بله، و ليکن ما فرشتگان به خانه‏اى که در آن سگ و يا مجسمه باشد داخل نمى‏شويم. رسول خدا(ص)- که گويا تا آن لحظه از وجود سگ در خانه خبر نداشت- نظر کرد و ديد که در بعضى از مرافق خانه ايشان توله سگى وارد شده.(79)

از مجموع روايات استفاده مي شود که نگهداري سگهاي مفيد مثل سگ نگهبان، با وجود اينکه کراهت ندارد،(80) امّا بهتر است محل زندگي او جداي از محل زندگي انسان باشد، بگونه اي که حداقل بينشان دربي فاصله شود. يعني خانه‌اي جداگانه براي سگ ساخته شود.

و اگر در برخي روايات از نگهداري سگهاي مفيد هم نهي شده، در صورتي است که محل زندگي او جدا نباشد. اما نگهداري سگهاي ديگر ـ غير از سگ شکاري و سگ نگهبان و هر سگي که براي کارهاي عقلايي بکار گرفته مي شود ـ کراهت داشته و ناپسند است.

البته با توجه به مساله نجاست سگ که قبلا ثابت شد، اين حکم معقول به نظر مي آيد و دستورات دين نسبت به دوري از نجاسات مؤيّد آنست. هرچند اسلام براي رفاه انسان، نگهداري سگهاي مفيد را مکروه نمي داند.

لازم به ذکر است با اينکه علامه طباطبائي متن آخرين روايت را مضطرب و آن را از روايات مجعول مي داند.(81) اما به دليل اينکه مجموع اين روايات ـ که مي گويند: «جبرئيل و ملائکه وارد خانه اي که سگ در آن است، نمي شوند» ـ ، روايات متضافرند،(82) و متضافر بودن براى حجيت کافى است، اگرچه سند تک تک آن ها ضعيف باشد.(83) بنابراين اين روايات به وضوح دلالت بر کراهت شديد نگهداري سگ در منزل دارند.

زشتي و قبح سگ بازي

از آنچه گفته شد معلوم مي شود که در اسلام نگهداري و انس گرفتن با سگ بدون اينکه مورد استفاده عقلايي قرار گيرد توصيه نشده بلکه مورد کراهت و مزمّت است. در سيره و سخنان معصومين(ع) نيز سگ بازي زشت تلقّي شده و سگ بازان سزاوار ملامت اند.

نقل شده است هنگامي که امام حسين(ع) کنار قبر شريف پيامبر اکرم(ص) نشسته بود قاصدي آمد و گفت: امير مي خواهد به نزد او برويد. امّا امام(ع) که مي داند معاويه مرده است و اين دعوت براي گرفتن بيعت است، اين دعوت را نمي پذيرد و در پاسخ کسي که از بيعت با يزيد سوال مي کند مي فرمايد: «من هرگز با يزيد بيعت نخواهم کرد، چون يزيد مردي است فاسق که فسق خود را آشکار کرده، شراب مي نوشد، سگ بازي و... مي کند و ما خاندان رسول خداييم».(84)

آري، امام(ع) سگ بازي را از مواردي مي داند که سبب شده فسق يزيد آشکار شود.

در جاي ديگر امام حسين(ع) طي نامه اي معاويه را توبيخ کرده و چنين مي نويسد: «آيا تو آن کس نيستي که... پسر بچه اي را که شراب مي خورد و سگ بازي مي کند به امارت مي رساني!»(85)

نامه امام حسين(ع) يادآور نامه امير المومنين(ع) به منذر بن جارود است که از سوي حضرت(ع) فرماندار بخشي از بلاد اسلامي بود و پس از اينکه تخلفات و خيانت هاي او براي امير المومنين(ع) گزارش شد، توسط ايشان در طي نامه اي توبيخانه، احضار شد. امام(ع) در اين نامه او را چنين توبيخ مي کند:

«... تَخْرُجُ لاَهِياً مُتَنَزِّهاً ، تَطْلُبُ الصَّيْدَ ، وَ تُلاَعِبُ الْکِلاَبَ ...: (خبر رسيده است، تو) پيوسته مشغول گردش و صيد (تفريحي) و بازي با سگ ها مي باشي ...».(86)

با دقّت در کلام اميرالمومنين(ع) و امام حسين(ع) درک زشتي و قبح سگ بازي و انس با او، دشوار نمي باشد.

فقط خرید و فروش این سگها حلال است/ چرا نباید در خانه سگ نگه داشت؟

حقوق سگ به عنوان يک حيوان

اسلام دين تعادل و ميانه روي است. اين اعتدال و ميانه روي را به وضوح مي توان در دستورات اسلامي مشاهده کرد. هرچند در اسلام سگ حيواني نجس است، امّا اين سبب نشده تا حقوق او به عنوان يک حيوان، نقض شود. رعايت حقوق سگ به اين نيست که به آن دست بزني ، و او را مونس و هم بازي خود قراردهي! بلکه با رسيدگي به آب و غذايش و آزار نرساندن به او، حقوقش را رعايت کرده اي. همانطور که به رعايت حقوق ساير حيوانات و سيرکردن و رفع تشنگي آن‏ها در روايات اسلامي تأکيد شده است.

پيشوايان و بزرگان مذهبي ما، با اينکه عقيده به نجاست سگ دارند، امّا ظلم به اين حيوان را روا ندانسته، حق و حقوقي براي آن قائل شده اند. با مطالعه در آثار دانشمندان اسلامي اين مساله به روشني قابل درک است.

در کتب فقهي آمده است: اگر شخصى، به مقدار وضو گرفتن آب داشته باشد، و بترسد که اگر با آن وضو بگيرد، دچار تشنگى شود، بر او واجب است که تيمم کند و آب را براي نوشيدن نگهدارد. صاحب جواهر(قدّس سرّه)، پس از نقل اين فتوا مى نويسد: «وکذا الحيوان اذا کان کذلک وان کان کلبا»(87) (اگر از تشنگى حيوانى نيز بترسد، حکم همين است، گرچه آن حيوان، سگ باشد.)

شهيد ثانى در بحث اطعمه و اشربه کتاب مسالک، مى نويسد: «و لو کان للانسان کلب غير عقور جائع و شاة فعليه اطعام الشاة»(88) (اگر انسان، داراى سگ ـ بي‌آزارـ و گوسفندي گرسنه باشد، بر او واجب است تا گوسفند را آب و علف دهد.) يعني نجات گوسفند بر سگ اولويت دارد.

صاحب جواهر، در اين حکم به شهيد ثاني ايراد گرفته و مي‌گويد: «فيه منع، بل قد يقال باولوية الکلب لامکان ذبح الشاة بخلاف الکلب»(89) (حفظ جان سگ اولويّت دارد. زيرا مى توان گوسفند را سر بريد؛ ولى اين کار، در مورد سگ ممکن نيست.)

کلام اين دو فقيه، گوياى واجب بودن حفظ جان حيوان حتى سگ است، هرچند در اين مورد اختلاف بر سر اينست که حفظ حيات کداميک اولويت دارد.(90)

اگر فقهاي اسلام در نظرات فقهي خود اينگونه حقوق حيوانات حتي سگ را در نظر مي گيرند، بخاطر اين است که سخنشان برگرفته از روايات معصومين(ع) است.

در متون روايي ما، روايات فراواني هستند که توجه به حقوق سگ را ـ به عنوان يک حيوان ـ تأييد مي کنند. در بعضي از روايات از اذيت و آزار سگ منع شده، در دسته اي ديگر به اطعام و سيراب‌کردن سگ توجه شده است. علاوه بر اين رواياتي هستند که قاتل سگ را ملزم به پرداخت ديه مي‌کند. از اين روايات نيز شايد بتوان حق و حقوقي براي سگ در اسلام ثابت کرد. هرچند عده‌اي مي گويند: روايات ديه سگ، حقي را براي اين حيوان ثابت نکرده بلکه تنها خسارت مالي صاحبش را جبران مي‌کند،(91) امّا با در نظر گرفتن همه روايات، خلاف اين مطلب ثابت مي شود چرا که ديه انسان را نيز به وليّ او مي پردازند امّا اين سبب نمي شود خود آن شخص ارزش و قدري نداشته باشد. پس وقتي در دين اسلام براي سگ ديه قرار داده مي شود، مي توان نتيجه گرفت که به اين حيوان، ارزش و بهايي داده شده است و پرداخت ديه به صاحب آن جبرانگر همين بهاء و ارزش فوت شده است.

نتيجه بحث

خلاصه اينکه مسئله نجاست سگ، يکي از مسائل قطعي فقهي اسلام است. با اينکه در قرآن اشاره اي به اين مسئله همانند بسياري از مسائل ديگر نشده است اما اين حکم در روايات معتبر صريحاً بيان شده است. در عين حال نجاست سگ سبب نشده معامله آن حرام باشد، چرا که نجاست هيچ مدخليّتي در حرمت معامله نداشته، و حرمت خريد و فروش، داير مدار اين است که مبيع داراي منفعت عقلايي باشد يا نباشد. پس تنها معامله سگهايي که فاقد منفعت عقلايي مي باشند، جايز نيست. امّا در مورد فلسفه نجاست سگ روايات معصومين(ع) مطلق بوده و فلسفه حقيقي اين حکم بر ما پوشيده است و فلسفه نداشتن يک حکم، غير از ندانستن فلسفه آن است.



______ ارجاعات ______

(1) ـ قال رسول الله (ص): اهل البدع کلاب اهل النار: بدعت گذاران سگ هاى دوزخند. (کنزالعمال، ج1 ،ح 1094 و 1125).

(2) ـ صفي پور، منتهي الارب في لغة العرب،ص 1228: نجس ناپاک، پليد و خلاف طاهر. طريحي، مجمع البيان، ج4، ص11: نجس الشيء، اذا کان قذراً غير نظيف. فيروز آبادي، القاموس المحيط، ج2ص253: النجس ضد الطاهر و زبيدي، تاج العروس من جواهر القاموس ج4ص255: النجس ضد الطاهر.

(3) ـ التوبة/28.

(4)ـ راغب اصفهاني، مفردات، حرف نون، لفظ نجس.

(5) ـ طوسي، تفسير التبيان، ج5، ص234.

(6) ـ طبرسي، مجمع البيان، ج5، ص20.

(7) ـ سلسلة الينابيع الفقهية، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.

(8) ـ مستمسک عروة الوثقي، ج1، ص368.

(9) ـ کنز الدقائق، ج4، ص162.

(10) ـ تفسير کبير، ج16، ص24.

(11) ـ طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زماني،ص184.

(12) ـ شيخ انصاري، الطهاره، ص325.

(13) ـ سلسلة الينابيع الفقهية، ج1، ص359 به نقل از فقه القرآن.

(14) ـ طهارت اهل کتاب و مشرکان، محمد حسن زماني،ص188.

(15) ـ نقش يک سگ نيز بر ديوار غار است، و بالاى غار، صومعه‌‏اى قديمى است و مسلمانان نيز مسجدى ساخته‏‌اند. (تفسير نور ج 07 ص143)

(16) ـ کهف/18.

(17) ـ «وَصِيْد» چنان که «راغب» در کتاب «مفردات» مى‏گويد: در اصل به معنى اطاق و انبارى است که در کوهستان براى ذخيره اموال ايجاد مى‏کنند، و در اينجا به معنى دهانه غار است . (تفسير نمونه، ج‏12، ص406).

(18)ـ اعراف/ 176.

(19) ـ تفسير نمونه، ج 7، ص 25.

(20) ـ مائده/4.

(21) ـ عدد رکعات نماز ـ دو رکعت صبح، چهار رکعت ظهر، چهار رکعت عصر، سه رکعت مغرب و چهار رکعت عشاء ـ در قرآن ذکر نشده است، با اينکه از مسلمات بوده و اختلافي در آن نيست.

(22) ـ انعام /145.

(23) ـ آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، محمد تقي مصباح يزدي‏، ص53.

(24) ـ نحل/44.

(25) ـ حشر/7.

(26) ـ وسائل الشيعه ج 27 ص33.

(27) ـ آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، مصباح يزدي‏، محمد تقي ص53.

(28) ـ وسائل‌‏الشيعة ج 1 ص 226.

(29) ـ وسائل‏‌الشيعة ج1 ص227.

(30) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص413.

(31) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص415.

(32) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص416.

(33) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص416.

(34) ـ وسائل‏ الشيعة ج1 ص225.

(35) ـ وسائل‏‌الشيعة ج1 ص226.

(36) ـ وسائل‏‌الشيعة ج1 ص226.

(37) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص414.

(38) ـ وسائل‏‌الشيعة ج 3 ص 416.

(39) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص 416.

(40) ـ منسوب به محلّي.

(41) ـ وسائل‏‌الشيعة ج3 ص 417.

(42) ـ نجفي، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 5، ص 366 – 368، چاپ هفتم، بيروت، داراحياء التراث العربى.

(43) ـ الفِقه على المذاهِب الخمسَة، تأليف محمّد جَواد مغنِيّة، ص55.

(44) ـ همان.

(45) ـ وسائل‏‌الشيعة، ج3، ص416.

(46) ـ وسائل‏‌الشيعة، ج3 ص417.

(47) ـ با استفاده از مستمسک العروة الوثقي ,ج 1 ص 363.

(48) ـ توضيح المسائل مراجع , ج 1 ص 83 .

(62)ـ تأمين مال به کمک وسيله‏‌اى باطل، سحت شمرده شده است. «وفي الکافي، بإسناده عن السکوني عن أبي عبد الله قال: السحت ثمن الميتة و ثمن الکلب و ثمن الخمر- و مهر البغي و الرشوة في الحکم و أجر الکاهن. أقول: ما ذکره في الرواية إنما هو تعداد من غير حصر، و أقسام السحت کثيرة کما في الروايات، و في هذا المعنى و ما يقرب منه روايات کثيرة من طرق أئمة أهل البيت عليهم السلام» (الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص361.)

(63) - وسائل‏‌الشيعة ج17، ص119.

(64) - وسائل‏‌الشيعة ج17،ص 119.

(65) - وسائل‏‌الشيعة ج17،ص119.

(66) - وسائل‏‌الشيعة ج17،ص119.

(67) - وسائل‏‌الشيعة ج17،ص120.

(68) - وسائل‏‌الشيعة ج17،ص120.

(69) - امروزه سگ‌هاي «پليس» و «امداد» نيز همين حکم را دارند.

(70) ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي، واژه سگ.

(71) - مرحوم علامه حلّي در کتاب منتهي مي فرمايد: نماز خواندن در خانه اي که در آن سگ باشد، کراهت دارد. (بحارالانوار، ج 62، ص 53. ـ توضيح المسائل مراجع، ج1، مسئله 105.)

(72) ـ من لا يحضره الفقيه، ج‏1 ، 246 ، باب المواضع التي تجوز الصلاة فيها و المواضع التي لا تجوز فيها ..... ص240.

(73) ـ الکافي، ج‏3 ، 393، باب الصلاة في الکعبة و فوقها و في البيع و الکنائس و المواضع التي تکره الصلاة فيها ..... ص 387.‏ الکافي، ج‏3 ، 395، باب الصلاة في ثوب واحد و المرأة في کم تصلي و صلاة العراة و التوشح ..... ص393ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج‏56، 177، باب 23 حقيقة الملائکة و صفاتهم و شؤونهم و أطوارهم ..... ص144.

(74) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص50 ـ وسائل‏الشيعة، ج 11 ،ص530.

(75) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص50.

(76) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 53 ـ وسائل‏الشيعة، ج 11 ،ص530.

(77) ـ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 53.

(78) ـ الميزان في تفسير القرآن، علامه طباطبايي، ج‏5، ص 209.

(79) ـ ترجمه الميزان، علامه طباطبايي، ج‏5، ص336و337.

(80) ـ مفتاح الکرامة 8/85 ـ کتاب المکاسب 1/ 197 ـ جواهر الکلام 22/138.

(81) ـ ترجمه الميزان، ج‏5، ص 337ـ الميزان في تفسير القرآن، ج‏5، ص210.

(82)ـ فصلنامه فقه اهل بيت فارسي، شماره 17 و 18، خرازي، سيد محسن، حکم نقاشي و مجسمه سازي از نگاه شريعت.

(83) ـ شرح اين مطلب در کتاب «انوار الاصول» آمده است. رجوع کنيد به : انوار الاصول، ج 2، ص 486 .

(84) - الاخبار الطوال، ص 227.

(85)- الامامة والسياسه، ج1، 203 و 204 و سيره معصومان، سيد محسن امين، ترجمه: على حجّتى کرمانى، ج 4، ص 87.

(86)- تمام نهج البلاغه، ص 815 به نقل از تاريخ اليعقوبي ج 2 ص 203. و أنساب الأشراف، بلاذري ج 2 ص 163.

(87)ـ جواهرالکلام ، ج5/ ص114.

(88)ـ مسالک الافهام، ج2/ ص250.

(89)ـ جواهرالکلام، ج36/ ص437.

(90)ـ اين مسئله در رسائل فقهي علامه جعفري نيز مطرح شده است. (جعفري، محمد تقي، رسائل فقهي، مؤسسه نشر کرامت1377، ج1، ص 119-118.)

(91)ـ انصاري، شيخ مرتضي، کتاب المکاسب، انتشارات علامه، ص 7، دو سطر به آخر.


چرا پیامبر (ص) در خانه خود دفن شدند؟


اصحاب پیامبر (ص) در تعیین محلی که پیامبر (ص) در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا کردند، برخی گفتند باید حمل و در کنار قبر ابراهیم خلیل (ع) دفن شوند.
به گزارش مشرق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه،آن روزها زمزمه اسلام، آیین جدیدی که محمد(ص) در مکه آورده بود در شهر یثرب پیچیده بود و گروهی از دو قبیله بزرگ و مشهور اوس و خزرج این آیین را پذیرفته بودند و در 2 سال پی در پی پیمانی در مکه با محمد(ص) بسته بودند و در پیمان دوم او را به شهر خود دعوت کرده، وعده حمایت و پشتیبانی به او داده بودند.

اینک خبر می رسید که پیامبر اسلام (ص) که از طرف قریش در فشار بود، بنابر این دعوت، مکه را ترک گفته رهسپار یثرب شده است. یثرب حال و هوای دیگری داشت، چشم های مشتاق نومسلمانان و همه آنان که دورا دور شیفته سخنان و رفتار او شده بودند به راه مکه دوخته شده بود و در انتظار ورود او به این شهر روزشماری می کردند. این انتظار چندان طول نکشید که خبر رسید پیامبر اسلام به دهکده "قبا" در حومه یثرب - که محل سکونت چند قبیله بود - وارد شده است. رسول خدا (ص) پس از چند روز توقف در قبا همراه گروهی از بنی نجار (اقوام مادری عبدالمطلب) سوار ناقه ای شده روانه یثرب گردید.

هنگام ورود او به شهر، مردم با شور و علاقه فراوان از او استقبال کردند. سران و بزرگان قبائل، زمام ناقه پیامبر را می گرفتند و درخواست می کردند حضرت (ص) در محله آنها فرود آید. پیامبر می فرمود: راه شتر را باز کنید، او ماموریت دارد، او هر جا بخوابد، من همان جا فرود خواهم آمد (گویا رسول خدا با این تدبیر می خواست مثل داوری در باره نصب حجرالاسود، افتخار و شرف میزبانی او نصیب قبیله یا خاندان خاصی نشود و در آینده مشکلی ایجاد نشود) سرانجام شتر در محله بنی نجار در زمینی نزدیک خانه ابو ایوب انصاری (خالد بن زید خزرجی) بر زمین خوابید. در این هنگام که انبوه مردم در اطراف پیامبر (ص) گرد آمده هر کدام خواستار میزبانی حضرت (ص) بودند، ابو ایوب اثاث و لوازم سفر حضرت را به خانه اش برد و پیامبر (ص) به خانه او رفتند. بدین ترتیب افتخار میزبانی پیامبر نصیب ابوایوب گردید.

بنای مسجد
پیامبر اسلام(ص) پس از استقرار در یثرب لازم دیدند مسجدی ساخته شود تا مرکز آموزش و پرورش مسلمانان و جایگاه تجمع آنان هنگام نماز جمعه و جماعت باشد، از این جهت زمینی را که روز نخست شتر او در آنجا بر زمین خوابیده بود، و متعلق به دو یتیم بود از سرپرست آنان خریداری کرد و به کمک مسلمانان در آنجا مسجدی ساخت که مسجد النبی (ص) خوانده شد.

حجره مسکونی پیامبر (ص)
پس از تکمیل مسجد، در کنار آن (در سمت شرقی) 2 حجره جهت سکونت پیامبر (ص) و همسرانش ساخته شد: حجره ای برای سوده و حجره ای برای عایشه. پیامبر اسلام(ص) این 2 را پس از درگذشت حضرت خدیجه (س) تزویج کرده بودند. پس از آماده شدن حجره که بسیار ساده و محقر و با مصالح ابتدایی ساخته شده بود، حضرت (ص) از خانه ابوایوب به آنجا منتقل شد.
حجره پیامبر(ص) به دیوار شرقی مسجد متصل بود و دری از آن قسمت به مسجد باز می شد و از دیگری به بیرون راه داشت. پیامبر اسلام(ص) تا آخر عمر همچنان در آن حجره ها سکونت داشتند و سرانجام در حجره عایشه رحلت نمودند و (به تفصیلی که خواهیم نوشت) در همان جا به خاک سپرده شدند.

توسعه مسجد
در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک که به دستور وی مسجد النبی (ص) توسعه یافت، عمر بن عبدالعزیز حاکم مدینه در توسعه مسجد، حجره های همسران پیامبر (ص) را خراب کرده جزء مسجد قرار داد. اما اطراف حجره عائشه را که قبر مطهر حضرت (ص) در آن قرار داشت با دیواری، از فضای عموم مسجد جدا کرد.
طی ادوار بعدی توسط برخی از خلفا و سلاطین، مسجد نبوی توسعه یافت که بیشترین توسعه در زمان ما، در دوران حکومت خاندان سعودی در عربستان صورت گرفته است. در موقعیت کنونی مسجد، قبر مطهر پیامبر (ص) (و نیز ابوبکر و عمر) و همچنین حجره حضرت فاطمه (س) که ضریح قدیمی و آهنی مشبک آن را احاطه کرده در داخل مسجد و در چند متری دیوار شرقی مسجد قرار دارد.

چرا پیامبر اسلام در خانه خود به خاک سپرده شد؟
اشاره کردیم که رسول خدا(ص) در خانه خویش به خاک سپرده شدند، اما اینکه علت و انگیزه انتخاب این محل چه بوده محور اصلی این مقاله است و لازم است در این باره توضیح دهیم.
وهابیان چون سفر برای زیارت قبور صالحان و نیز ساختن بقعه و بنا بر فراز آنها و دست مالیدن و تبرک به آنها را حرام می دانند، با استناد به حدیثی که از طریق عایشه از پیامبر اسلام(ص) نقل می کنند. علت دفن حضرت (ص) در خانه مسکونی شان را از دلایل این حکم می دانند و ادعا می کنند برای آنکه قبر پیامبر (ص) مسجد قرار نگیرد و در دسترس مردم نباشد، آن حضرت (ص) وصیت کرد که در حجره مسکونی اش دفن شود. حدیث یاد شده بدین صورت است: عن عائشة رضی الله عنها قالت: قال النبی(ص) فی مرضه الذی لم یقم منه: لعن الله الیهود اتخذوا قبور انبیائهم مساجد. قالت عائشة: لو لا ذلک لابرز قبره، خشی ان یتخذ مسجدا عائشه می گوید: پیامبر اسلام(ص) در آن بیماری که به دنبال آن از دنیا رفت، فرمود: لعنت خدا بر یهود باد! قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند. عائشه افزود: اگر این ملاحظه نبود، قبر پیامبر (ص) [توسط مسلمانان] آشکار می گردید، او ترسید قبرش را مسجد قرار دهند.
ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت در توضیح این حدیث می نویسد: چون پیامبر (ص)، کسانی را که قبور را مسجد قرار می دهند، لعن کردند و امت خود را از این کار برحذر داشت و نهی نمود، و از اینکه قبر او را عید قرار دهند نهی نمود، از این رو در اتاق خود دفن گردیدند تا کسی نتواند قبر او را مسجد یا عید قرار دهد ... بر خلاف دیگران که در بیابان دفن می شوند، پیامبر (ص) در خانه اش دفن گردید چون ترسید قبر او مسجد قرار گیرد. او در خانه اش به خاک سپرده شد تا قبر او را نه مسجد قرار دهند و نه عید و نه بت.


استناد ابن تیمیه به این حدیث و احادیث مشابه دیگر در زمینه نهی از مسجد قرار دادن قبرها - که از طریق اهل سنت نقل شده - مانند بسیاری دیگر از استدلال های او است که موضوع یا حکمی را مسلم می گیرد و موضوع ها و مسایل دیگر را بر آن استوار می سازد در حالی که از نظر مخالفان او، موضوع یا حکم نخست مورد قبول نیست تا مسائل متفرع بر آن نیز ثابت گردد. در اینجا اجمالا باید توجه داشت که مقصود از احادیث یاد شده، بت قرار دادن یا قبله قرار دادن قبور است زیرا یهود و نصاری چنین می کردند. اما حرمت ساختن مسجد بر فراز قبرها یا کنار آنها از احادیث استفاده نمی شود.


اما این ادعا که پیامبر اسلام(ص) برای آنکه قبرش مسجد و بت قرار نگیرد، در خانه شان دفن گردیدند، هیچ سند و مدرکی ندارد جز اظهار نگرانی عایشه در دنباله حدیث که ابن تیمیه نیز به آن استناد کرده است. یعنی جمله «لو لا ذلک لابزر قبره، خشی ان یتخذ مسجدا»: اگر این ملاحظه نبود قبر پیامبر (ص) آشکار می گردید، [پیامبر] ترسید که قبر او را مسجد قرار دهند.


این حدیث را مسلم در صحیح خود از طریق دیگر، از عایشه بدین صورت نقل کرده: قال رسول الله(ص) فی مرضه الذی لم یقم منه: لعن الله الیهود و النصاری التخذوا قبور انبیائهم مساجد، قالت فلو لا ذلک ابرز قبره غیر انه خشی ان یتخذ مسجدا. یادآوری می شود که در این حدیث کلمه «خشی » توسط شارح صحیح بخاری به صورت فعل ماضی معلوم (خشی) و توسط شارح صحیح مسلم به صورت مجهول (خشی) اعراب گذاری و ضبط شده است. چه «خشی » را معلوم بخوانیم و چه مجهول، در هر حال این سخن، استنباط و اظهار نظر عائشه است نه سخن پیامبر. بخاری این حدیث را در صحیح خود در کتاب «جنائز» نیز نقل کرده و در آخر آن سخن عائشه بدین صورت اضافه شده است: و لو لا ذلک لابرزوا قبره غیر انی اخشی ان یتخذ مسجدا.: «اگر این ملاحظه نبود قبر او را آشکار می کردند ولی من می ترسم آن را مسجد قرار دهند.» اگر مدرک و دلیل دفن پیامبر (ص) در اتاق مسکونی آن حضرت را این حدیث قرار دهیم موضوع هیچ ارتباطی با پیامبر نخواهد داشت زیرا این عائشه است که می گوید: می ترسم قبر پیامبر (ص) را مسجد قرار دهند، نه پیامبر (ص)!


از طرف دیگر اظهار نظر منقول از عائشه نه با احادیثی که از طریق شیعه رسیده سازگار است و نه با احادیثی که در کتب و سنن اهل سنت نقل شده است.

علت انتخاب محل دفن پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه احادیث


ابن ماجه قضیه را چنن نقل می کند: مسلمانان در تعیین محل قبر پیامبر (ص) اختلاف نظر پیدا کردند: گروهی گفتند: در مسجدش دفن شود، گروهی گفتند: با اصحابش دفن شود. ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدم می فرمود: "هر پیامبری، هر جا که از دنیا رفت، در همان جا دفن می شود" از این رو بستر پیامبر (ص) را که در آن درگذشته بود، بلند کردند و در محل آن قبر کندند و نیمه شب چهارشنبه به خاک سپردند. "مالک" روایت می کند که پیامبر اسلام(ص) روز دوشنبه از دنیا رفتند و روز سه شنبه به خاک سپرده شدند و مردم، بدون جماعت و تک تک بر جنازه او نماز خواندند [آنگاه] گروهی گفتند: نزد منبر دفن شود. دیگران گفتند: در بقیع دفن شود، ابوبکر آمد و گفت: از پیامبر (ص) شنیدم می فرمودند: "هر پیامبری در همان محلی که در آنجا فوت کرده، دفن می شود" پس در همان جا برای حضرت قبر کندند.
"احمد زینی دحلان" پس از نقل سخنان ابوبکر، اضافه می کند: حضرت علی (ع) گفت: من نیز این سخن را از پیامبر (ص) شنیدم.


"علی بن برهان الدین حلبی" در این باره چنین می نویسد: اصحاب پیامبر (ص) در تعیین محلی که پیامبر در آنجا دفن شود، اختلاف پیدا کردند: برخی گفتند: باید حمل شود و در کنار قبر ابراهیم خلیل (ع) دفن گردد. ابوبکر گفت: او در همان محلی که در آن درگذشته است دفن کنید زیرا خداوند روح او را در محل پاک قبض کرده است.
در روایتی آمده است: ابوبکر گفت: من در این باره حدیثی از پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود: "هر پیامبری هر جا که از دنیا رفت، در همانجا دفن می شود." در برخی روایات سخن ابوبکر با این لفظ نقل شده است: "خداوند روح هیچ پیامبر را قبض نمی کند مگر در همان محلی که باید در آنجا دفن شود."


نیز از ابوبکر نقل شده است که: از پیامبر (ص) شنیدم می فرمودند: "هر پیامبری در جایی که در نظر او از همه جا محبوبتر است از دنیا می رود." در حدیث آمده است "هر پیامبری که درگذشته، در همانجا که از دنیا رفته به خاک سپرده شده است" پس بستر پیامبر را کنار زدند و بدن او را در همان محلی که در آنجا به لقای خدا شتافته بود، به خاک سپرده شد.
این معنا در کتب و احادیث شیعه نیز آمده است: مرحوم شیخ طوسی روایت می کند: هنگامی که پیامبر(ص) درگذشتند، خاندانش و کسانی که از اصحاب او حاضر بودند، در تعیین محلی که سزاوار است پیامبر(ص) در آن دفن گردد، اختلاف کردند: بعضی گفتند: در بقیع دفن شود، بعضی دیگر گفتند: در صحن مسجد دفن شود.


امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: خداوند، پیامبر (ص) را در پاکترین نقاط قبض روح کرده است، پس سزاوار است در همان بقعه ای که در آن درگذشته است، دفن شود. این سخن را پذیرفتند و در نتیجه، جسد پیامبر (ص) در حجره اش به خاک سپرده شد.
فضل بن حسن طبرسی نیز می نویسد: مسلمانان درباره محل دفن پیکر پیامبر (ص) به بحث و گفتگو پرداختند، در این هنگام علی (ع) گفت: "خداوند هر مکانی را که پیامبر (ص) را در آن قبض روح کرده است، همانجا را برای دفن او برگزیده است، من او را در حجره اش که در آن درگذشته است، دفن می کنم" مسلمانان این پیشنهاد را پذیرفتند. همه این اسناد و شواهد گواهی می دهد که در انتخاب محل دفن پیامبر (ص)، سخن از مسجد قرار گرفتن قبر او در میان نبوده و خود حضرت چیزی در این باره نفرموده است.

مفتی وهابی و دشمن قسم خورده امام‌زمان (عج) + فیلم و تصاویر


عثمان الخمیس کیست؟
اصلی ترین تخصص و فعالیت الخمیس مناظره با شیعیان در فضاهای مختلف و بخصوص برنامه های ماهواره ای و اینترنت است. خمیس در ادعایی عجیب، ائمه دوازده گانه را ابوبكر، عمر، عثمان، علي ، معاويه، يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و ... بیان می کند. وی معتقد است اكثر ائمه اموي هستند.
گروه گزارش ویژه مشرق - دکتر عثمان بن محمد بن حمد بن عبدالله بن صالح بن محمد الخميس ناصري تميمي که نسبش به قبيلة نواصر  از نسل مسور بن عمر بن عباد ابن حُصين تميمي آخرین امیر سني كويتي قبيلة بني تميم می رسد. وی متولد 16ژانویه 1956 در کویت است و در دانشگاه اسلامی محمد بن سعود رياض درس خوانده است.
 

عثمان خمیس؛ شیر وهابیت !!!

***پایان نامه ضدشیعی
موضوع پایان نامه او نقد کتاب شریف المراجعات سید شرف الدین عاملی بوده و اصلی ترین تخصص و فعالیت او هم مناظره با شیعیان در فضاهای مختلف و بخصوص برنامه های ماهواره ای و اینترنت است و از همین رو او را شیر(؟!!) وهابیان می خوانند. او یکی از چهار مدافع جدی جریان وهابیت (عثمان الخميس, عدنان العرعور, عبد الرحمن الدمشقية و د. عبد الرحيم البلوشي (ملقب بأبي المنتصر بلوشي)) است.


عدنان العرعور
 

استادان
استادان وی را چنین برشمرده اند:

•     عبد العزيز بن عبد الله بن باز.

•     محمد بن صالح العثيمين.

•     ناظم المسباح.

•     أبي عمر إبراهيم اللاحم.

•     أبي محمد ناصر حميد.

•     أبي إبراهيم علي اليحي.

•     أبي علي عبد الله الجعيثم.

•     أبي محمد صالح الميان.

•     أبي عبد الله علي الجمعة.

•     حمود العقلا.

•     محمد المرشد.

•     أبو سامى.

 
تالیفات
مهمترین کتابها و تالیفات وی در طول سالهای گذشته از این قرار است:

•    كتاب المراجعات دراسة حديثية: بررسی تازه کتاب المراجعات: پایان نامه دکتری وی

•    حقبة من التاريخ:دوره ای از تاریخ

•    كشف الجاني محمد التيجاني: این کتاب در رد کتاب آنگاه هدایت شده تيجاني نوشته شده است

•    من هو المهدي المنتظر: مهدی منتظر کیست؟ در رد انتظار امام زمان علیه السلام

•    سياحة في كتاب الكافي: گشت و گذار در کتاب کافی مرحوم کلینی

•    كتاب الكافي - عرض ونقد: بررسی و نقد کتاب کافی

•    شبهات وردود: شبهات و پاسخها

•    متى يشرق نورك ايها المنتظر ؟: ای منتظر کی نورت طلوع می کند؟ در رد انتظار امام زمان علیه السلام

•    من القلب إلى القلب: از قلب به قلب

•    الأحاديث الواردة في شأن السبطين: احادیث جعلی(؟؟)درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلام

•    كنوز السيرة: گنجهای سیره نبوی

•    الدعاء أحكام وآداب: احکام و آداب دعا


مرزبانان حریم تشیع
عثمان خمیس در لابه لای مناظرات و صحبتهای خود علیه شیعه اتهامات مختلفی را مطرح کرده و بی خبران را نیز بر ضد شیعه می شوراند. در اینجا برخی از موارد از ادعاهای باطل او را با هم مرور می کنیم. پیش از آن یادآور می شود مشهورترین شخصیتهای شیعی که پاسخ شبهات او را داده اند عبارتند از:

  • آیت الله العظمی جوادی آملی که علاوه بر جلسات مختلف کلاسها و سخنرانیهای خود به تالیف آثاری چند در رد او پرداخته اند. ظاهرا کتاب مهم و ارزنده امام مهدی علیه السلام موجود موعود این مرجع پرکار و توانای شیعه در رد کتاب عحیب ترین دروغ تاریخ این وهابی کویتی نوشته و منتشر شده است.
 
  • علامه علی کورانی: ایشان علاوه بر انجام مناظرات و سخنرانی در عرصه اینترنت و برنامه های ماهواره به تالیف آثاری در پاسخ به شبهات او اقدام کرده اند که از جمله آثار منتشر شده ایشان در این راستا می توان به مجموعه مفصل و چند جلدی شبهات و ردود(پاسخ به شبهات) ایشان اشاره کرد. جالب است بدانیم پاسخهای علامه کورانی برای مریدان همیس چنان دردناک بوده که در سایتها و وبلاگهای خود از این محقق فعال و خادم واقعی امام عصر علیه السلام با تعبیر زندیق یاد می کنند. یاد آور می شود آثار محققانه عصر ظهور، المعجم الموضوعی لاحادیث الامام المهدی علیه السلام و نیز ویرایش اول معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام که با همکاری جمعی از محققان و فضلای حوزه علمیه قم تالیف و منتشر شده بودند مهمترین آثار مهدوی این محقق لبنانی الاصل و عاشق دلباخته امام زمان علیه السلام هستند.
 

  • استاد حسینی قزوینی ایشان نیز علامه بر سخنرانی و مناظرهای متعدد به طور مستقل در سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر علیه السلام مغالطات و ایرادهای او را برشمرده و پاسخ داده اند.
  • استاد عصام العماد وهابی یمنی مستبصر و شیعه ای که مفصلترین مناظره ها را با عثمان خمیس انجام داده و بخشی از این مناظرات در کتاب900صفحه ای منتشر شده است.

متن کامل مناظرات را در این آدرس بخوانید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=101

علاوه بر اساتید یاد شده محققان و پژوهشگران متعددی در قالب کتاب و سخنرانی و سایت و وبلاگهای متعدد به مطالب این دشمن فسم خورده امام عصر علیه السلام پرداخته اند.

ادعایی خنده دار
وی در یکی از برنامه های احدیه در ریاض و در گفتگو با محمد جبر رشید مدعی شده بود:
من توانسته ام بیساری از شیعیان را در مناطق مختلف دنیا وهابی کنم که برخی از آنها از این قرار است:

-    400 نفر در کویت

-    4000نفر در عربستان سعودی

-    700نفر در بحرین

-    100000(صدهزار) نفر از شیعیان عرب اهواز

-    هزاران نفر از شیعیان در تهران و صدها نفر در عراق

وی در ادامه مدعی می شود بی شک حداقل سه هزار(3000) نفر از شیعیان عربستان را وهابی کرده ام که از ترسشان نمی توانند وهابیت خود را اظهار کنند و البته نگفته در عربستان وهابی اینان از چه چیز و چه کس می ترسیده اند و بگویند وهابی اند؟!!! و علاوه بر آنان هم 400 نفر دیگر در کویت و 1200 نفر در بحرین و هزاران نفر دیگر در اهواز نیز از اظهار وهابیت خود هراسناکند.
 

جا دارد خوانندگان عزیز این مطلب تنها در تهران با جمعیت میلیونی اش بفرمایند تا پیش از خواندن این مطلب آیا از اسم این مدعی دروغگو و نه حتی ادعاها و اعتقاداتش چیزی به گوش و چشمشان خورد بوده یا نه و آیا اساسا تنها و تنها یک نفر در شهرها و کشورهایی که نام برده با تخیلات و اوهام او از فرهنگ شیعی دست برداشته و به آیین خشن و خونریز و بی رحم وهابی گرویده است؟ تنها یک نفر هم کافیست چه رسد به صدها هزار مورد ادعای او!!!   
 

درددلی با مسئولان و صاحبان ثروت و منصب
متاسفانه آثار دشمنان تشیع به راحتی ضمن سفر به عربستان، لابه لای صفحات مختلف اینترنت و حتی گاه در گوشه کنار شهرهای شیعی دنیا به پشتوانه سرمایه هنگفت نفتی عربستان به راحتی در دسترس همه قرار دارد و اکثر این آثار را می توان به دست آورد اما محققان شیعه به واسطه کمبود روحیه جهاد فرهنگی در تخصیص و اولویت بندی بودجه های دولتی و نهادهای خصوصی و حتی سرمایه داران شیعه هماره دچار مشکلند.به این خبر برای نمونه نگاه کنید:

خبرگزاری رسا(9/6/92)  «مهدی علیه السلام مهمترین حقیقت تاریخ» عنوان کتابی است از حجت الاسلام گودرزی از محققان پژوهشکده مهدویت و آینده پژوهی که در این کتاب به بررسی و نقد شبهات کتاب «عجیب ترین دروغ تاریخ» اثر عثمان محمد الخمیس پرداخته است.
حجت‌الاسلام گودرزی در رابطه با دلیل نگارش این کتاب خاطرنشان کرد: تقریبا دو سه سال پیش به سفر عمره رفته بودم. در مدینه دیدم مبلغین وهابی کتاب‌هایی بین زائران ایران بخش می‌کردند، یک کتاب را گرفتم دیدم کتاب با عنوان «عجیب‌ترین دروغ تاریخ» نوشته عثمان محمدالخمیس بود که از نویسندگان مشهور است و قبلا نیز کتابها و مطالبی درباره او شنیده بودم. تیراژی که از این کتاب منتشر کرده بودند نیز بسیار زیاد و در حدود 100 هزار جلد بود.به همین خاطر جرقه نگارش نقدی بر این کتاب و رفع ایرادهای وارده در ذهنم وارد شد. وی در مورد مطالب این کتاب نیز یادآور شد: ادعای کتاب عثمان الخمیس این است که مطالب شیعه درباره حضرت مهدی(عجل‌الله تعالی فرجه) افسانه و دروغ است و ساخته و پرداخته ذهن علمای شیعه است.

وی ادامه داد: برای پاسخ به شبهاتی که در این کتاب مطرح شده بود، این موضوع را در چند جا مطرح کردیم، از جمله پژوهشکده حج و زیارت، پژوهشکده مهدویت و مرکز تخصصی مهدویت، حتی طرحی نیز برای آن نوشته شد و محقق هم تعیین شد اما به علت کمبود بودجه کار متوقف شد. مؤلف کتاب «مهدی مهم‌ترین حقیقت تاریخ» اضافه کرد: این اثر به سفارش پژوهشکده حج‌وزیارت و با همکاری شاگردان خودم که پایه های 5 و 6 طلبگی را می‌خواندند نوشته شده است.

وی ادامه داد: سعی ما در این کتاب بر این بوده که یک نقد متوسط در حد متعارف و معمولی نوشته شود، چون مخاطب هدف این کتاب اشخاص عادی با سطح متوسط دبیرستان و چند سال اول دانشجویی بوده. از این رو سعی کردیم در نقد این کتاب در عین اینکه از منابع محکم و متقنی استفاده می‌شود خیلی روان و ساده و در حد متوسط باشد.
 حجت الاسلام و المسلمین گودرزی با انتقاد از انفعال پژوهشکده‌ها و پژوهشگران حوزه مهدویت، اظهار داشت: خلأی که در اینجا وجود دارد این است که هنوز یک نقد علمی تخصصی جدی با رویکرد حدیثی تاریخی دراین‌باره نوشته نشده و ما نیازمند نگارش یک نقد تخصصی هستیم که به همه زوایای این موضوع توجه کرده و جواب محکم و قابل قبولی ارائه دهد.
 

وی در مورد فصول کتاب نیز اظهار داشت: این کتاب را در قالب 13 فصل و براساس شبهات عثمان الخمیس دسته بندی کرده‌ایم. مثلا شبهات نام و نسب حضرت را در فصل 4 آورده‌ایم، دلایل وجود حضرت را در فصل سوم آورده‌ایم و شبهات ولادت ایشان را در فصل 6 پاسخ داده‌ایم. وی در مورد مشکلات و موانع نگارش نقدهای علمی درباره شبهات وارده به مباحث مهدویت نیز افزود:

 1. مرکز یا مؤسسه خاصی متولی این کار نیست، علت عمده آن هم مسائل بودجه است چون تحقیقات بنیادی را بیشتر می‌پسندند و به جواب شبهات توجه نمی‌شود.

 2. مدیریت کار و سرعت انجام کار کم است.

 3. مشکل دیگر سخت‌نویسی و فنی‌نویسی است. خیلی از شبهات را می‌توان ساده جواب داد اما نویسندگان ما می‌خواهند فنی جواب دهند، به همین دلیل خیلی طول می‌کشد و خود کتاب هم حجیم می‌شود و باید کتاب را خیلی کم حجم و ساده جواب داد.

وی در پایان اظهار داشت: این کتاب حدود یکسال طول کشید تا چاپ شد و در برخی مطالب آن دست‌کاری شده که انشاءالله در چاپ جدید اصلاح خواهد شد. نام کتاب نیز در ابتدا «بزرگترین حقیقت تاریخ» بود که نام آن را عوض کردند.

و اینجاست که باید گفت:
اللَّهُمَّ إِنّا نَشْکُو إِلَيْکَ فَقْدَ نَبِيِّنا وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا وَشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَيْنا وَوُقُوعَ الفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الأَعْدآءِ عَلَيْنا وَکَثْرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدِنا.

برخی مواضع درباره حوادث روز
وی نیز همانند دیگر سلفیهای غیر مصری، بیداری اسلامی و قیام علیه حسنی مبارک را امری دنیاطلبانه و غیر دینی اعلام کرده بود.

جنبش مردم مصر دنیا طلبانه است (لینک)

عثمان خمیس نظام سوری را هم مرتد و دفاع از آن را حرام اعلام کرده بود.

ارتداد حکومت سوریه (لینک)

نام او هم در کنار نام افرادی مانند عریفی و عرعور و دمشقیه ، از مبلغین سرشناس وهابی در سایت‌های مختلف به عنوان مرجع اصلی فتوای شنیع و هوسرانانه جهاد نکاح دیده می شود!!
 

اعترافات وحشتناک زنان و مردانی که به جهاد نکاح تن داده اند(۱۸+)
(لینک)


تهاجم به تشیع و عوامفریبی
خمیس از سویی تلاش می کند خود و دیگر وهابیان را دوستداران واقعی اهل بیت علیه السلام و سپس قرآن نشان دهد و از سوی دیگر به بهانه غلو و ارائه اسلام راستین چشم بر حقایق مسلم قرآن و سنت می بندد. از جمله شبهات و اتهامات او به شیعه می توان به این موارد اشاره کرد:

  • اعتقاد شیعه به تحریف قرآن
وی به استناد چند روایت انگشت شمار ضعیف و جعلی در منابع شیعه همه شیعیان را متهم می کند که به تحریف قرآن باور دارند! این مفتی کویتی که فراموش کرده قرآن شیعیان همان قرآنیست که در عربستان و مصر و سوریه و لبنان منتشر می شود به نقل از ابن نیمیه بزرگ وهابیان می نویسد:
«اين از عقائد ثابت اماميه است كه قرآن موجود هم بسياري از آياتش حذف شده و هم اينكه بسياري از آيات بر آن اضافه شده است و در واقع اين كتاب موجود در بين مسلمانان آن قرآن منزَل بر پيغمبر نيست .»
 

حال آنکه شيخ صدوق (متوفاي380هـ ) در شرح باب حادي‌عشر ، ص93 مي‌گويد :

قرآني كه خدا بر پيغمبرش نازل كرده همين قرآن در اختيار مردم است ...
شيخ مفيد (متوفاي413هـ ) در كتاب اوائل المقالات ، ص54 تا56 مي‌گويد :
هيچ كلمه و آيه و سوره‌اي از قرآن كم نشده است ؛ بله ، ما معتقديم آنچه كه در قرآن اميرالمؤمنين بوده حذف شده كه عبارت بودند از مطالبي كه حضرت حقيقت تأويل و تفسير آيات را بيان فرموده بود كه مربوط به خود آيات نمي‌شد .
سيد مرتضي همين تعبير را دارد . شيخ طوسي در كتاب تبيان ، ج1، ص4 صراحت دارد بر اينكه اين قرآن موجود در ميان مسلمين همان قرآن منزَل بر رسول خدا صلي الله عليه و آله است . علامه حلّي در قرن هفتم و هشتم در كتاب أجوبة المسائل المعنائيه ، ص121، مسأله13 مي‌گويد :
... پناه مي‌بريم از أمتي كه معتقد به تحريف قرآن باشد .
مرحوم آیت الله خوئي در كتاب البيان ، ص295 مي‌فرمايد :
داستان تحريف قرآن داستاني خرافي و خيالي است و حقيقت ندارد .

مرحوم امام رضوان الله تعالي عليه در تهذيب الأصول ، ج2 ، ص165 مي‌فرمايد : « كتاب منزَل بر رسول خدا همان كتابي است كه در اختيار مردم است و هيچ عاقلي نظر و توجه نمي‌كند به روايتي كه مربوط به تحريف قرآن ». يعني تحريف قرآن عقيده مجانين و ديوانه‌ها است و توجه به اين روايت از صاحبان عقول قابل قبول نيست ؛ اين عقيده و سخنان بزرگان شيعه.
کاش می شد از اینان می پرسیدیم شیعه ای را که از نظر آنان چنین اعتقاداتی دارد در کجای دنیا یافته اند و چرا به جرم این اعتقاد بی معنقد، وهابیان حکم وجوب نسل کشی شیعیان را صادر می کنند و نه تنها شیعیان که با دوستان شیعیان نیز رفتارهای وحشیانه ای مانند آنچه در سوریه می بینیم انجام می دهند؟؟؟
 
  • خرافه بودن انتظار و اعتقاد به امام زمان علیه السلام
خمیس در ادعایی عجیب ضمن قبول و اعتراف به احادیث متواتر امامان دوازده جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله،  ائمه دوازده گانه را ابوبكر، عمر ،عثمان، علي ، معاويه، يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و دوازدهمين امام مهدي بیان می کند. وی معتقد است اكثر ائمه اموي هستند.
تنها اختلاف میان شیعه و اهل سنت در تولد امام زمان در قرن سوم هجری(به اعتقاد شیعه و تعداد قابل توجهی از علمای اهل سنت که اسامی آنان در کتاب الامام المهدی علیه السلام عنداهل السنه نوشته استاد مهدی فقیه ایمانی به همراه تصویر دست نوشته و کتابشان آمده است ) یا پیش از ظهور(به اعتقاد بخشی از علمای اهل سنت و نه همه آنان) است.
به قدری شیعه و اهل سنت در این موضوع به هم نزدیکند که بزرگان شیعه مانند علامه سید بن طاووس، آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی و... کتابهایی منتشر کرده اند که همه یا بخش قابل توجهی از آنها روایات مشترک شیعه و اهل سنت درباره امام زمان علیه السلام است. با این حال خمیس موضوع ولادت امام زمان علیه السلام، مادر ایشان سلام الله علیها و انتظار را ضمن چند کتاب و سخنرانی و برنامه های متعدد تلویزیونی و... بزرگترین دروغ و خرافه تاریخ خوانده و شیعیان را به سبب باور به ایشان به سخره می گیرد.  
 

  • باور مسخره آمیز!! رجعت
هرچند موضوع رجعت به صراحت در قرآن کریم آمده ولی شیعیان از این بابت مورد تمسخر عثمان خمیس هستند.
برای نمونه در سوره نمل ، آيه 83 مي‌فرمايد :
وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أمّةٍ فَوْجاً مِمّنْ يُكَذِّبُ بآياتِنا فَهُم يُوزَعُونَ
يعني روزي كه ما از هر ملتي يك دسته‌اي را محشور مي‌كنيم و برمي‌گردانيم ...
در حالی در روز قيامت است همه مردم حاضر مي‌شوند و در سوره كهف ، آيه47 مي‌فرمايد : وَ حَشَرناهُم فَلَن ‌نغادِر منهم أحداً يعني روز قيامت تمام مردم را محشور مي‌كنيم و يك نفر را هم جاي نمي‌گذاريم .  در این باره کتابهای متعددی درباره دلایل قرآنی و استدلالی و روایی متعددی توسط علمای بزرگ شیعه نوشته شده که جامعترین آنها را می توان کتاب الشیعه و الرجعه مرحوم آیت الله طبسی دانست و علاقه مندان می توان به آن اثر ارزنده مراجعه نمایند.

  • تحریف تاریخ و نفی فضائل اهل بیت علیهم السلام
عثمان الخمیس در برنامه خود در "شبکه ماهواره‏ای الصفا" به حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء لانورّث ، ما ترکناه صدقة» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ندانست. وی در این برنامه‏ها به زعم خود تلاش کرد تا با دلایل متعدد ثابت کند که منظور آیات قرآن از ارثی که انبیاء باقی گذاشتند تنها "علم و نبوت" است.
در پاسخ به این اظهارات بی‏پایه، مفسّر و متأله بزرگ معاصر، آیت‏الله عبدالله جوادی آملی با توضیح خطبه فدکیه حضرت زهرا و نیز وداع امیرالمؤمنین علی ـ علیهما السلام ـ با ایشان، به ایراد پاسخ پرداختند که در ضمن آن بر مظلومیت آن حضرت اشک ریختند. متن این مطلب را در سایت معظم له می توانید مطالعه نمایید.

وی به تعرض به مالک که می‌گوید و تصریح می‌کند که من هیچ شبی نخوابیدم مگر اینکه در عالم رویا با پیامبر هم سخن بودم، تمام فضائل نقل شده درباره اهل بیت علیهم السلام را غلو خوانده و صرفا امامان علیهم السلام را افرادی خوب و معمولی می خواند.
عثمان خمیس در برنامه ای ماهواره ای صراحتا می گوید محبت به علی و فاطمه علیهماالسلام ایمان است و منکر آنان کافر!!! و ما دوستداران واقعی ایشان هستیم. دخترم را فاطمه نامیدم تا با دختر رسول خدا صلی الله علیه (و آله) محشور شود و از سوی دیگر فضائل حضرت خدیجه سلام الله علیها را انکار کرده و به رغم آنچه در منابع مسلم تاریخ شیعه و اهل سنت آمده دیگر همسران رسول خدا صلی الله علیه را برتر از ایشان می خواند.

اشک تمساح: چرا دخترم را فاطمه نامیدم !!! (لینک)



  • شیعیان و ابن زیاد قاتل امام حسین علیه السلام و بی گناهی یزید
وی در خطبه ای مفصل مدعی می شود شیعیان، امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کردند و سپس تحت فرمان ابن زیاد خبیث و به رغم عدم تمایل یزید! در حق امام حسین علیه السلام خیانت کردند و ایشان را به شهادت رساندند! وی که فراموش کرده در سپاه ابن زیاد تعداد زیادی از دعوت کنندگان امام حسین علیه السلام حضور داشتند و جتی یک شیعه امامی در سپاه او دیده نمی شد مدعی می شود ما وهابیان دوستداران واقعی امام حسین علیه السلام هستیم و قاتلان ایشان را همیشه لعن می کنیم.

صوت: نقل تاریخ عاشورا با تحلیل عثمان خمیس


سایتها و مجموعه های وهابی نیز این روزها جمله ای را منتشر کرده اند که متاسفانه به سبب ضعف مطالعات تاریخی عامه مردم، در ایام عزاداری سیدالشهدا علیه السلام به عنوان پیامکی عاشورایی بین مردم ما دست به دست می چرخد:  «منتظران بهوش حسین را منتظرانش کشتند»
غافل از اینکه میان منتظر و مدعی و دعوت کننده حالی به حالی از زمین تا آسمان فرق است. با مطالعه آثار متعدد تاریخی از منابع اهل سنت و شیعه به خوبی می توان دریافت که روز عاشورا تمام شیعیان یا در سپاه امام حسین علیه السلام بودند یا در زندان یزیدیان و بقیه مردم کوفه عثمانی مذهب بودند و در مقام مقایسه رهبری امام حسین علیه السلام را بهتر از یزید می دانستند. در میان اینان یهودی و خوارج و ناصبیها هم کم نبودند.
 به اینها اضافه کنید این مطلب را که ما همین الان به همه باورمندان شیعه به امام زمان علیه السلام منتظر نمی گوییم و مقام منتظران را مقام بالایی می دانیم که بهترین و نابترین و خالصترین شیعیان تاریخ را منتظر می خوانیم. حال جا دارد از خود بپرسیم آیا واقعا «حسین علیه السلام را منتظرانش کشتند»؟!!! یا اینکه صرفا جمعی مدعی غیر معتقد به ایشان؟
 


 
فهرست منابع اینترنتی

توضیح: کتابهای مورد استفاده در لابه لای متن معرفی شده اند.

http://www.rasanews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=182313

http://nasimonline.ir/Ar/NSite/FullStory/News/?Id=9294

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=101

http://www.q8yat.com/t689820.html

http://www.marefa.org/index.php/%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D8%AE%D9%85%D9%8A%D8%B3

http://www.lemonpress.ir/fa/news/122133

آيا مادر امام سجاد،شهربانو دختر يزدگرد بوده؟


بعضي از محققان، تمام يا بيشتر اخباري را كه در اين باره وجود دارد و همچنين اخبار معدودي را كه بر ام‎ولد بودن مادر امام سجاد(ع) دلالت دارند، جمع‎آوري و آن‎ها را مورد نقد و بررسي قرار داده‎اند.
به گزارش مشرق به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ به گفته‎ي بيشتر مورخان، مادر امام علي بن الحسين(ع)، دختر يزدگرد سوم ـ آخرين پادشاه ساساني ـ است؛ اما در اسم و چگونگي ازدواج اين بانو با امام حسين(ع) اختلاف بسياري است ؛ چنان كه اسامي وي تا چهارده و حتي هفده اسم گزارش شده است.

 
 با تمام تلاش‎ها و پي‎گيري‎هايي كه بعضي از محققان و نويسندگان درباره‎ي آن انجام داده‎اند، نظر دقيق و قانع كننده‎اي ارائه نشده است. تحقيق و نقد و بررسي در اين موضوع در دهه‎هاي اخير از آن جهت بيش‎تر صورت گرفته است كه برخي از خاورشناسان مغرض و دشمن مكتب تشيّع و به پيروي از آنان بعضي از نويسندگان مسلمان، ازدواج امام حسين(ع) با شاهزاده خانم ايراني و انتساب خاندان رسالت به دودمان ساساني را علت گرايش ايرانيان به اهل‎بيت(ع) و در نتيجه پذيرش مكتب تشيّع معرفي كرده‎اند و اعتقاد شيعيان را به حق الهي ائمه‎ي اطهار(ع)، از بقاياي اعتقاد قديمي ايرانيان به «فره‎ي ايزدي» پادشاه ساساني دانسته‎اند؛زيرا پادشاهان ساساني خود را آسماني نژاد مي‎دانستند و براي خود مقامي نيمه خدايي و فوق بشري قائل بودند و كيش زرتشت آن روزگار نيز اين نوع تفكر را تأييد مي‎كرد.

 
بعضي از محققان، تمام يا بيشتر اخباري را كه در اين باره وجود دارد و همچنين اخبار معدودي را كه بر ام‎ولد بودن مادر امام سجاد(ع) دلالت دارند، جمع‎آوري و آن‎ها را مورد نقد و بررسي قرار داده‎اند.

 
 
 
بايد توجه داشت كه هر چند اصل ماجرا شهرت بسزايي دارد و در كهن‎ترين متون تاريخي شيعه، چون وقعة الصفين،تاريخ يعقوبي و بصائر الدرجات كه همگي در قرن سوم تأليف يافته‎اند، نقل شده است، اما اختلاف ميان مفاد اين روايات و عدم سازگاري پاره‎اي از آن‎ها با روايات فتوحات و غيره، آن قدر چشمگير است كه محققان معاصر، اصل داستان شهربانو و ازدواج وي با امام حسين(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده خانم ايراني را مشكوك دانسته‎اند؛ چنان كه استاد مطهري پس از تشكيك در اين باره مي‎نويسد:

 
«ادوارد براون از كساني است كه داستان را مجعول مي‎داند. كريستن‎سن نيز قضيه را مشكوك تلقي مي‎كند و همين طور سعيد نفيسي در تاريخ اجتماعي ايران آن را افسانه مي‎داند.»

 
علاوه بر اين ، از صدها سال پيش محدثان و نسب‎دانان بر مضمون اين روايات خرده گرفته‎اند و به انكار آن پرداخته‎اند. ابن عنبة يكي از نسب‎شناسان معروف علوي (متوفي 828 هـ ق) در اين باره مي‎نويسد: «خداوند، علي بن الحسين(ع) را به فرزندزادگي پيغمبر(ص)، از پادشاه‎زادگي بي‎نياز فرموده است، آن هم دختري كه بر سنت اسلامي متولد نشده است. اگر پادشاهي موجب شرف بود، بايد عجم بر عرب و بني قحطان بر بني عدنان فضيلت داشته باشند.»

 
وي ـ پس از اين كه مي‎گويد: قول مشهور آن است كه مادر امام سجاد(ع) دختر يزدگرد سوم و نامش شاه زنان مي‎باشد ـ در پايان مي‎افرايد: بسياري از نسب‎شناسان و مورخان اين قول را نپذيرفته‎اند. بنا به گفته‎ي آنها دختران يزد‎گرد همراه او به خراسان رفتند.

 
دليل ديگري كه اصل داستان را خدشه‎دار مي‎كند، سندي است كه نشان مي‎دهد آغاز سده‎ي دوم هجري، شاهزاده خانم ايراني در خاندان هاشمي ناشناخته بوده است. اين سند، نامه منصور دوانيقي در پاسخ به محمد بن عبدالله بن حسن ـ مشهور به نفس زكيه ـ است. محمد در نامه‎اي به منصور، و پس از آن‎كه خود را مهدي امت خوانده و امامت و خلافت را حق خود دانسته است، منصور را به اطاعت خود فرا مي‎خواند. منصور در پاسخ او نامه‎اي طولاني و تهديدآميز مي‎نويسد و در ضمن مي‎گويد: پس از رحلت رسول خدا(ص) در خاندان شما برتر از علي بن الحسين(ع) متولد نشده و مادر او ام‎ولد بود.

 
نوشتن ام‎ولد، تحقيري است كه منصور بن محمد بن عيدالله روا مي‎دارد. اين نامه كه طبري در حوادث سال 145 هجري آورده، نيم قرن پس از رحلت امام علي بن الحسين(ع) نوشته شده است كه در آن زمان بسياري از هاشميان زنده بودند. اگر داستان اسير شدن شهربانو و آوردن او به مسجد مدينه و نيز اگر دختر يزدگرد بودن مادر حضرت درست مي‎بود،منصور چنان تعبيري به كار نمي‎برد و اگر ادعاي دروغي كرده بود، محمد سخنش را در دهانش مي‎شكست و به او پاسخ مي‎داد كه مادر علي بن الحسين(ع) شاهزاده بوده است نه كنيز.

 
نكته ديگر آن كه مورخان هنگام شرح جنگ‎هاي مسلمانان و ايرانيان، داستان حركت و عقب‎نشيني يزدگرد را از نقطه‎اي به نقطه‎ي ديگر به تفصيل نوشته‎اند. براساس اين گزارش‎ها، يزدگرد و خاندان او هيچ‎گاه در ميدان جنگ نبوده‎اند.

 
 زماني كه جنگ قادسيه شروع شد، يزدگرد در مداين بود و پيش از آمدن مسلمانان از مداين به حلوان رفت؛ سپس از حلوان به اصفهان و از آن جا به اصطخر و كرمان و مرو گريخت.در اين عقب نشيني‎ها، يزدگرد نه تنها زنان، خويشاوندان و خزانه‎ي خود را همراه داشته است، بلكه آشپزان، رامشگران و يوزبانان او نيز همراه وي بوده‎اند.

 
 بنابراين، دختران او كجا، كي و چگونه به اسارت مسلمانان درآمدند؟ البته با وجود قراين و شواهد ذكر شده، احتمالاً در فتح مداين كنيزكاني اسير شده‎اند؛ چنان كه مجالد بن سعيد از شعبي نقل مي‎كند: «در روز فتح مداين، مسلمانان از كنيزان كسرا، تني چند به اسارت گرفتند كه مادر من يكي از آنان است.»نيز بعيد نيست كه در فتح خراسان و شرق ايران دختراني اسير شده باشند؛ چنان كه بلاذري مي‎نويسد: «گفته‎اند مادر علي بن الحسين(ع) سجستاني (سيستاني) است.»و احتمال دارد كه امام حسين(ع) يكي از اين زنان را به همسري گرفته و امام علي بن الحسين(ع) از او متولد شده باشد.

 
در پايان، مناسب است به شعري منسوب به ابوالأسود دئلي كه در كتاب شريف «اصول كافي» آمده است، اشاره شود. شعر ياد شده چنين است:

 
و ان غلاماً بين كسري و هاشم لاكرم مَن نيطت به التمائم

ترجمه: پسري كه از يك سو به كسري و از سوي ديگر به هاشم مي‎رسد، گرامي‎ترين فرزندي است كه به او بازوبند بسته‎اند.

اگر چه اين بيت در يكي از معتبرترين كتاب‎هاي شيعه آمده است؛ اما استدلال به آن به دلايل زير مخدوش است:

 
1. چنين بيتي در ديوان ابوالاسود يافت نشده است و فقط در بعضي از منابع كه كهن‎ترين آن‎ها اصول كافي است، به ابوالاسود نسبت داده شده است.

 
2. بر فرض قبول انتساب شعر به ابوالاسود، اين كه مراد از «غلاماً بين كسري و هاشم» امام سجاد(ع) باشد، نه شخص ديگري از هاشميان، نياز به اثبات تاريخي دارد.

 
3. احتمال دوم در معناي ان «غلاماً بين كسري و هاشم» آن است كه مراد از كسري، نژاد وتبار شاهان ساساني يزدگرد سوم نيست، بلكه مراد نژاد و تبار فارسي و عجمي است؛ بنابراين احتمال، معناي بيت چنين مي‎شود: پسري كه از يك سو به فارس و از سوي ديگر به هاشم مي‎رسد، يعني مادرش عجمي است. حال با اين احتمال ديگر نمي‎توان براي اثبات مدعا به اين شعر استدلال كرد؛ چرا كه تبار عجمي داشتن، يعني ايراني بودن؛ اما از تبار پاشاهان ساساني بودن، از شعر استفاده نمي‎شود.

 
4. سبك شعر و مفاد و مضمون آن با مولود خانداني كه به سنت‎هاي موروثي پاي‎بند هستند، مناسب‎تر است تا به مولود خاندان امامت، به ويژه كسي كه خود امام و نيز فرزند و پدر امام است.

پی نوشتها:

 منبع: نهضت عاشورا (تحريف‌ها و شبهه‌ها)

پاسخ قرآن به تخریب کنندگان بقاع متبرکه

سالروز هتک حرمت به حرمین عسکریین(ع)؛
و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، صومعه ها و دیرها و معابد یهود و نصاری و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد و خداوند کسانی را که یاری او کنند [و از آیینش دفاع نمایند] یاری می کند. خداوند قوی و شکست ناپذیر است.”
ویژه نامه حسینیه مشرق- دشمنان اهل بیت(ع) در طول تاریخ، تلاشهای مذبوحانه بی شماری کرده اند تا بتوانند نور اهل بیت (ع) را خاموش سازند و محبت آنها را از دل مسلمانان بیرون کنند، اما هرگز موفق نشده و نخواهند شد. این تلاشهای غیر انسانی از غصب خلافت شروع شد و با جلوگیری از نشر احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خانه نشین کردن علی (ع) و آتش زدن درب خانه آن حضرت و به شهادت رساندن فاطمه زهراعلیها السلام ادامه یافت.

آن گاه که علی (ع) به خلافت رسید، علاوه بر جنگهای رو در رو، شایعات و تهمتها، آغاز شد. و کم کم به این نتیجه رسیدند که حذف فیزیکی امامان (ع) و به شهادت رساندن آنان را در دستور کار قرار دهند تا شاید بتوانند نور آنها را خاموش و عظمت آنان را محو کنند، ولی با عنایت خداوندی موفق نشدند؛ با اینکه تمام یازده امام علیهم السلام را یا با شمشیر و یا با سمّ به شهادت رساندند، ولی با این حال همچنان محبت اهل بیت علیهم السلام بیشتر و شعله ورتر گردید و شیعیان هر روز رو به فزونی نهادند. کم کم تلاشهای آنها رنگ تازه یافت و در طرح جدید انهدام و نابودی بارگاه های امامان معصوم (ع) را برنامه ریزی کردند.


تاریخچه تخریب بارگاه اهل بیت(ع)
اولین بار این نقشه توسط متوکل، خبیث ترین خلیفه عباسی به اجرا درآمد. او هفده بار قبر امام حسین (ع) را با خاک یکسان کرد.(۱) ولی مردم و شیعیان هر بار بهتر از گذشته آن را آباد کردند. بعد از او وهابیان کج اندیش و منحرف و ساخته دست استعمار پیر انگلیس به تخریب بارگاه و قبور ائمه بقیع (ع) و برخی صحابه پرداختند. هر چند تاکنون موفق شده اند از ساخت مجدد آن جلوگیری کنند، اما به یقین بدانند که همان قبرهای با خاک یکسان شده، دلهای بی شماری را به سوی خود جذب کرده و باعث سازندگی و آمادگی بیشتر آنها شده است.

در ایام حج و عمره تعداد بی شماری از زائران شیعه و اهل سنت به گرد قبور ائمه بقیع (ع)شمع گونه گریه می کنند و محو عظمت انوار امامان می شوند. این متحجران و بدتر از خوارج به کربلا نیز حمله کردند و اشیاء و اموال موجود در حرمین را به تاراج بردند، ولی موفق به تخریب آن نگشتند، ولکن هرگز از این ایده پلید دست نکشیدند.

تلاشهای مذبوحانه منحرفان ادامه یافت تا زمانی که در حرم ثامن الحجج، حضرت علی بن موسی الرضاعلیهما السلام بمب گذاری کردند و با تخریب بخشی از آن عده ای را به شهادت رساندند. همچنین در روز عاشورای سال گذشته در کربلا بمب گذاری و عده ای را مظلومانه شهید کردند تا اینکه در تاریخ ۳/۱۲/۱۳۸۴ ش برابر با ۲۳ محرم ۱۴۲۷ ق همین متحجران با کمک اشغالگران عراق به تخریب گنبد و بارگاه حرم امام هادی و امام عسکری (ع) دست زدند و دل شیعیان، بلکه مسلمانان جهان را داغدار ساختند. اینها همان‌هایی هستند که اگر قدرت یابند، تمام مراکز عبادت را نابود خواهند کرد؛ چرا که فقط با ائمه معصومین (ع) و شیعیان دشمنی ندارند، بلکه با خداوند سر جنگ دارند؛ غافل از آنکه خداوند همیشه کسانی را دارد که از مراکز عبادت نگه داری و در صورت نیاز تعمیر و آباد کنند.

پاسخ قرآن به تخریب کنندگان بقاع متبرکه
قرآن کریم می فرماید: "وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ”؛(۲) "و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، صومعه ها و دیرها و معابد یهود و نصاری و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد و خداوند کسانی را که یاری او کنند [و از آیینش دفاع نمایند ]یاری می کند. خداوند قوی و شکست ناپذیر است.”

و این نکته را نیز این نابخردان بدانند که اراده الهی بر این قرار گرفته است که نام اهل بیت علیهم السلام را زنده کند و خانه های آنها و حرمهایشان را محبوب مسلمانان و شهره جهان سازد؛ چرا که قرآن کریم می فرماید: "فی  بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الآْصالِ”؛(۳) "[این چراغ پرفروغ ] در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده که آنها رفعت یابند؛ خانه هایی که نام خدا در آنها برده می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند.”

آری رفعت و بلند مرتبگی امامان علیهم السلام و محبوبیت آنها در میان قلبها امری است الهی و آسمانی.

اربلی در کشف الغمة نقل کرده است که مستنصر خلیفه عباسی، سالی جهت زیارت قبور اجداد خود [و تفریح ] به سامرا رفت. ابتدا به زیارت عسکریین (ع) مشرف گردید و سپس به مقبره خلفاء عباسی رفت. دید آنجا خراب گردیده است و پرندگان  و حیوانات قبور خلفاء را آلوده کرده اند.

از این مسئله متأثر شد. یکی از همراهان گفت: قدرت و ثروت در دست توست و خلیفه مسلمین تو هستی، دستور ده که قبور پدرانت را مرتب کنند! همچنان که قبور این علویین را مشاهده می کنی که دارای صحن و بارگاه و فرش و چراغ و خدمه و زوار می باشند. مُستنصر گفت: این امری است الهی و به زور نمی توان مردم را واداشت که به زیارت قبور پدران من بیایند و اگر هم اجبار کنم، پذیرفته نیست.(۴)


سیری گذرا  بر ساخت و تعمیر و تخریب بارگاه عسکریین (ع)

"عَمَرُوا بِاَطْرَافِ الْبِلَادِ مَقَابِراً اِذْ خَرِبُوا مِنْ یَثْرِبَ اَوطَاناً قَوْمٌ لَهُمْ فِی کُلِّ اَرْضٍ مَشْهَدٌ لَا بَلْ لَهُمْ فی  کُلِّ قَلْبٍ مَشْهَدٌ؛

[برای آل محمد] در گوشه و کنار شهرها قبوری بنا کردند، در حالی که خانه های آنها در یثرب (مدینه) خراب گردید. اینها کسانی هستند که در هر زمینی مشهد و مضجعی دارند، بلکه برای آنان در هر دلی آرامگاه و مشهدی است.”

زمانی که حضرت امام علی النقی علیه السلام در سامراء رحلت فرمود، او را در خانه مسکونی اش دفن کردند و از همان زمان این خانه مهبط و محل نزول ملائکه و مورد توجه دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت و بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام، او را نیز پشت سر پدر بزرگوارش دفن کردند و همچنین قبر حکیمه خاتون و نرجس خاتون علیها السلام مادر امام زمان علیه السلام نیز در آنجا قرار دارد.

در آن دوره، دوستان و شیعیان جهت زیارت قبور منور، گاهی داخل منزل می رفتند و اگر موفق نمی شدند، از داخل کوچه مقابل پنجره ای که به سمت قبور باز بود، زیارت می کردند و گاه در مسجد مقابل که اکنون رواق پشت سر مطهر امامین علیهما السلام شده است، نماز زیارت می خواندند.

این وضع در دوره آبادی و عظمت شهر سامراء و همچنین زمانی که شهر تخریب شده بود، ادامه داشت. با اینکه خیلی از معاندین و منافقین تلاش کردند که آثار امامین علیهما السلام را از بین ببرند، ولی با تلاش و سعی دوستان و شیعیان نه تنها آن آثار از بین نرفت که روز به روز بر عظمت و جلای سامراء افزوده گشت و تغییرات مهمی در طول تاریخ در شهر و نسبت به مرقد دو امام علیهما السلام رخ داد که خلاصه آن از این قرار است:

۱. عمارت اولیه مرقد عسکریّین علیهما السلام به صورت خانه مسکونی امام هادی علیه السلام بوده است که برای راحتی زائران پنجره ای به سمت بازار باز شد و این حالت تا پنجاه و هشت سال (از سال ۲۶۰ تا ۳۱۸ ق) که همزمان با دوران غیبت صغرای حضرت مهدی علیه السلام بود، ادامه داشت.

۲.  دومین تحول و تغییرات توسط ناصر الدوله از آل حمدان(۵) انجام گرفت. وی اولین کسی بود که قبه بر قبر مطهر عسکریین علیهما السلام بنا نهاد و بر ضریح مطهر پرده کشید.

۳.  در سالهای ۳۳۵ – ۳۳۷ ق تعمیراتی در حرم توسط معزّ الدوله دیلمی(۶) صورت گرفت، به این شرح: پر کردن حوض آبی که در سرداب مطهر قرار داشت، تهیه ضریح چوبی جهت قبور منور و ساختن بارگاه برای قبور مطهر. این پادشاه خدمات فراوانی نسبت به اهل بیت علیهم السلام نموده است، از جمله اینکه در عاشورای ۳۵۲ ق دستور داد که شیعیان، شهر بغداد را تعطیل عمومی کنند و علَمها نصب نمایند و علناً دستور داد عید غدیر را در همان سال با شکوه هر چه تمام تر جشن بگیرند.(۷)

۴. عضد الدوله دیلمی(۸) در سال ۳۶۸ ق به قصد زیارت وارد سامّراء شد و بعد از زیارت دستور داد روضه مطهر را تعمیر کنند و درهای آن را از چوب ساج بسازند و صحن شریف را توسعه دهند. آثار خیر فراوانی از این شخص باقی مانده است، از جمله: ساختن گنبد منوّر امیر مؤمنان علی علیه السلام به نام "قبّة البیضاء”، بنای ساختمان بر مرقد منور حضرت سیدالشهداءعلیه السلام، تجدید دیوار شهر مدینه در سال ۳۶۸ ق و ساختن بیمارستان عضدی در شیراز.

۵. در سال ۴۴۵ ق تعمیراتی شایسته توسط امیر ارسلان بساسیری(۹) انجام گرفت، از جمله: ساختن عمارت عالی از گچ و آجر بر مرقد منور عسکریین علیهما السلام و ساخت دو ضریح از چوب ساج و نصب آن بر قبور امامین علیهما السلام.

۶. مجدالدولة قمی وزیر سلطان بر کیارق بن ملکشاه سلجوقی که از وزراء غیرتمند شیعه بود، در سال ۴۹۵ ق تعمیراتی برای بقعه عسکریین علیهما السلام انجام داد، از جمله: مفروش کردن حرم، تعمیر رواقها، ساختن حجراتی در صحن مطهر و تهیه درهای نفیس از چوب قیمتی جهت حرم مطهر.(۱۰)

و از کارهای وی: ساخت قبه ای رفیع بر مرقد مطهر امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع، بنای مختصری بر قبر عثمان بن مظعون، ساختمان بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و ساختمان بقعه حضرت امام موسی کاظم و امام محمد تقی علیهما السلام در کاظمین.

۷. در سال ۶۰۴ ق حریقی در حرم عسکریین علیهما السلام رخ داد که به ضریح امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام سرایت کرد. در سال ۶۰۶ ق به دستور ابوالعباس احمد الناصر لدین الله تعمیراتی در حرم امامین علیهما السلام انجام گرفت که از جمله آن تعمیر سرداب بود.(۱۱)

۸.  در سال ۶۴۰ ق بر اثر عدم مراقبت و عدم توجه خدام، برای بار دوم حرم مطهر طعمه حریق شد که بر اثر آن ضریح امامین علیهما السلام در آتش سوخت. المستنصر بالله عباسی(۱۲) دستور تعمیر و ترمیم حرم را صادر کرد که دو ضریح بهتر از قبل برای امامین علیهما السلام ساختند.(۱۳)

۹. در سال ۷۵۰ ق از طرف سلطان شیخ حسن کبیر جلایری از سلاطین شیعه ایلکانیان تعمیراتی انجام گرفت که از جمله آن زینت کردن ضریح مطهر و ساختن قبه و مأذنه بود.

۱۰.  در اواخر دوران صفویه برای بار سوم آتش شمعها به چوبهای ضریح و صندوق قبور اثر کرد و آنها را طعمه حریق ساخت. در سال ۱۱۰۶ ق شاه سلطان حسین صفوی دستور داد ضریح منور از فولاد ساخته شود و حرم و رواق را سنگ فرش کنند.

بعد از ساخته و آماده شدن ضریح فولادی، با حضور عده ای از علماء و اعیان در مراسم جشن، ضریح را نصب کردند.
۱۱٫ در حدود سال ۱۲۰۰ ق تعمیراتی توسط احمد خان دُنْبُلِی از حکام آذربایجان انجام گرفت به این شرح: تعمیرات کامل حرم، مجزا کردن سرداب. مباشر مستقیم این تعمیرات از طرف احمد خان، میرزا محمد رفیع بن محمد شفیع خراسانی بود.

۱۲. در سال ۱۲۲۵ ق توسط حسین قلی خان دنبلی تعمیراتی آغاز شد که توسط فرزندش ادامه یافت. تعمیرات انجام شده عبارت بود از: مزین کردن گنبد با کاشی، ساختن مسجد و حمام و کاروانسرا. مباشر این تعمیرات، علامه جلیل میرزا محمد سلماسی و فرزندش زین العابدین بود.(۱۴) زین العابدین سلماسی از ملازمان سید بحرالعلوم بود.

۱۳.  در سال ۱۲۸۲ ق به دستور ناصر الدین شاه قاجار و با نظارت علامه بزرگوار، مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به شیخ العراقین، تعمیرات ذیل انجام گرفت:

۱٫ طلا کاری قبه؛ ۲٫ تعمیر صحن و ایوان مبارک؛ ۳٫ به کار بردن سنگهای مرمری سبز رنگ در اطراف مرقد مطهر؛ ۴٫ ترمیم قسمتی از دیوارهای صحن مبارک و کاشی کردن آنها.

قابل ذکر است که بودجه این تعمیرات از محل ثلث اموال میرزا تقی خان امیر کبیر تأمین شد که به شیخ العراقین وصیت کرده بود ثلث مالش را در راه خیر مصرف کند.(۱۵)

۱۴. در سال ۱۲۸۸ ق آیة الله العظمی میرزای بزرگ شیرازی رحمه الله، به سامراء هجرت کرد و به امر مبارک او این تعمیرات در صحن و حرم عسکریین علیهما السلام انجام پذیرفت:

۱٫ سنگ فرش کردن صحن مطهر؛ ۲٫ آیینه کاری بعضی از رواقها و حرم مطهر و ساختن نماهای زیبا برای حرم؛ ۳٫ نصب ساعت بزرگ که در آن زمان هفتصد تومان خریداری شده بود، بر سر در بزرگ حرم؛ ۴٫ تهیه پرده های قیمتی جهت ابواب حرم مطهر و رواق ؛ ۵٫ ساختن مدرسه علمیه ای بزرگ جهت سکونت طلاب علوم دینی (که توسط صدام تخریب شده است)؛ ۶٫ ساختن پلی بر روی دجله جهت عبور زائران؛ ۷٫ ساختن بازار و دو باب حمام در سامراء برای زائران.(۱۶)

۱۵. پس از رحلت علامه کبیر میرزا سید محمد حسن شیرازی در سال ۱۳۱۲ ق مرجعیت و ریاست شیعه به مرحوم علامه مجاهد میرزا محمد تقی شیرازی رسید. با اینکه دوره ریاست ایشان همزمان شد با جنگ جهانی اول و تسلط انگلستان بر عراق و مجاهدتهای او علیه انگلیسیها و رهایی عراق، با این حال تعمیرات حرم را دنبال کرد که آیینه کاری حرم و رواق تکمیل شد و بر تزیینات آن افزوده گشت و صحن نیز تعمیر گردید.

۱۶. بعد از فوت میرزا محمد تقی شیرازی، تعمیراتی توسط علامه جلیل مرحوم میرزا محمد عسکری تهرانی (متولد ۱۲۸۱، متوفای ۱۳۷۱) انجام گرفت که عبارت بود از: نقره کردن درهای حرم و رواق، تهیه ۲۴ زوج دراز چوب ساج (ساک هندی) جهت اطراف قبه منور و نصب دوازده باب از داخل و دوازده باب از خارج به جای پنجره های قدیمی جهت تهویه و روشنایی حرم.

۱۷. آخرین تعمیرات اساسی در شهر سامراء که توسط شیعیان انجام گرفته است، تعمیراتی است که به فرمان حضرت آیة الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی (ره) صورت پذیرفت که عبارت اند از: ساخت دو باب حمام و ساختن حسینیه جهت اسکان زائران (که متأسفانه در دوران صدام تخریب شده است).(۱۷)

امیدواریم با همت مراجع بزرگوار و شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام به زودی شاهد هجدهمین تعمیرات اساسی حرمین شریفین سامراء باشیم.

و بر عالمان دین و شیعیان دیگر بلاد لازم است که در این امر از مراجع عظام نجف و شیعیان عراق مخصوصاً سامراء حمایت جدی و همه جانبه به عمل آورند تا به کوری چشم دشمنان، تخریب ظاهری حرم عسکریین علیهما السلام باعث آبادی معنوی کل شیعیان، مخصوصاً شیعیان سامراء گردد و برای همیشه حرم امامین علیهما السلام از غربت بیرون آید.

یقیناً دست عنایت مهدی صاحب الزمان علیه السلام و قلب سوخته او بیش از پیش یاور دوستان و شیعیانی خواهد بود که در راه تحقق اهداف مورد اشاره تلاش می کنند.


قاتل شیعیان و دشمن حرم اهل‌بیت(ع) را بیشتر شناسید
عبد الله بن عبد الرحمن بن عبد الله بن إبراهيم بن فهد بن حمد بن جبرين من آل رشيد مشهور به «بن جبرين» از خانواده بني زيد از بزرگان وهابيت و درباري در عربستان سعودي بود  که فتاوای مشهور و کین ورزانه ای نسبت به شیعیان، حزب الله لبنان و حرمهای اهل بیت علیهم السلام داشت.


وی در سال ۱۳۵۳ قمري در روستاي قويعيه در منطقه رياض عربستان سعودي به دنیا آمد. تحصیلات خود را در شهر رین انجام می دهد که ظاهرا به سبب نبود مدارس متوسطه مدتی در ادامه تحصیلات وی وقفه افتاده است. در سال1374 قمری به همراه استادش ابوحبیب شيخ  عبدالعزيز بن محمد الشثري به ریاض می رود و به تحصیلات خود ادامه می دهد. وی در جوانی چندان مقید به رعایت احکام شرع نبود و با صورت تراشیده در مجامع عمومی حاضر می شد.

بن جبرین در حمله به بزرگان اهل سنت نیز تردیدی به خود راه نمی داد برای نمونه امام طحاوی را به صراحت دارای دینی فاسد معرفی می کرد.

جبرین در پاسخ به استفتایی درباره مفسد بودن بن لادن پاسخ می دهد: این اتهام درباره او وارد نیست. بن باز و هیچ مسلمانی چنین مطلبی را قبول ندارند. اسامه مجاهدیست که در افغانستان اقدامات و تلاشهایی داشته است. خداوند به او توفیق دهد و یاری اش کند و دیگران را با او نصرت دهد. او مجتهدی است که مدام به جهاد همت گماشته است و...

بن جبرین اسامه بن لادن را مجتهد می داند و این در حالی است که بن لادن مورد انتقاد رسمی بن باز و عموم مسلمانان و حتی اهل سنت بوده است.



***********************************************
پی نوشت:

۱) تاریخچه شهر سامراء، سید مصلح الدین مهدوی، فردوس اصفهانی، ص ۵۳؛ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص ۲۴۱٫

۲) حج / ۴۰٫

۳) نور / ۳۶٫

۴) تاریخچه عسکریّین علیهما السلام، سید مصلح الدین مهدوی، فردوس اصفهانی، ۱۳۸۱ ق، ص ۳۶٫

۵) ناصر الدوله ابو محمد حسن بن ابی الهیجا عبد الله بن حمدان تغلبی دوم پادشاهی از بنی حمدان بوده است که در جزیره و حلب و شام سلطنت می کردند و متظاهر به تشیع بودند. ناصر الدوله در نزد شیخ مفید تلمذ کرده است و شیخ برای او رساله ای در امامت نوشت. وی سرانجام در سال ۳۵۸ ق وفات یافت و در تل تربه شرقی موصل مدفون شد. (ر. ک: ملوک آثار الشیعة، ص ۱۳۸، به نقل از: تاریخچه شهر سامراء، سید مصلح الدین مهدوی، ص ۲۸٫)

۶) ابوالحسن احمد بن بویه (بر وزن مویه) سومین پادشاه دیلمی است. او پادشاهی متعصب، مقتدر و قوی الارادة و از شیعیان به شمار می رفت. او در سال ۳۰۳ ق متولد و در ۱۷ ربیع ۳۵۶ از دنیا رفت. (همان)

۷) ر. ک: منتظم ناصری، ج ۱، ص ۱۳۳، وقایع سال ۳۵۲ ه. ق مطابق با ۹۶۳ م؛ تاریخچه سامراء، ص ۲۹٫

۸) عضد الدوله ابو شجاع فنّا خسرو بن رکن الدولة در ذی قعده ۳۲۴ در اصفهان متولد و در هشتم شوال ۳۷۲ وفات یافت. پس از فوت، او را به نجف اشرف منتقل کرده، در پایین پای حضرت امیرعلیه السلام دفن کردند و بر حسب وصیت او بر قبرش نوشتند: "وَ کَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصیدِ”. عضدالدوله در علوم و ادب هم صاحب نظر بوده است. (تاریخچه سامراء، ص ۳۰٫)

۹) امیر ارسلان ابوالحارث بن عبدالله بساسیری غلام ترک بهاء الدوله بود که بر اثر لیاقت و کاردانی به ریاست رسید و در ذی حجه ۴۵۱ ق در جنگ با طغرل سلجوقی کشته شد.

۱۰) ر. ک: جواهر الکلام در آثار الشیعة، ج ۴، ص ۴۹؛ تاریخچه سامراء، ص ۳۲٫

۱۱) تاریخچه سامراء، ص ۳۳٫

۱۲) ابوجعفر منصوربن ابونصر محمد الظاهر بامر الله در سال ۶۲۳ ق به خلافت رسید و از کارهای اوست: بنای مسجد، مدارس و پله ها در آن زمان.

۱۳) زندگانی عسکریین علیهما السلام، ج ۲، ص ۱۴۸٫

۱۴) تاریخچه سامراء، ص ۳۹٫

۱۵) همان، ص ۴۰٫

۱۶) همان، ص ۴۱٫

۱۷) همان، صص ۴۲ – ۴۳٫

پنج شباهت خوارج با وهابی‌های تکفیری


با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اعظم(ص) ظهور وهابیان در میان امّت خود را پیشگویی کرده است و علمای اهل سنت به این مطلب اذعان کرده‌اند.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحول و دگرگونی‌‌‌ها و تنوع برداشت‌‌‌ها و نظریه‌هاست. در این تاریخ پرتحول، فرقه‌ها و مذاهب گوناگون و با انگیزه‌ها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شده‌‌اند و برخی نیز با سیر تحول همچنان در جوامع اسلامی نقش‌آفرینند، اما در این میان، فرقه وهابیت را سیر و سر دیگری است؛ زیرا این فرقه با آنکه از اندیشه استواری در میان صاحب‌نظران اسلامی برخوردار نیست، اما بر آن است تا اندیشه‌های نااستوار و متحجرانه خود را به سایر مسلمانان تحمیل نموده و خود را تنها میدان‌دار اندیشه و تفکر اسلامی جا بزند.

 
به همین جهت گفت‌وگوی مشروحی با «علی اصغر رضوانی» استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب‌های مختلف درباره وهابیت و سلفی‌گری مانند «وهابیت در ترازوی نقد»، «رفتار وهابیان با مسلمانان»، «خدای مجسم وهابیان»، «ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت»، «پرهیز از اندیشه‌های تکفیری»، «زیارت پیامبر و اولیاء» و «عقل از منظر وهابیان» انجام دادیم که بخش اول آن از نظر می‌گذرد.
 
 
وهابی‌ها از گسترش فرهنگ تشیع وحشت دارند
 
به عنوان نخستین سؤال بفرمایید به نظر شما انگیزه‌ تهاجم وسیع وهابیت بر مکتب اهل بیت علیهم‌السلام چیست؟
 
یکی از انگیزه‌‌های تهاجم وسیع وهابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت علیهم‌السلام، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن و عترت در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (ص) است.
 
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد «بن باز» مفتی اعظم سعودی و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء بود که از مبلّغین وهابیّت در یمن محسوب می‌شد. وی که کتابی در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «الصلة بین الإثنی‌عشریّة و فرق الغلاة» نوشته است، با آشنایی با یکی از جوان‌‌های شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهابیّت دست ‌کشید و به مذهب شیعه مشرّف شد.
 
دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تألیف نموده، می‌نویسد: هر اندازه که کتاب‌‌های برادران خود از وهابیان را می‌‌خوانیم، به یقینمان اضافه می‌شود که آینده برای مذهب دوازده امامی است.
 
سپس از قول شیخ عبدالله الغُنیمان استاد «الجامعة الإسلامیّة» در مدینه منوّره نقل می‌کند: وهّابیان به یقین دریافته‌اند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.
 
اعتراف بعضی از علمای وهابی به پیشرفت تشیع
 
آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی می‌نویسد: از جمله اموری که تعجبم را از این جهت زیاد کرده این است که برادرانی از ما و از آن جمله فرزندان یکی از علمای بزرگ و مشهور در مصر و همچنین طالبان علمی که مدتی طولانی با ما در حلقه‌‌های علم مجالست داشته‌اند، و نیز برخی از برادرانی که ما حسن ظنّ به آنها داشتیم، این راه و روش را دنبال کرده‌اند، و این راه جدید همان «تشیع» است. و به طبیعت حال، من از اولین لحظه درک کردم که این برادران را همانند دیگر افراد در عالم اسلام، پرتوهای چشمگیر انقلاب ایران مبهوت کرده است.
 
شیخ محمّد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی می‌گوید: بعد از انتشار مذهب دوازده امامی در شرق عالم اسلامی، بر جوانان در کشورهای مغرب ترسیدم...
 
دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری استاد دانشگاه‌‌های مدینه می‌نویسد: و به طور جزم به سبب کوشش‌هایی که بزرگان دوازده امامی انجام داده‌اند عدّه‌ای از جوانان مسلمان، شیعه شده‌اند. و هر کسی کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصرة و نجد» را مطالعه کند، این امر او را به وحشت می‌اندازد که برخی از قبایل، تماماً شیعه شدهاند.
 
جالب‌تر از اینها، سخن شیخ مجری محمّد علی محمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که می‌گوید: یکی از جوان‌های اهل سنّت با حالت حیرت نزد من آمد. سبب حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست شیعه به وی رسیده است... اینکه جوان سنّی تصوّر کرده که شیعیان، ملائکه رحمت و شیر بیشه حق هستند.
 
امروزه مفتیان وهابی عملاً در خدمت دشمنان اسلام، قرار گرفته‌اند
 
امروزه، مفتیان وهابی عملاً در خدمت بیگانگان و دشمنان دین اسلام، قرار گرفته و فتوا به حرمت ازدواج با شیعه و نجاست ذبیحه آنان و حرمت پرداخت زکات به فقرای شیعه داده و راه هر‌گونه وحدت را مسدود کرده‌اند.
 
شیخ عبدالله بن جبرین، یکی از علمای بزرگ وهابی و عضو دارالافتای عربستان، در پاسخ به استفتایی درباره مجزی بودن پرداخت زکات و صدقات به فقرای شیعه می‌گوید: زکات نباید به کافر و بدعت‌گذار پرداخت شود و رافضیان بدون شک کافرند... لذا اگر صدقه به ایشان پرداخت شده باشد باید اعاده شود؛ زیرا این صدقه به کسی داده شده که از آن برای کفر کمک می‌گیرد و در حال جنگ با اسلام و تسنّن است؛ پرداخت زکات به این گروه حرام است.
 
گفته می‌شود: وی فتواهای دیگری نیز بر ضدّ شیعه صادر کرده که از جمله آن، مباح شمردن قتل شیعیان است.
 
هیأت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتایی در مورد ازدواج با شیعه می‌نویسد: ازدواج اهل سنّت با شیعه و کمونیست جایز نیست و اگر چنان ازدواجی صورت گرفته، باطل است، چون عادت شیعه ‌خواندن و طلب‌کردن و استغاثه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام است و این بزرگ‌ترین شرک به شمار می‌رود.
 
با اینکه این گروه درباره ازدواج با یهودی و مسیحی پاسخ داده‌اند: ازدواج مسلمان با اهل کتاب؛ اعم از یهودی و نصرانی، در صورتی که اهل فحشا نباشد، جایز است.
 
یا در کتابی که در همین سال‌های اخیر به نام «مسألة التقریب» منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانسته‌اند.
 
نهی پیامبر(ص) از نسبت دادن شرک به مسلمانان
 
یکی از عقاید وهابیت تکفیر دیگران و نسبت شرک دادن به شیعیان است آیا این اعتقادات دلیل و ریشه‌ای در قرآن و سنت دارد؟
 
وهابیان تنها عقیده خود را صحیح می‌دانند و دیگران را نه تنها نفی می‌کنند بلکه مخالفان خود را تکفیر کرده و در صدد براندازی و نابود کردن آنان هستند، در حالی که عملکرد آنان خلاف قرآن کریم است.
 
خداوند متعال می‌فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ‏ءٍ وَقالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ‏ءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»
 
یعنی یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، ومسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می‌خوانند افراد نادان نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می‌کند.
 
از این آیه استفاده می‌شود کسانی که مشترکاتی دارند نباید یکدیگر را نفی کرده و درصدد نابودی یکدیگر برآیند. خصوصاً آنکه آیه، تصریح دارد بر اینکه افراد جاهل و نادانند که این‌گونه قضاوت می‌کنند.
 
همچنین ابن حبان و بزار و ابویعلی با اسناد خالی از اشکال که شاهدی از روایت معاذ بر آن است آن‌گونه که طبرانی در «المعجم الکبیر»، و ابن عساکر در «تبیین کذب المفتری» نقل کرده‌اند، از حذیفه نقل کرده‌اند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از اموری که بر شما خوف دارم این است که مردی قرآن بخواند و چون سرورش به او نشان داده شود در حالی که به نفع اسلام است خداوند او را به آنچه می‌خواهد تغییر دهد، و لذا اسلام از او جدا شده و آن را پشت سر خود اندازد، و با شمشیر بر همسایه‌‌اش خروج کرده و او را به شرک نسبت دهد. عرض کردم: ای رسول خدا! کدامیک از آن دو سزاوارتر به شرک‌‌اند؛ نسبت دهنده یا نسبت داده شده؟ حضرت فرمود: بلکه نسبت‌دهنده.
 
خداوند متعال از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان نهی کرده است
 
همانطور که مستحضر هستید متأسفانه شاهد هستیم که وهابی‌ها در کشورهای اسلامی اقدام به ترور و کشتن شیعیان و سایر فرق از اهل سنت می‌کنند و برای توجیه این عمل به بعضی آیات قرآن استدلال می‌کنند. آیا دین اسلام و قرآن کریم این اعمال را تأیید می‌کند؟
 
خیر، خداوند متعال در آیات بسیاری از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان که شهادتین را بر زبان جاری ساخته نهی کرده است: خداوند متعال می‌فرماید:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً»  یعنی و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌‌سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده می‌‌سازد.
 
همچنین می‌فرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» به همین جهت، بر بنی‌اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان‌‌ها را کشته است.
 
بخاری به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از جمله اموری که انسان مبتلای به آن را در گرفتاری و مصیبت می‌‌اندازد و راه خلاصی برای آن نیست، ریختن بی جهت خون فرد محترم است.
 
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «هر آینه نابودی دنیا نزد خداوند از کشتن مرد مسلمان، آسان‌‌تراست»
 
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «کسی که در کشتن مسلمانی با یک کلمه کمک کند خداوند را در روز قیامت ملاقات می‌‌کند درحالی ‌که بر پیشانی او نوشته‌ شده است: او از رحمت خدا مأیوس است.»
 
و ابو الدرداء می‌گوید: از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که می‌فرمود: هر گناهی را امید است که خداوند بیامرزد جز کسی که در حال شرک از دنیا برود یا مؤمنی را از روی عمد به قتل رساند.
 
پیامبراکرم(ص) ظهور وهابیان را پیش بینی کرده است/ ظهور شاخ شیطان از دیار نجد/ اذعان علمای اهل سنت
 
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی می‌بریم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از ظهور وهابیان در میان امّت خود پیشگویی کرده است.
 
بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن می‌خوانند، ولی از حنجره‌های آنان تجاوز نمی‌کند، آنان از دین خارج می‌شوند همان‌گونه که تیر از کمان خارج می‌گردد، نشانه آنان تراشیدن سر است.
 
قسطلانی می‌گوید: «من قبل المشرق أی من جهة شرق المدینة کنجد و مابعدها». یعنی مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و ما بعد آن است.
 
زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده می‌نویسد: احتیاجی به تألیف کتاب در ردّ وهابیان نیست، بلکه در ردّ آنها کفایت می‌‌کند گفتار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعت‌‌گزاران، کسی به جز وهابی‌ها چنین نشانی ندارند.
 
احمد بن حنبل و بخاری و دیگران به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که در مورد سرزمین نجد فرمود: «بها یطلع قرن الشیطان» یعنی در آن دیار، شاخ شیطان ظهور خواهد کرد.
 
علوی بن احمد حداد در این‌باره می‌گوید: علما از مفهوم قول پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: از نجد، شاخ شیطان ظهور می‌کند، استنباط معجزه‌‌ای از معجزاتش کرده‌اند؛ زیرا که جمله را با (یاء) استقبال آورده است، چون که مسیلمه که خداوند او را لعنت کند در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ظهور کرده و ادعای نبوت نمود و در زمان خلافت صدّیق، هلاک شد و شاخ شیطان طلوع نکرد مگر بعد از هزار و صد و پنجاه سال، و او محمد بن عبدالوهاب که سر کرده این بدعت و اساس آن بود.
 
او همچنین می‌گوید: مهم‌تر از همه اینها چیزی است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از احادیث بسیار و و روشن از علامات خوارج فرمود، چیزی که روشن می‌‌کند اینکه [محمد] بن عبدالوهاب و پیروان او از وهابیان مثل نجدی‌‌ها و افرادی از شرق جزیرة العرب می‌‌باشند، و نشانه آنها تراشیدن سر است و اینکه آنان از شرق جزیرة العرب هستند.
 
احمد زینی دحلان، مفتی شافعیه که در عصر ظهور محمد بن عبدالوهاب بوده درباره وهابیان می‌گوید: آنان کسانی را که پیروشان می‌شدند دستور می‌دادند تا سر خود را بتراشند و بعد از پیروی نمی‌گذاشتند از مجلسشان خارج شوند تا سرشان را بتراشند. و مثل این کار از هیچ کس از فرقه‌‌های گمراه از گذشته‌‌ها نرسیده است. پس این حدیث صریح است در بیان حال آنان.
 
و سید عبدالرحمان اهول مفتی زبید می‌گفت: احتیاج نیست کسی تألیفی در ردّ محمد بن عبدالوهاب داشته باشد، بلکه در ردّ او کفایت می‌‌کند همین که پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است زیرا احدی از بدعت‌‌گزاران جز آنان چنین شعاری ندارند.
 
احمد بن محمد غماری از علمای اهل سنت مغرب درباره محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: و چون شاخ شیطان از سرزمین نجد در اواخر قرن یازدهم طلوع کرد و فتنه او منتشر شد...
 
اسلاف وهابیان برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند داشتند
 
رفتار اسلاف وهابیان با مسلمانان چگونه بوده است آیا مثل وهابیان امروزی با خشونت با مردم برخورد می‌کردند؟
 
بله. اسلاف وهابیان همانند وهابیان کنونی برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند، داشتند.
 
در کتاب «النهج الأحمد» درباره نحوه برخورد اسلاف وهابیان با مسلمانان مخالف خود چنین آمده است: آنان به دنبال جنگ و ستیز با کسانی رفتند که در برخی از آراء به مخالفت با آنها پرداخته‌اند؛ چه در مسایل اصولی یا مسایل فرعی، مثل جنگ و ستیز آنان با اشاعره و اعلام کفر آنان و هجوم بر علمای آنها. آنان متعرض ابواسحاق شیرازی شافعی شده و او را تکفیر نمودند و نیز بر ابن جریر طبری صاحب تاریخ و تفسیر حمله کرده و هنگامی که وفات یافت از دفنش جلوگیری نمودند. لذا او را شبانه در خانه‌اش دفن کردند.
 
همچنین در آن کتاب آمده است: حنابله خشونت زیادی را در مواجهه با دیگر فرقه‌ها که با آنها موافق نبودند به جهت اسلوب خاصشان در دعوت از خود نشان دادند؛ چرا که خشونت و زور و تهدید از بارزترین نشانه‌های تحرکات دعوت آنان به حساب می‌آمد. اضافه بر آن از عوام و طبقات فرومایه جامعه یاری جستند که جهل و نادانی بر آنان حاکم بود، و بر هر عاقلی سخت بود تا چه رسد به متفکّر و عالم اینکه برخی از حقایق را به عقل‌های این عوام برساند، یا اینکه پلی را برای رسیدن به تفاهم با آنان و روشن ساختن امور بکشد به نحوی که عقول ساده آنان را در بر گیرد. حنابله این مطلب را به خوبی درک می‌کردند، و لذا برای رسیدن به اهداف مذهب خود از عوام مردم استفاده می‌بردند.
 
ابن‌اثیر در حوادث سال 317 ه‍.ق درباره درگیری حنابله با مخالفان می‌نویسد: در آن سال فتنه بزرگی در بغداد بین اصحاب ابوبکر مروزی حنبلی و بین دیگران از اهل سنت واقع شد، و بسیاری از لشکریان وارد این معرکه شدند، و منشأ آن این بود که اصحاب مروزی درباره تفسیر آیه (امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند) گفتند: آن به این نحو است که خداوند پیامبرش را به همراه خود بر عرش می‌‌نشاند. ولی طایفه دیگر گفتند: مقصود از آن شفاعت است، لذا فتنه درگرفت و کشت و کشتار شد و عده بسیاری در این میان به قتل رسیدند.
 
شیخ محمد ابو زهره در این‌باره می‌نویسد: و در راه دعوتشان حرف‌های زشتی می‌زنند، به حدی که بیشتر مردم از آنها نفرت دارند.
 
با ظهور مکتب سلفی‌گری وحدت مسلمانان درهم شکست
 
در قرن هفتم ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهای حیات‌بخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه توحید و توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوت‌های ثنویان (مغول) ثابت و استوار بمانند، با کمال تأسف با ظهور مکتب سلفی‌‌گری وحدتشان درهم شکست و با اتهام نادرست بدعت و شرک به مسلمانان توسط ابن تیمیه، ضربات جبرا‌‌ن ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد شد و با کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
 
در قرن دوازدهم هجری  قمری نیز محمّد بن عبدالوهاب مروج اصلی افکار وهابیت به پیروی از ابن تیمیه مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد و لذا هزاران مسلمان بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند.
 
اعتراض اندیشمندان اهل‌سنت به وهابی‌ها
 
دکتر محمد عوض خطیب می‌گوید: وهابیان نظر خاصی نسبت به اسلام داشته و بسیار از حقیقت دور بوده و به افقی محصور نظاره می‌کنند و نظری تنگ دارند. آنان به مسلمانان سوء‌‌ظن دارند تا حدی که با پیش‌‌داوری آنان را مشرک و کافر می‌دانند.
 
یا دکتر بوطی درباره آثار سلبی انتشار دعوت وهابیان در عالم می‌گوید: آزار گسترده و متنوعی که حیثیت مسلمانان از جانب ظهور این فتنه بدعت‌گزار به خود دیده است، این آزار نزدیک است که وحدت مسلمانان را درهم شکسته و نهایت کوشش خود را به نابودی الفت و جایگزینی مشاجره و مقابله به جای کمک به یکدیگر بدهد. تمام مردم می‌دانند که هیچ شهر و قریه‌ای در اطراف عالم اسلامی نیست جز آنکه از ناحیه این بلا گرفتاری‌ها کشیده و دچار دشمنی ها فرقه‌گرایی‌ها و دودستگی‌ها شده است... من از هر مسلمانی که درباره سیر دعوت اسلامی در آن نواحی سؤال می‌کردم یک جواب واحد می‌شنیدم که تمام آن برادران با تلخی و تأسف می‌دادند، و خلاصه آن این بود که تنها مشکل نزد ما اختلافات و خصومت‌هایی است که جماعت سلفی‌ها در بین مسلمانان بر می‌انگیزند.
 
حسن بن فرحان می‌گوید: شما آنان را مشاهده می‌کنید که امر به توقف نزد حدود نصوص شرعی و عدم زیاده بر آن می‌کنند، در حالی که آنان بسیاری از عقاید را زیاد کرده‌اند که در قرآن و سنت یافت نمی‌شود. شما مشاهده می‌کنی آنان را که تکفیر مسلمانان را که از عقاید خوارج است را ناپسند شمرده و جایز نمی‌دانند، ولی این ورع از تکفیر نشانه ضعف آنان است، ولی هنگامی که قوی شدند. درباره هیچ مسلمانی رعایت خویشاوندی و پیمان نمی‌کنند. از هیچ مسلمانی نمی‌گذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به کفر می‌دهند و نیز آنان را مشاهده می‌کنی که از اشتغال بر کاری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اصحابش اشتغال نداشته نهی می‌کنند، ولی هنگامی که خودشان فرصت پیدا کردند مردم را به اعتقادی دستور می‌دهند که به ذهن هیچ صحابی یا تابعی نیامده است، و این را با اسم‌ها و القابی همراه می‌کنند که خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دلیلی از جانب خداوند ندارند.
 
وهابی‌ها و خوارج بسیار به هم شبیه هستند/ 5 شباهت مهم خوارج و وهابی‌های تکفیری
 
به نظر شما از زمان ائمه اطهار علیهم‌السلام تا کنون فرقه و گروه دیگری بوده که از جهت افکار و رفتار، شبیه وهابیت باشد؟
 
بله. با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنان روشن می‌شود که در موارد گوناگونی این فرقه با فرقه وهابیت شبیه یکدیگرند مثلا:
 
1. همان‌‌گونه که خوارج، آرای شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است، وهّابیان نیز چنین‌‌اند.
 
2. خوارج معتقدند می‌توان دار الاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دار الحرب نامید. وهابیان نیز این‌گونه‌اند.
 
3. در سخت‌گیری در دین و جمود و تحجّر در فهم آن شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم إلاّ لله» تمسک کرده و امام علی علیه‌السلام را از حکم و خلافت خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی از آیات و عدم توجّه به بقیه، حکم به تکفیر مسلمانان نمودند.
 
4. در احادیث در وصف خوارج می‌‌خوانیم: «آنان اهل اسلام را می‌‌کشند و بت‌پرستان را رها می‌‌کنند» این عمل عیناً در وهابیان مشاهده می‌‌شود.
 
5. عبدالله بن عمر در وصف خوارج می‌گوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته می‌‌گرفتند و بر مؤمنین حمل می‌‌نمودند». این عمل در وهابیان نیز هست.
 
خشونت و افراطی‌گری وهابیان برگرفته از وطنشان «نجد» است
 
خشونت و تندروی و افراطی‌گری که وهابیان دارند از کجا نشأت می‌گیرد؟
 
وهابیان با افکار افراطی و تند و خشن نه تنها خود را بر حق دانسته و عقاید دیگران را باطل می‌شمارند به این حدّ اکتفا نکرده، بلکه حکم به کفر و قتل مخالفان خود داده و آن را در سطوح مختلف به اجرا می‌گذارند؛ امری که مشکلات بسیاری را در جوامع اسلامی و سطح بین‌الملل ایجاد کرده و اسلام را مظهر خشونت معرفی نموده است، البته حالت خشونت و تندروی و افراطی‌گری که در وهابیان است همگی برگرفته از وطنشان «نجد» است که مردم آن دیار در طول تاریخ خود به ارث گذاشته‌اند و حالت خشونت‌طلبی و تروریستی که هم‌ اکنون نیز در آنها مشاهده می‌شود در طول تاریخشان وجود داشته و آن را قانونمند کرده و به عالم منتشر کرده‌اند.
 
منطقه «نجد» منطقه‌ای است دور افتاده در صحرایی وسیع که مردم آن تنها خود را مشاهده می‌کردند و کارشان بستن راه بر قافله‌ها و قتل افراد قافله و غارت اموال آنان بود، و هرگاه فرصتی هم به دست می‌آوردند و لشکری تشکیل می‌دادند درصدد حمله به قبایل و مناطق دیگر بر می‌آمدند تا هم منطقه خود را گسترش دهند و هم بر اموال خود بیفزایند.
 
آنان در صدد ایجاد فرصتی مناسب بودند تا به کار آنها رنگ و بوی دینی دهد تا هم به اهداف سیاسی و مادی خود برسند و هم بتوانند با ربط کارهایشان به دین و دیانت مردم را قانع کرده و بر اعتماد و اعتقادشان در اهدافی که دارند بیفزایند؛ چرا که قبل از آن همه جنگ‌ها و حمله‌های آنان به قافله‌های حجاج و مناطق هم جوار جنبه بی دینی و عِرق عربی و قومی داشت و این نکته‌ای است که «ابن خلدون» در مقدمه تاریخش به آن اشاره کرده است.

عبدالله بن جبرين؛ قاتل شیعیان و دشمن حرم اهل‌بیت(ع)+ فیلم و تصاویر

این وهابی سعودی را بیشتر بشناسید؛
عبدالله بن جبرین محرک بزرگي در به خاک و خون کشيده شدن مردم مسلمان عراق محسوب مي‌شود. همچنين فتواي تخريب حرم مطهر امامان شيعه توسط اين وهابي صادر گرديد که سرانجام منجر به تخريب حرم مطهر امامين عسکريين(ع) توسط افراطيون وهابي در سامرا شد.
گروه گزارش ویژه مشرق- عبد الله بن عبد الرحمن بن عبد الله بن إبراهيم بن فهد بن حمد بن جبرين من آل رشيد مشهور به «بن جبرين» از خانواده بني زيد از بزرگان وهابيت و درباري در عربستان سعودي بود  که فتاوای مشهور و کین ورزانه ای نسبت به شیعیان، حزب الله لبنان و حرمهای اهل بیت علیهم السلام داشت.

نژاد پرست دشمن بشریت

«کايدو اشتاينبرگ» شرق‏شناس و کارشناس آلماني امور خاورميانه در موسسه علوم و سياست برلين در مورد وی چنین گفت: «بن جبرين بر اساس آموزههاي نژادپرستانه وهابي معتقد است که اقليتها، گروههايي مرتد هستند که مستحق مرگ مي‌باشند زيرا از اسلام حقيقي فاصله گرفته‌اند.

 اگر شخصي در آلمان، جايگاه و افکار "بن جبرين" را داشت، قطعا سازمان اطلاعات آلمان براي اخراجش از کشور يا حداقل تنظيم دادخواست قضايي عليه او به علت فتنه انگيزي در ميان مردم اقدام مي‌کرد»
 

بن جبرين

دوره کودکی

وی در سال ۱۳۵۳ قمري در روستاي قويعيه در منطقه رياض عربستان سعودي به دنیا آمد. تحصیلات خود را در شهر رین انجام می دهد که ظاهرا به سبب نبود مدارس متوسطه مدتی در ادامه تحصیلات وی وقفه افتاده است.

 وی در سال1374 قمری به همراه استادش ابوحبیب شيخ  عبدالعزيز بن محمد الشثري به ریاض می رود و به تحصیلات خود ادامه می دهد. وی در جوانی چندان مقید به رعایت احکام شرع نبود و با صورت تراشیده در مجامع عمومی حاضر می شد.
 





تحصیلات دانشگاهی
وی در طول سالهای 1381 تا 1407قمری تحصیلات دانشگاهی خود را از مقطع کارشناسی تا دکترا در دانشکده فقه ریاض طی می کند. یادنامه او را با عنوان اعجوبه دوران منتشر کرده اند.
 

بن جبرین چندماه آغازین سال1380 قمری را به تبلیغ وهابیت در مناطق مرزی می پردازد.

اساتید
مهمترین استادان او بنابر نقل سایت شخصی بن جبرین از این قرار است:

-    عبد العزيز بن محمد أبو حبيب الشثري(مهمترین استاد او)
-    شيخ  صالح بن مطلق
-    شيخ  محمد بن إبراهيم آل شيخ
-    شيخ  إسماعيل الأنصاري
-    شيخ  عبد العزيز بن ناصر بن رشيد
-    شيخ  حماد بن محمد الأنصاري
-    شيخ محمد البيحاني
-    شيخ عبد الحميد عمار الجزائري
-    ...
 


مناصب
-    مدرس معهد امام الدعوه:1381-1395
-    مدرس کتاب توحید! در دانشکده فقه 1395
-    عضو شورای فقهی و پاسخگوی شفاهی و تلفنی سوالات فقهی1402
-    امام جماعت مسجد آل حماد ریاض1389
-    خطیب موقت و علی البدل جمعه و جماعت مساجد و مناسبتهای مختلف
-    امام جایگزین بن باز در مواقع غیبت او در مسجد جامع کبیر از 1398
-    امامت جماعت مسجد برغش از 1402
-    تدریس در مسجد بازار سبز به دستور بن باز از1409
-     تدریس در مساجدی که نماز اقامه می کرده است
 


حمله به بزرگان اهل سنت
وی در حمله به بزرگان اهل سنت نیز تردیدی به خود راه نمی داد برای نمونه امام طحاوی را به صراحت دارای دینی فاسد معرفی می کرد:
 


حمایت از بن لادن
وی در پاسخ به استفتایی درباره مفسد بودن بن لادن پاسخ می دهد:
 

این اتهام درباره او وارد نیست. بن باز و هیچ مسلمانی چنین مطلبی را قبول ندارند. اسامه مجاهدیست که در افغانستان اقدامات و تلاشهایی داشته است. خداوند به او توفیق دهد و یاری اش کند و دیگران را با او نصرت دهد. او مجتهدی است که مدام به جهاد همت گماشته است و...



و این در حالی است که بن لادن مورد انتقاد رسمی بن باز و عموم مسلمانان و حتی اهل سنت بوده است. برای نمونه ببینید

http://www.binbaz.org.sa/mat/8647
 

بن جبرین و توهم اثبات کفر شیعه
وی بنا به دلایلی عجیب شیعه را کافر می خواند:
شیعیان بدون شک کافرند، آنها نسبت به قران طعن می زنند و چنین ادعا می کنند که بیش از دو سوم قرآن حذف شده است همچنان که نوری کتابی درباره اثبات تحریف قرآن نوشته و در کتاب کافی و غیر از آن روایاتی در طعن قرآن آمده است و هر کس نسبت به قرآن طعن بزند کافر و تکذیب شده می باشد چرا که خداوند تعالی فرموده است: ما از قرآن محافظت می کنیم.


این در حالیست که برای نمونه یکی از علمای مشهور اهل سنت، رحمت الله  کیرانوی هندی حنفی -متوفی۱۳۰۸- درباره اثبات عدم تحریف قرآن کتابی به نام اظهار الحق نوشت . این کتاب مورد توجه علما و بزرگان اهل سنت قرار گرفت و به زبانهای مختلف ترجمه شد.این عالم بزرگ اهل سنت درباره رأی شیعه در تحریف قرآن می نویسد:

اکثر علمای شیعه اثنی عشری بر آنند که قران مجید از هر گونه تغییر و تبدیل محفوظ مانده است و نظر کسانی که نقصان در قرآن را می پذیرند نزد آنان مردود است.

وی پس از بیان این مطلب اقوال علمای شیعه (مرحوم شیخ صدوق ، طبرسی ، سید مرتضی ، قاضی نورالله شوشتری و ....) مبنی بر عدم تحریف را ذکر می کند  و در نهایت می نویسد :

مشخص شد که نظر تحقیق شده نزد علمای فرقه امامیه اثناعشریه بر این است ، قرآنی را که خداوند متعال بر پیامبرش نازل کرده همین قرآن موجود می باشد که در دست مردم است و چیزی به آن اضافه نشده . و این قران در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) جمع آوری و حفظ شده و هزاران صحابی آن را نقل کرد اند و عده ای از اصحاب پیامبر همچون عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران قرآن را در پیشگاه پیامبر اکرم از اول تا اخر قرائت کرده اند و این قرآن با همین ترتیب موجود زمان ظهور امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن المهدی (عج) ظاهر می شود .

و قول گروه اندکی که نظریه تغییر در قرآن را پذیرفته اند مردود است و هیچ اعتنایی به آن نمی شود و   روایات   ضعیفی که در کتبشان موجود است هیچ گاه جایگزین روایات قطعی و یقینی (مبنی بر عدم تحریف) نمی شوند و حق نیز چنین است چرا که اگر از خبر واحد مطلبی به دست آمد که ادله یقینی آن را تایید نمی کند واجب است چنین خبری را مردود بدانیم  چنان که ابن مطهر حلی (علامه حلی) در کتاب خود به نام (مبادئ الوصول الی علم الاصول) به این مطلب تصریح نموده است . و در تفسیر الصراط المستقیم که کتاب معتبری نزد علمای شیعه به شمار می رود در توضیح آیه مبارکه (نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) چنین نوشته است : یعنی این که ما قرآن را از تحریف و تبدیل و زیاده و نقصان حفظ می کنیم)

دستور به محدود کردن شیعیان عربستان
 عبدالله بن جبرین در همایش ضد شیعی « مملکت ما ... وحدت ما »خواستار دشمنی با شیعیان و اهانت و تحقیر آنان شد و گفت: نباید به شیعیان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند، باید با آنان برخورد شدید داشت!

وی ادامه داد: باید روش ملک عبدالعزیز در برخورد با شیعیان را ادامه داد و شیعیان را در مقامات دیپلماتیک و نظامی نپذیرفت و به آنان اجازه نداد تا سمت های مهمی را در کشور به دست گیرند، ضمن آنکه باید قربة الی الله! با فرزندان شیعه در دانشگاهها سختگیری کرد و در صورت لزوم حتی کشتار شیعیان واجب است!!

سلمان بن عبدالعزیز امیر منطقه ریاض در این همایش ضد شیعی که با حضور امیران برخی از مناطق عربستان، چهره های سیاسی و مفتیان سلفی از جمله صالح الفوزان، عبدالله بن جبرین، ناصرالعمر و برخی از چهره های مشهور ضد شیعی دیگر در سال1386 برگزار شد، در سخنانی التزام عربستان به مذهب سلفی را از اصول کشور خود دانست و از چنین اندیشه ای به عنوان تنها اندیشه صحیح اسلامی! نام برد.

فتاوای تند ضد شیعه

از جمله فتاوای تند ضد شیعی او به این موارد می شود اشاره کرد:

فتوای اول: شخصی از وی می پرسد من کارمند یک شرکت هستم و با برخی از روافض (یعنی شیعیان) همکار هستم و با آنها غذا می خورم و به گپ و گفت می پردازم، اما نمیدانم این کار من درست است یا باید ارتباطم را در کار با آنها محدود کنم لطفا مرا راهنمایی کنید؟
بن جبرین در پاسخ می گوید:

تو باید به جایی دیگری که این روافض در آن نیستند بروی و اگر نتوانستی، آنها را مورد تحقیر و تمسخر قرار بده، و هرگز به روی آنها نخند. اگر عکس العملی از آنها دیدی به رییس گزارش بده تا به حسابشان برسند و بر توست که بطلان عقیده آنها و درستی اعتقادت ما را بر آنها ثابت کنی!.

فتوای دوم: شخصی از او می پرسد در محله ی ما یک قصاب رافضی است که برخی از مردم و رستوران های مربوط به اهل سنت برای ذبح او را حاضر می کنند آیا این ذبح به دست او حلال است؟
بن جبرین در پاسخ می گوید: این ذبح کاملا حرام است و روافض مشرک هستند.
 
حمایت از طالبان و دشمنی با حزب الله لبنان

او که از اعضاي اصلي وهابيون محسوب مي شد به صدور فتاوي تند و عجيب بر عليه مذاهب مختلف و مسلمانان مخالف خود مشهور بوده و از جمله در جريان جنگ 33 روزه لبنان در مقابل اسرائيل با صدور فتوايي عجيب و خنده دار هرگونه دعا براي پيروزي حزب الله لبنان را به صرف شيعه بودن انها حرام دانسته بود .

بن جبرین در پاسخ استفتایی درباره حزب الله لبنان گفته بود:

یاری کردن این حزب رافضی جایز نیست. جایز نیست تحت فرمان آنان رفت و جایز نیست برای پیروز و قدرتمند شدن آنان دعا کرد. نصیحت ما به اهل سنّت این این است که از آنان بیزاری بجویند، کسانی را که به این حزب می‌پیوندند، رها کنند و دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان و ضررهای کهن و جدید آنان را به اهل سنّت روشن کنند. رافضیان همواره دشمنی اهل سنت را در دل داشته‌اند و در حد توان تلاش کرده‌اند عیوب اهل سنت را آشکار کنند، از اهل سنّت انتقاد کنند و برای آنان خدعه بورزند.


همو که با فتاوي تند خود توجيه کننده عملياتهاي تروريستي القاعده و طالبان به فرماندهی بن لادن بر ضد مسلمانان در عراق و افغانستان و پاکستان بود .

فتوا به تخریب حرم اهل بیت علیهم السلام در عراق

بن جبرین محرک بزرگي در به خاک و خون کشيده شدن مردم مسلمان عراق محسوب ميشود ، همچنين فتواي تخريب حرم مطهر امامان شيعه نيز توسط اين عالم نماي وهابي صادر گرديد که سرانجام منجر به تخريب حرم مطهر امامين عسکريين عليهما السلام توسط افراطيون وهابي در سامرا گرديد .

این فتوا که در پی استفتای جمعی از دانشجویان دانشگاه وهابی «محمد بن سعود» صادر شده‌است از مدتی پیش و پس از آغاز تعطیلات تابستانی حوزه‌های وهابیت و دومین حمله به بارگاه عسکریین در سامرا، در سطح گسترده‌ای توزیع و در آن از هر اقدامی برای محو آنچه آثار شرک بویژه در کشور عراق و شهر کربلا خوانده شده، استقبال شده‌است.
 

پايگاه خبري "النهرين‌نت" نيز به نقل از منابع مطلع در منطقه "العواميه" عربستان، گزارش داده بود اين روحاني وهابي كه سال گذشته به همراه ده‌ها تن ديگر از مفتيان سعودي، بيانيه‌اي را در تكفير شيعيان صادر كرده بود در پي انهدام گلدسته‌هاي حرم عسكريين(ع) در سامرا، با ارسال تبريكات شفاهي و كتبي براي ديگر مفتي‌هاي سعودي، از تخريب بقاياي حرمين عسكريين(ع) ابراز خشنودي كرده و اين اقدام را تبريك و شادباش گفته بود.

بر اساس اين گزارش، شيخ بن‌جبرين به‌تازگي با صدور فتوايي، از پيروان وهابي خود خواسته بود بقاياي حرم عسكريين(ع) را كه از انفجار سال گذشته برجاي مانده بود نيز با خاك يكسان كنند.

در بخشی از این فتاوا که از حرم امامان شیعه به عنوان بت‌هایی یاد کرده که باید با خاک یکسان شود، آمده‌است: حسین از شرک شیعیان به دور است اما حرم او باید به عنوان اصلی‌ترین نماد شرک در عراق ویران شود.

وي كه خبرها و ديدارهايش توسط خبرگزاري رسمي عربستان‌سعودي (واس) و با پشتيباني مالي وزارت امور اسلامي اين كشور پوشش داده مي‌شود، مدعي شد:
نبايد اين بناها را به خاطر زيبايي هنري آنها جزء ميراث اسلامي و جزء اماكن اسلامي به شمار آورد زيرا اگرچه اين ساختمان‌ها در كشورهاي اسلامي است اما شرع چنين بناهايي را قبول ندارد و اسلام دستور نابودي آنها را داده است.
وي همواره در بيانيه‌هايش، برگزاري عزاداري در روز عاشورا و جشن‌گرفتن عيد غديرخم را بدعت‌هاي شيعي ذكر و آنان را متهم به فحاشي عليه اصحاب پيامبر(ص) كرده است.

این فتوا با واکنش تند مسلمانان غیر وهابی، به خصوص شیعیان مواجه شد. دارالافتاء مصر در بیانیه شدیداللحنی تخریب کنندگان قبور بزرگان دین را خوارج عصر و سگان دوزخ نامید.

ادامه تحریک وهابیان برای تخریب حرم حسینی و....

كارمندان دانشگاه "محمد بن سعود" اعلام كردند: ده‌ها تن از دانشجويان بويژه دانشجويان سال‌هاي بالا در دانشكده شريعت، بطور داوطلبانه در حركتي با عنوان "فرهنگ توحيد ناب در ميان امت و بويژه عراق براي خلاص‌شدن از مراقد و قبور و پاكسازي كشورهاي اسلامي از آنها"، اقدام به توزيع اين فتاوا كرده‌اند.

اين دانشجويان با تشكيل كميته‌هاي داوطلبانه در حال راه‌اندازي پايگاه‌هاي اينترنتي، دوره‌هاي تابستانه و جذب نيرو از كشورهاي حاشيه خليج فارس و ديگر كشورهاي عربي هستند تا بدين‌وسيله حرم امام حسين(ع) و حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) را مانند حرم عسكريين(ع) به‌عنوان اهداف آينده "موحدان مجاهد" ويران كنند.

در ادامه فتوای بن جبرین، "سفر الحوالي" مفتي مشهور وهابي در پاسخ به استفتائي در اين باره گفت: «علاوه بر كربلا، واجب است كه حرم زينب در دمشق و حرم "سيد احمد البدوي" از نوادگان امام هادي[ع] در مصر نيز به عنوان بت‌هايي كه به جاي خداي تبارك و تعالي مورد پرستش قرار مي‌گيرند با خاك يكسان شوند.»

دفتر "وعظ و ارشاد" دانشگاه وهابي "الامام بن سعود" كه از مهم‌ترين منابع تأمين تروريست در عراق و گروه تروريستي "فتح الاسلام" در اردوگاه "نهر البارد" لبنان به شمار مي‌رود نيز طي روزهاي اخير اقدام به توزيع فتاواي "بن جبرين"، "الحوالي"، "البراك"، "الحربي" و ديگر مفتي‌هاي وهابي كرده است كه در آنها از عمليات‌هاي انجام‌شده عليه مراقد ائمه(ع)، امامزادگان و اوليا در عراق تمجيد شده است.
 
در پي صدور اين فتاوا، انجمن علماي ديني انگليس با صدور بيانيه‌اي شديداللحن، صدور فتاواي تكفيري از اين دست را بشدت محكوم كرد.
نويسندگان اين بيانيه تأكيد كرده‌اند: تشويق مفتي‌هاي سعودي به انهدام حرم امام حسين(ع)، نه‌تنها اعلام جنگ آشكار عليه شيعيان بلكه جنگي عليه همه مسلمانان است.

اين انجمن از حكومت عربستان سعودي خواسته است تا در اقدامي سريع و فوري، ضمن اتخاذ موضعي روشن در قبال اين فتاوا، آنها را بطور رسمي محكوم كرده و كساني را كه در صدور،‌ تكثير و تشكيل كميته‌هاي داوطلبانه در دانشگاه‌ها براي عملي‌كردن اين فتواها فعاليت دارند به محاكمه بكشد.

انجمن علماي ديني در ادامه افزوده است: دانشكده‌هاي شريعت در عربستان سعودي بويژه دانشگاه "محمد بن سعود" كه دانشجويان و استادان آن همه اهل قبله به جز مؤمنان به مذهب تكفيري‌ها را كافر مي‌پندارند مراكز خطري هستند كه در خون‌ريزي كشتار بي‌گناهان در عراق و پاكستان نيز دست دارند.

يكي از برگزاركنندگان اين تجمع در گفت‌وگو با "نهرين‌نت" تأكيد كرد: اين تجمع آغاز يك تحرك گسترده رسانه‌اي،‌ ديپلماتيك، اجتماعي و فرهنگي عليه علماي تكفيري سعودي است كه با فتاواي خود،‌ زمينه كشتار صدها هزار عراقي بي‌گناه و نيز انهدام مراقد مقدسه از جمله حرم عسكريين(ع) را فراهم كردند.

فیلم: تخریب قبور علما و بزرگان دین در افریقا توسط وهابیان
http://www.aparat.com/v/zgcet


روزهای پایانی و ذلت در غربت
وی درماه صفر سال 1430 سکته ای قلبی کرده و پس از عملی که برای باز کردن رگهای قلبش انجام می شود دچار عفونت ریه می شود و به دستور ملک عبدالله برای اولین بار از عربستان خارج شده و برای تکمیل درمان به آلمان می رود اما گروهی از شیعیان علیه وی در یکی از دادگاه‏های این کشور شکایت کردند و خواستار محاکمه وی شدند.  


دادخواست عليه مفتي سعودي در دادگاه لاهه
همان روزها و با خبر سفر بن جبرین به آلمان، به نقل از پايگاه خبري "صوت‌السلام"، "مصطفي الصافي"، "عقيل الكعبي" و "حسين الربيعي" اعضاي سازمان "صلح جهاني"، اين دادخواست را طبي مراسم ويژه‌اي، تسليم دادگاه بين‌المللي لاهه كردند.

تهيه‌كنندگان اين دادخواست، از دادگاه لاهه خواسته‌اند تا بن‌جبرين، مفتي تندروي سعودي را به اتهام صدور فتاواي تشويق‌كننده قتل عمد، انفجار، انهدام اماكن مقدسه و ابنيه فرهنگي مسلمانان و ساير اديان، احضار و محاكمه كند.

بر اساس اين گزارش، وكيل دادگاه لاهه كه اين پرونده تسليم وي شده و اعضاي سازمان صلح جهاني، در نشستي خبري، جزئيات كامل اين پرونده را اعلام كردند.

در دادخواست قضايي ضد بن جبرين ، اين روحاني تندرو سعودي به تشويق و ترغيب افراد به اقدامات تروريستي متهم شده بود ، مجموعه اي از مدارک و فتواهاي بن جبرين اعم از صوتي و تصويري و فيلم را که اين اتهامات را ثابت مي کند نيز ضميمه دادخواست قضايي شد .
بعداز ارائه دادخواست قضايي عليه بن جبرين ، او ساعاتي بعداز مذاکرات رسمي بين وزيران کشور عربستان سعودي و آلمان در رياض بطور ناگهاني از آلمان فرار كرد .

آن روزها در اخبار آمد نمایندگان مجلس آلمان وابسته به حزب سبزها چگونگی وارد شدن «بن جبرین» عالم تندروی وهابی عربستانی به آلمان و نقش خاندان آل‏سعود در این قضیه را مطرح خواهند کرد.

«علی السرای» مسئول کمیته‏های قضایی مهاجرین در اروپا که دادخواست از سوی وی در این پرونده قضایی مطرح شده است، در جلسه پارلمان حضور خواهد داشت.

این در حالی است که روزنامه آلمانی اشپیگل از بستری شدن «بن جبرین» در یکی از بیمارستان‏های آلمان و اقامت در این کشور با "آرامش کامل" ابراز شگفتی کرده و نوشته است که این شیخ سعودی نماینده تندروها و تروریست‏هایی است که در حوادث یازدهم سپتامبر بوده است.در همین راستا روزنامه آلماني اشپيگل نوشت: «پارلمان آلمان می‏خواست موضوع دادخواست قضايي عليه "عبدالله بن جبرين" را طی چند روز بررسي کند، اما پیش از آغاز این بررسی "بن جبرین" گریخت».
 

پایان عمر
بی نتیجه بودن درمانها مرگ او را در ماه رجب همان سال رقم می زند و او را به اساتید و اولیایش ملحق می کند. عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین با شدت گرفتن بیماریش، بعد از ظهر روز دوشنبه 13 جولای 2009 میلادی (مطابق با 22 تیر 1388) مرد و در گورستان "العود " در شهر رياض به خاک سپرده شد.
 

همانها که مرثیه سرایی و عزاداری بر خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله را شرک می خوانند به اقامه عزا و ماتم و مرثیه سرایی برای مرگ بن جبرین پرداختند.


 
فهرست منابع فارسی،عربی

1.    http://www.ibn-jebreen.com/biography.html

2.    http://ar.islamway.net/scholar/105

3.    http://www.shia-news.com/fa/news/51618/

4.    http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=927

5.    http://m-noor.com/showthread.php?p=28016

6.    http://alvahhabi.blogfa.com/post/57

مفتی اعظم وهابیت کیست؟ + فیلم و تصاویر


عبدالعزیز آل‌الشیخ دشمن امام حسین(ع) و شیعیان؛
عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان در عاشورای حسینی مراسم ازدواج خویش را برگزار کرد. در این مراسم بسیاری از مفتی های وهابی سعودی شرکت نموده و این ننگ را به مفتی اعظم و فرزندش تبریک گفتند. وی یکی از کسانی است که فتوای تخریب قبور ائمه اهل بیت علیهم السلام در عراق را صادر کرده‌اند.

گروه گزارش ویژه مشرق- عبد العزيز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطيف آل الشيخ مفتی اعظم وهابیت و وزیر فتوا که خصومت عجیبی با امام حسین علیه السلام، شیعیان و ایران دارد. وی که از نسل محمد بن عبدالوهاب موسس وهابیت است، پس از بن باز متصدی این منصب شده و نابینایی اش از جمله ویژگیهایست که از همان ابتدا جلب توجه می کند. وی علاوه بر کوری باطن از ناحیه یک چشم نیز کور می باشد.

دوران کودکی

عبد العزيز بن عبد الله بن محمد بن عبد اللطيف آل شيخ در تاریخ سوم ذیحجه1362 ق در شهر مکه به دنیا آمد، در سال 1370 ق و در سن هشت سالگی پدرش را از دست داد. وی به طور مادرزادی از ضعف چشم آزار می برد, تا اینکه در جوانی به سال 1381هـ ... بینایی اش را از دست داد.

تحصیلات

آل شیخ در مسجد أحمد بن سنان آموزش علم قرآن کریم را شروع کرد و گفته شده قرآن را در سن 12 سالگی حفظ کرد.

او آموختن را نزد بعضی از علما در الحلق آغازید و در سال 1375 هـ به معهد إمام الدعوة ملحق شد و تحصیلاتش را در دانشکده فقه در سال 1383هـ/ 1384 هـ با مدرک دکترا تمام کرد.

مناصب

وی مدرس معهد إمام الدعوة العلمي تا سال 1392 هـ بود و پس از آن مدرس دانشکده فقه رياض از 1392.

وقتی آل شیخ برای تحصیل به ریاض منتقل شد و در دانشگاه محمد بن سعود شهر ریاض مدرک دکترای خود را گرفت از سال 1407 به عضویت هیئت علمای کبار وهابی عربستان در آمد.

آل شیخ در سال 1412 و با دستور مستقيم پادشاه عربستان سمت رياست اداره مطالعات علمي و صدور فتاوا منصوب شده است.

وی در سال 1417 نیز به مقام نیابت و قائم مقامی مفتی اعظم عربستان در آمد. با مرگ شيخ عبد العزيز بن باز مفتی اعظم وقت عربستان در تاریخ 29/محرم1420 به مقام مفتي عام و اعظم وهابیون عربستان سعودي و رئيس هيئة كبار علما عربستان منصوب شد.

آل شیخ در حال حاضر در حكومت عربستان از جايگاه وزارت برخوردار است.

برخی فتاوای عجیب و مضحک آل شیخ

وی فتاوای مسخره ای دارد که از آن جمله است:

· جشن میلاد برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرام

· قیام حسين (علیه السلام) علیه یزید حرام!

· کمک ایران ستمکار به یمن حرام!

· کمک به حزب الله لبنان و دعا برای آنان حرام!

· همه کلیساها را خراب کنید!

· برپایی جشن عروسی پسر شیخ در روز عاشورا!!!!

· جشن ملی عربستان حلال!

· راهپیمایی برای دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله حرام!

· شعار علیه آمریکا حرام!

· راهپیمایی برای همبستگی با مردم غزه و فلسطین ممنوع!

· فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام!

· همه آثاراسلامی را خراب کنید و آثار باستانی را نگاه دارید!

· حمله به شیعیان!

· بیداری اسلامی و اخراج دیکتاتورها حرام!

· دیدن سریالهای ترکیه حرام!

· سجده فوتباليستها بعد از گل زدن مكروه!

· وجود امام زمان دروغ است.

· ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند.

· دفاع از مردم بحرین حرام!

· حمله به مسئولان سوریه واجب!

· جواز اجبار ازدواج دختران ده ساله بدون رضایت خود آنها!

در ادامه به برخی از اینها خواهیم پرداخت.

جشن میلاد برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حرام

وی در مصاحبه با روزنامه سعودي المدينه گفت: جشن گرفتن براي ميلاد پيامبر بدعتي بي اساس است.

و افزود : من هيچ پايه و اساسي در خصوص جشن گرفتن براي تولد در سنت رسول خدا ، شيوه خلفاي راشدين و ائمه هدايت نمي شناسم و برهمین اساس جشن میلاد پیامبر حرام است.

قیام حسين ]علیه السلام[ علیه یزید حرام!

وی علاوه بر آنکه یکی از کسانی است که فتوای تخریب قبور ائمه اهل بیت علیهم السلام در عراق را صادر کرده اند یکی از مهمترین وظایف خود را توجیه حرکت یزید، ترویج شادی در عاشورا با روزه و برپایی مراسم جشن و عروسی و ... می داند به طوری که از هر ابزار و روشی برای بیان آن استفاده می کند. خوب به خاطر دارم در سفر عمره ای که ماه شعبان سال1389 شمسی به مکه داشتم وی در مسجد الحرام نشسته بود و به تفصیل در این رابطه با عمره گزاران صحبت می کرد.

حب یزید، ایمان و بغضش نفاق است (لینک)

او همچنین در برنامه زنده ای كه از ماهواره المجد عربستان پخش مي شد در پاسخ خانمي در رابطه با يزيد و قيام امام حسين عليه السلام اين چنين پاسخ داد:

«زمان پرداختن به اين امور گذشته و سپري شده است . آنها گروهى بودند كه درگذشتند، هر كار نيك و بدي كردند براى خود كردند و شما هم هر چه كرديد براى خود خواهيد كرد و مسئول كار آنها نخواهيد بود.
بيعت يزيد بن معاويه، بيعتي شرعي است كه در زمان پدرش معاويه از مردم گرفته شد و مردم هم بيعت كرده و به اين بيعت گردن نهادند. امّا هنگامي‌ كه معاويه از دنيا رفت حسن و حسين بن علي
]علیهماالسلام[و ابن زبير از بيعت با او خودداري كردند.

حسين ]علیه السلام[و ابن زبير در تصميمشان مبني بر بيعت نكردن به خطا رفتند. چون بيعت با يزيد بيعتي شرعي بود و اين بيعت در زمان زندگي پدرش معاويه و در مقابل چشم مردم گرفته شده بود. ولي خداوند در آنچه مقدر مي فرمايد حكيم و عليم است، آن امت‌ها هم بنا به تقدير خداوند در گذشتند و از دنيا رفتند.
شما را به خدا قسم! من دوست ندارم اين مطالب را از من نقل كنيد. اين‌ها مسائلي است كه گذشته است. تاريخ هم در باره اين مطالب به شكل‌هاي مختلف حكايت نموده است. ولي به هر شكل اين‌ قضايا گذشته و تمام شده ... يزيد و حسين
]علیه السلام[ بيش از هزار و اندي سال است كه از دنيا رفته‌اند ...
ولي به عقيده من بيعت يزيد بن معاويه بيعتي شرعي بوده! و حسين
]علیه السلام[را نصيحت كرد‌ند كه از مدينه به طرف عراق نرود، او را نصيحت كردند كه بيعت كند ولي او نپذيرفت. ابن عباس و ابن عمر و فرزدق و بسياري از صحابه او را از رفتن به عراق بر حذر داشته و به او گقتند كه: رفتن به عراق به مصلحت او نيست. ولي حسين ]علیه السلام[اين نصيحت‌ها را نپذيرفت... و خدا هم هر ‌آن‌چه مقدر فرموده بود انجام شدو...

ولي با اين وجود ما براي حسين ]علیه السلام[از خداوند درخواست رضايت كرده و براي او عفو و بخشش را خواستاريم. و مقدرات الهي حكمت‌هايي دارد كه ما از آن آگاه نيستيم ...
اصلاً فائده نقل اين مطالب چيست؟ حسين
]علیه السلام[ هر اشتباهي كرده براي خود كرده...
عقيده اهل سنت و جماعت اين است كه واجب است تا به فرامين كسي كه مورد بيعت قرار گرفته و مردم حول محور او جمع شده‌اند گوش فرا داده شده و از او پيروي گردد!!! و قيام و سركشي عليه او نيز حرام است و از همين‌رو خروج و قيام حسين
]علیه السلام[عليه يزيد حرام بود!!!...
ما مي‌گوييم: حسين
]علیه السلام[در قيامش عليه يزيد اشتباه كرد و براي او بهتر بود كه اين كار را نمي‌كرد. و باقي ماندن در مدينه و بر آن‌چه مردم بر آن اجتماع كرده بودند بهتر و سزاوار‌تر بود. و هر چه به او گفته شد كه عراق طرفدار و همراه تو نيست گوش نداد و توجهي ننمود...

بیعت با یزید شرعی است! (لینک)
و حقيقت اين است كه مردم عراق و شام و مصر و حجاز و يمن با يزيد بن معاويه در زمان زندگي و حيات پدرش بيعت كرده و امامت و رهبري وي را پذيرفته بودند، به همين جهت هم قيام عليه او و تجاوز به حريم خلافت او جايز نبود. اين تمام مطلب است بيش از اين هم سخني نمي گوئيم و معتقد به بيش از اين هم نيستيم.»

نکته مهم اینکه کلیپی از این صحبتها ساخته شده و در ماجرای حمله به حرم زینب سلام الله علیها نهایت سوء استفاده از آن را در این ایام کرده اند.

کمک ایران ستمکار به یمن حرام!

سال 88 و در پی انقلاب یمنیها، شیخ عبدالعزیز آل شیخ، در مصاحبه با روزنامه سعودی الوطن، ایران را متهم به پشتیبانی از شورشیان زیدی مذهب یمن کرده و این همکاری را گناه و ستمکاری دانست.
در همین مصاحبه آل شیخ توضیح داده بود رویارویی ارتش سعودی با شورشیان شیعه زیدی نبرد حق و باطل است!

کمک به حزب الله لبنان و دعا برای آنان حرام!

چندی قبل بنا به نقل المحیط، آل الشیخ حزب الله را به تلاش برای تسهیل ورود یهودیان و دولتهای بزرگ به کشورهای اسلامی متهم کرد.

شیخ که در دانشگاه آل سعود در ریاض سخن می گفت مطابق روش وهابیت که همه مسلمانان غیر از خود را کافر می دانند گفت: کسانی در آنجا شعار اسلام سر می دهند که اسلام از آنها بری است!

وی اضافه کرده بود: شکی نیست که آنچه در لبنان رخ می دهد حوادث غم انگیز و دردناکی است. انسان آرزو می کند این وقایع را نشنود. اما چه می شود کرد؟این حوادث را می شنویم و آینده بدی به ذهن انسان خطور می کند. چرا که کسانی که این انقلابها را در لبنان به وجود آورده اند شعار اسلام بر زبان دارند، در حالیکه اسلام از اینها بری است.

همه کلیساها را خراب کنید!

آل شیخ در مارس ۲۰۱۲ فتوی داد همه کلیساهای جزیره العرب تخرب شوند.

برپایی جشن عروسی پسر شیخ در روز عاشورا!!!!

عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان در عاشورای حسینی مراسم ازدواج خویش را برگزار نمود . در این مراسم بسیاری از مفتی ها وهابی سعودی شرکت نموده و این ننگ را به مفتی اعظم و فرزندش تبریک گفتند .

البته این نوع حرکتهای دشمنان خاندان رسالت اقدام تازه ای نیست، همانطور که در بخشی از زیارت عاشورا آمده است :

اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ وَ ابْنُ آکِلَةِ الَآکبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
خدایا این روز روزى است که بنی امیه مبارک و میمون دانستند و پسر آن زن جگرخوار (معاویه ) آن ملعون پسر ملعون (آن لعن شده ) بر زبان تو و زبان پیامبرت که درود خدا بر او و آلش باد .

فیلم: تنها منافقان از معاویه متنفرند

العلامة عبد العزيز آل الشيخ: لا يبغض معاوية إلا منافق - YouTube

► 6:46► 6:46

www.youtube.com/watch?v=NM4pBUiDZuE

جشن ملی عربستان حلال!

پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبری العالم، بن باز و بن عثيمين، مفتی های پیشین سعودی برگزاری جشن روز ملی عربستان را حرام اعلام كرده و آن را بدعت دانسته بودند، اما آل شيخ در فتوای خود كه در روزنامه عكاظ چاپ شد، اظهار داشت: بايد در اين روز با سپاسگزاري از خداوند، در نعمتهايش بیندیشیم و براي نعمت امنيت نيز از درگاه خدا سپاسگزاري کنیم.

اين روزنامه افزود: "شيخ در گفته های خود به سخنان «خادم حرمين شريفين» (ملک عبدالله پادشاه عربستان) در نشست شوراي وزيران استناد كرده است. عبدالله گفته بود: در اين جشن بايد از ارزش ها، اخلاق نيك مردم، پيشرفت هاي كشور در زمينه هاي مختلف، پيشرفت فرهنگي و فكري ممتاز سخن گفت و با حرف شنوي از دستورات حاكمان و مقامات كشور، حس ميهن پرستي را نشان داد".

راهپیمایی برای دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله حرام!

آل الشيخ بعد از بالا گرفتن اعتراضهای جهانی به توهین به رسول خدا صلی الله علیه و آله در بيانيه ای تأکید کرد: "باید بدون خشم این مسأله را محکوم کنیم".

مفتی عربستان سعودی خاطرنشان کرد، انتشار فیلم توهین آمیز علیه پیامبر اسلام (ص) به ایشان و دین اسلام ضرری نمی رساند و درحالیکه تنها متضرر در تظاهرات مسلمانان در برخی کشورهای اسلامی سفارتخانه های آمریکا و برخی هم پیمانان آن بوده اند، مفتی کل عربستان گفت، مسلمانان نباید به انسانهای بیگناه حمله کنند و یا اموال عمومی را آتش بزنند و یا تخریب کنند.

شعار علیه آمریکا حرام!

"شیخ عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ” در واکنش به مطالب ضد آمریکایی مطرح شده در شبکه‌های اجتماعی در عربستان پس از توفان ساندی گفت، مسلمانان باید از این حوادث طبیعی عبرت بگیرند؛ نباید علیه همه دعا کرد چرا که بین آنان مسلمانان بسیاری هستند و این دعا به نفع مسلمانان نیست.

راهپیمایی برای همبستگی با مردم غزه و فلسطین ممنوع!

شیخ عبدالعزیز در یکی دیگر از فتواهای عجیب خود، تظاهرت گسترده مردمی برای اعلام همبستگی با مردم مظلوم و تحت محاصره فلسطین در نوار غزه را اقداماتی جنجال برانگیز و هرج و مرجی بی فایده خوانده بود.

فروش لباس زیر زنانه توسط زنان حرام!

آل شيخ در مخالفت با نظر وزارت کار عربستان اعتراض خود را با کارکردن زنان در فروشگاه هاي لباسهاي مخصوص زنان (لباس زير) ابراز داشت.

وي در توجیه این فتوای عجیب گفته است : زنان امانتي در گردن ما هستند و به همين سبب ايشان را در غيرکارهاي که مختص ايشان هست به کار نخواهيم گرفت.


همه آثاراسلامی را خراب کنید و آثار باستانی را نگاه دارید!

آل شیخ ، در فروردین ماه سال جاری اعلام کرد: تخریب اشیایی! که در اطراف حرمین شریفین است نه تنها مانعی ندارد بلکه این کار برای توسعه حرمین ضروری است.

آل شیخ افزود: تخریب آثار در اطراف مسجدالحرام عملی شریف است که دولت مبادرت به انجام آن کرده و این امر از ضروریات است.

این در حالی بود که عبدالله بن سلیمان المنیع از مفتی های سعودی طی بازدید از یک اثر باستانی به نام مدائن صالح در شمال غرب مدینه منوره، آثار باستانی را نماینده تمدن های گذشته و مایه پند و عبرت مردم دانسته و بر حفظ آن تاکید کرده بود. این فتوا هیچگاه مورد اعتراض آل شیخ قرار نگرفت.

حمله به شیعیان!

وی در خطبه‌های شانزدهم فروردین نماز جمعه در مسجد ترکی بن عبدالله واقع در ریاض همه امت اسلام را به مبارزه با تشیع فرا خواند و تاکید کرد: این مذهب عقیده مسلمانان را هدف قرار داده است!

نامه اعتراض سرگشاده آیت الله العظمی مکارم شیرازی به عبدالعزیز آل شیخ

با ادامه و شدت یافتن تهاجمهای آل شیخ به شیعیان 18 اردیبهشت سال1390، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی با انتشار نامه سرگشاده‌ای خطاب به عبدالعزیز آل الشیخ، تهمت‌هاى ناروا و بى‌اساس و تکفیر شیعیان را خدمت بزرگى به دشمنان اسلام مخصوصا آمریکا و اسرائیل عنوان کرد.

در نامه آیت الله العظمی مکارم شیرازی آمده است: جنابعالى در اظهار نظر اخیر خود، با تعبیرات بسیار توهین‌آمیز و زشت و زننده‌اى که در شأن اهل علم نیست، شیعیان جهان را «صفویه مجوس» و دشمن مسلمانان خوانده‌اید و مسلمین را از آنها برحذر داشته‌اید.

این اوّلین بار نیست که این‌گونه تهمت‌هاى ناروا و دور از منطق را از علماى وهابى مى‌شنویم که با آن بذر اختلاف مى‌پاشند و دشمن را شاد مى‌کنند، اهانت زشت دیگر شما به پیشگاه مقدس حضرت مهدى (ارواحنا فداه) و توهین به شیعیان به سبب اعتقادشان به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کار ناپسند دیگرى است که تازگى ندارد، نشان مى‌دهد که مفتیان وهابى از بحث منطقى گریزانند و دائما به هتاکى و توهین پناه مى‌برید.

آیت الله مکارم در ادامه نامه خود آورده است: در اینجا چند نکته را خدمت شما یادآور مى‌شوم :

۱. عجیب است از شما که در چنین مقامى قرار دارید چرا تعلیمات قرآن مجید را فراموش کرده‌اید که دعوت به سوى راه خدا را از طرق مؤدبانه و «موعظه حسنه» توصیه مى‌کند، ولى شما به جاى آن، به توهین و تهمت و دروغ متوسل شده‌اید که اسلام از آن بیزار است.

۲. شما از تاریخ اسلام و کتب حدیث خودتان متأسفانه اطلاع کافى ندارید که انتخاب نام شیعه براى پیروان و علاقه‌مندان على (علیه السلام) از سوى پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است و از همان زمان رواج داشته، خوب است نگاهى به تاریخ اسلام کنید. صدها سال قبل از صفویه، شیعیان على (علیه السلام) در مکه و مدینه و عراق و شام و مصر و ایران و نقاط دیگر بوده‌اند و حتى حکومت‌هایى را اداره مى‌کرده‌اند.

۳. شما مفتى بزرگ وهابى فراموش کرده‌اید که اگر شیعیان ایران و لبنان نبودند، اسرائیل و آمریکا بر تمام منطقه خاورمیانه مسلط شده بود و معلوم نیست در آن زمان مفتیان شما چه مى‌کردند و کجا بودند؟!

۴. هنگامى که اسرائیل مسلمانان غزّه را که عموما اهل سنت بودند قتل عام مى‌کرد، شیعیان ایران و نقاط دیگر بیش از همه از آنها حمایت کردند که اگر این حمایت‌ها نبود اسرائیل به جنایات خود ادامه مى‌داد.

۵. خوب است علماى وهابى، تاریخ پیدایش علوم اسلامى را مطالعه کنند تا ببینند پدیدآورندگان علوم اسلام غالبا شیعیان اهل‌بیت (علیهم السلام) بوده‌اند و آثار علمى آنها از آن زمان در تمام کتابخانه‌هاى معتبر جهان وجود دارد، جز در کتابخانه‌هاى شما!

۶. از این حقیقت غافل نشوید که این تهمت‌هاى ناروا و بى‌اساس و تکفیر شیعیان، خدمت بزرگى به دشمنان اسلام مخصوصا آمریکا و اسرائیل مى‌کند زیرا عکس‌العمل آن، تنفر شدید شیعیان جهان از وهابى‌هاست و نتیجه آن همان چیزى است که دشمنان اسلام مى‌خواهند که نزاع و جنگ مذهبى در میان مسلمین پیدا شود و آنها به راحتى ثروت‌هاى عظیم منطقه را به غارت برند.

۷. جنابعالى نباید فراموش کنید که بارها از سوى بعضى علماى وهابى حکم تکفیر شیعیان صادر شده این حربه کهنه و زنگ‌زده کمترین اثرى در تضعیف آنها نداشته، بلکه روز به روز در حال پیشرفت فرهنگى در جهان اسلامند.

در پایان این نامه بیان شده است: بارها گفته‌ایم اگر جلسه‌اى از ما و شما تشکیل مى‌شد ما اشتباهات شما را در این زمینه از کتاب‌هاى خودتان به اثبات مى‌رساندیم تا بیش از این ضربه به وحدت جامعه اسلامى که مایه شادى دشمنان است وارد نکنید.

بیایید منطق پوسیده تهمت و توهین و تکفیر را رها کرده، دست دوستى به سوى هم دراز کنیم و به فکر پیشرفت و عظمت اسلام و مسلمین باشیم.


بیداری اسلامی و اخراج دیکتاتورها حرام!

مفتی بزرگ سعودی با اعتراض به اقدامات جنبش‌های اعتراضی این حوادث را فتنه نامید که باعث ایجاد تفرقه در دنیای اسلام می‌گردد.

وی با حمله به جریانهای یبداری اسلامی در منطقه این انقلاب ها را عوام فریبی خواند.آل الشیخ گفته بود: اقدامات جنبش های اعتراضی منجر به تفرقه و شکاف میان آحاد جامعه می‌شود....حوادثی که در جهان اسلام اتفاق افتاد فتنه ها و درگیری هایی است که منجر به تفرقه میان دنیای اسلام شده است.

آل شیخ پیش از این نیز در خطبه های خود در مسجد جامع "ترکی بن عبدالله” در شهر ریاض گفته بود: تحرکاتی که کشورهای عربی شاهد آن هستند، چیزی جز هرج و مرج و خونریزی نیست و نتیجه آن گمراهی و فتنه است. ... این هرج و مرج برای برپایی عدالت یا اصلاحات سیاسی نیست بلکه برای درهم شکستن وحدت و تفرقه میان امت اسلامی است.

پرداخت «فطريه نقدي» حرام!

آل الشيخ رییس کمیته دائمی فتوا فتواداده پرداخت فطريه به صورت نقدي جايز نيست؛ زیرا احاديث و روايات موجود از حضرت محمد مصطفي(ص) نشان مي دهد که ايشان به ما دستور داده فطريه خود را از خوراک و طعامي مانند برنج، کشمش و غيره پرداخت کنيم. بنابراين مي بينيم که در زمان پيامبر (ص) نيز هيچ گاه فطريه به صورت نقدي پرداخت نمي شد از همين رو مي توان گفت که پرداخت نقدي فطريه مخالفت با سنت رسول الله (ص) است و بدعت به شمار مي رود. هر فرد مسلماني بايد از شريعت خداوند متعال پيروي کند و مخالفت با آن بدعت به حساب مي آيد.

آل الشيخ همچنين افزوده است: نبايد فراموش شود که پرداخت فطريه بهتر است دقيقا قبل از برگزاري نماز عيد فطر پرداخت شود اما اگر هم يک يا دو روز زودتر پرداخت شود، هيچ اشکالي ندارد، اما اگر بعد از نماز عيد فطر پرداخت شد، ديگر فطريه به شمار نمي رود بلکه به "صدقه" تبديل مي شود بنابراين فرد بايد فطريه را در زمان تعيين شده بپردازد.

سجده فوتباليستها بعد از گل زدن مكروه!

چندی قبل در يكي از برنامه هاي تلويزيوني شبكه المجد اين سؤال از آل شيخ پرسيده شد:

- حكم سجده ورزشكاران در ميادين ورزشي چيست؟

آل شيخ پاسخ داد: اگر سجده به مصلحت عامّه مسلمين باشد، جايز است،‌ زيرا رسول خدا (ص)‌ وقتي خبر خوشي در مورد پيروزي اسلام به او مي دادند، براي خدا سجده مي كرد،‌ زيرا آن خبر به مصلحت عامّه مسلمانان بود...

پس از آن آل شيخ با ذكر دلايل زير، از سجده ورزشكاران نهي كرد:

1- ورزشكاران لباسهاي تن نما مي پوشند و خدا از اين كار نهي كرده است.

2- گاهي مواقع حريف مقابل از مسلمانان و برادران ديني شان هستند، يعني در اينجا مصلحت شخصي وجود دارد، نه مصلحت عامّه.

وبالاخره پاسخ آل شيخ چنين بود: "سجده ورزشكاران در ميادين ورزشي مكروه است".


http://www.sohari.com/nawader_v/fatawe/almufti.html

3. http://mufti.af.org.sa/

4. http://ar.islamway.net/scholar/274

5. http://www.vahabiat.porsemani.ir

6. http://fa.alalam.ir/news/373404

7. http://www.khanehkheshti.com//

8. http://www.cbn.com/cbnnews/world/2012/March/Mufti-All-Arabian-Peninsula-Churches-Must-Be-Destroyed/

9. http://www.sibtayn.com/

10.http://islam-press.net//



ویژه آندروید&&&& نرم افزار پاسخ به شبهات محرم


ویژه آندروید&&&& نرم افزار پاسخ به شبهات محرم



در این نرم افزار به حدود 40 شبهه و سوال پیرامون ماه محرم و حضرت امام حسین(ع) پاسخ داده شده است . سوالات این نرم افزار در پنج بخش «تاریخ و سیره» ، «اخلاقی، تربیتی، عرفانی» ، «کلام و اعتقادات» ، «قرآن و حدیث» و «فقه و احکام» طبقه بندی شده اند.

ویژگیهای نرم افزار :

* مطالبی مفید در قالب نرم افزاری کم حجم
* امکان حرکت سریع به مطلب قبلی و بعدی
* امکان به اشتراک گذاری متن مطالب
* رابط کاربری بسیار زیبا و مناسب مطالعه
* قابلیت اجرا بر روی تمام نسخه های اندروید و تمام دستگاههای موبایل و تبلت

منبع سوالات : سایت پاسخگو
فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده


ویژه آندروید<<<<پیامک محرم(800 پیامک با موضوع ماه محرم و امکانات بی نظیر)



پیامک محرم
به نام خدا
پیامک محرم شامل 800 پیامک با موضع محرم در 9 موضوع
پیشواز محرم
آغاز محرم
تاسوعا
عاشورا
شهادت امام سجاد(ع)
شعر
حدیث
محرم
اربعین
امکانات برنامه
-امکان اشتراگ کذاری پیامک
- منو کشویی جهت دسترسی سریع تر به امکانات برنامه
امکان حذف پیامک ها و برگشت پیام های حذف شده
امکان تیک زدن پیامک به عنوان خوانده شده و نمایش لیست پیامک ها بر این اساس
امکان نمایش لیست پیامک ها بر اساس مدل های مختلف (بر اساس لیست محبوب ها،بر اساس حذف شده ها، بر اساس خوانده شده و...)


فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده

امام حسين (عليه السلام)


سؤالات و پاسخ هاي ويژه برنامه طوفان کربلا



  عزاداري امام حسين (عليه السلام) 01

  عزاداري امام حسين (عليه السلام) 02

  عزاداري امام حسين (عليه السلام) 03

  شهادت ‌امام‌ حسين (عليه السلام) -‌ شبكه ‌3


1 فرزندان حضرت زينب (س) در روز عاشورا
2 رقيه سلام الله عليها در منابع تاريخي
3 ويژه نامه شهادت غم انگيز حضرت رقيه (سلام الله عليها)
4 نحوه شهادت دوطفلان مسلم/ سرنوشت دختران مسلم بن عقيل
5 چگونگي شهادت حضرت مسلم(ع) به روايت علامه مجلسي
6 حسين مظهر كرامت و عزت نفس
7 ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله الحسين
8 ولايت عشق و حديث ولادت (امام حسين (ع))
9 از مدينه تا کربلا همراه با سيدالشهداء امام حسين عليه السلام
10 زندگينامه امام حسين (ع)
11 فضيلت گريه بر امام حسين(ع)


35 آيا امام حسين عليه السلام‌ را شيعيان به شهادت رسانده‌اند؟!!
36 نظر اهل بيت عليهم السّلام راجع به روزه گرفتن در روز عاشورا چيست؟
37 فلسفه عزاداري براي امام حسين عليه السلام چيست ؟
38 آيا گريبان چاك زدن بانوان حرم در عزاي امام حسين (ع) صحت دارد؟
39 نخستين كسي كه براي امام حسين (ع) گريه كرد ، چه كسي بود ؟
40 چرا عزاداري براي امام حسين (ع) وياران با وفايشان از اول محرم آغاز مي شود با اين كه ايشان در دهم محرم به شهادت رسيدند ؟
1 آيا عزاداري براي امام حسين عليه السلام‌ بدعت است؟
42 آيا لعن يزيد بن معاويه ، جايز است ؟
43 آيا ازدواج امام حسين (ع) با ارينب ، در پيش آمد قضيه كربلا نقش داشته است؟
44 اگر شرکت در عزاي امام حسين براي خدا نباشد چطور خداوند به آن پاداش مي دهد؟
45 چرا در باب زيارت امام حسين عليه السلام آمده است که به جاي قبله رو به قبر نماز بخوان ؟
46 چرا امام حسين عليه السلام در روز عاشورا دعا نفرمودند تا باران ببارد ؟
47 آيا مدارك معتبري دال بر قران خواندن سر بريده امام حسين(ع) بر سر نيزه وجود دارد؟
3 آيا عبدالله ابى، در بيعت رضوان حضور داشته و با رسول خدا(ص) بيعت كرده است؟
94 اگر تربت كربلا شفا مى‌دهد، چرا شيعيان به پزشك مراجعه مى‌كنند و بيمارستان مى‌سازند؟

چرا امام حسين (عليه السلام) با اين كه مي دانست شهيد مي شود ، اقدام به قيام كرد ؟


۱۰ شبهه غدير

۱۰ شبهه غدير


در این قسمت سعی داریم به برخی از شبهات وارده بر حدیث غدیر پاسخ بگوییم:

شبهه اول:

چون اهل سنت نتوانسته اند در سند حدیث غدیر تشکیک کنند در کلمه مولا اشکال کرده اند که در جمله من کنت مولاه موجود است. کلمه مولا دارای معانی مختلف از جمله سرپرست و صاحب اختیار،دوست،همسایه،عبد و... می باشد. لذا گفته اند: منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله) این است که هر کس من دوست اویم علی(علیه السلام) نیز دوست اوست.

پاسخ:

ردّیه اول: در آیه تبلیغ حکم شدیدی برای عدم رساندن این مطلب قرار داده شده که خداوند می فرماید: اگر نرسانی وظیفه رسالت خود را انجام نداده ای و دوستی چندان مساله مهمی نیست که اینچنین تهدیدی برای آن قرار داده شود و شایسته این مقام تنها مساله خلافت است و در ادامه آیه می آید که خدا تو را از (آزار) مردم حفظ می کند. مگر دوستی خطر ایجاد می کند؟ این مساله خلافت است که خیلی ها به آن طمع داشتند و بخاطر آن ممکن بود به پیامبر(صلی الله علیه و آله) آسیب برسانند. در ضمن طبق احادیث پیامبر(صلی الله علیه و اله) مردم قبل ازغدیر خم به دوستی پیامبر(صلی الله علیه و اله) با امیرالمومنین(علیه السلام) آگاه بودند، بنابراین غدیر خم موردی نداشت. و در آیه اکمال که در مورد روز غدیر نازل شده می فرماید: دین شما را برایتان کامل کردم

و مردم امروز نا امید شدند. آیا با دوستی امیر المومنین(علیه السلام) مردم از از بین بردن دین مایوس شدند یا این مساله امامت و خلافت بود که امتداد نبوت است؟

ردّیه دوم: پیغمبر(صلی الله علیه و اله) قبل از گفتن من کنت مولاه فرمودند: من اولی بکم من انفسکم؟ یعنی چه کسی نسبت به شما از خود شما سزاوارتر است و امر او را بر امر خودتان مقدم می کنید؟ مردم گفتند: خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و آله). بعد فرمودند: من کنت مولاه، یعنی هر کس من نسبت به او از خودش سزاوارترم زین پس، علی (علیه السلام) نسبت به او از خودش سزاوارتر است و صاحب اختیار اوست. آیه 6 سوره احزاب بر این مطلب دلالت می کند: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم.

ردّیه سوم: روز غدیر گرمای شدیدی داشت بطوری که مردم ردای خود را زیر پا و بالای سر خود نگاه می داشتند و روا نیست بگوییم مردم در این گرمای شدید حدود سه روز برای بیعت معطل شدند برای مساله نه چندان بزرگی مانند دوستی.

ردّیه چهارم: افراد حاضر در روز غدیر از این کلمه خلافت الهی را فهمیده اند و مانند عمر ابن خطاب تبریک گفتند یا مانند حسّان ابن ثابت شعر در مدح مولا گفتند که در شعر گفت: حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امام و هادی برای ماست.

ردّیه پنجم: تبادر ازحاقّ  لفظ:

لفظ ولیّ و مولا اگر چه در لغت دارای معانی متعددی است ولی هنگامی که بدون قرینه بیاید، عرب از آن معنای صاحب اختیار، اولی به تصرف و سرپست می فهمد که همان معنای امامت است و تبادر علامت حقیقت است. البته ادله دیگری هم ماند،ولی همین ها کفایت می کند.

شبهه دوم:

ابن تیمیه می گوید:مردم در صحت حدیث من کنت مولاه نزاع دارند و در صحاح نیامده است! و از عده ای از علما از جمله بخاری و ابراهیم حربی نقل شده که آن را تضعیف کرده اند. (منهاج السنه ج7 ص319)

پاسخ:


ردّیه اول: ترمذی در صحیح خود آن را نقل کرده و تصریح به صحتش نموده است.


ردّیه دوم: بر فرض امثال بخاری که خصومت او با اهل بیت(علیهم السلام) روشن است، این حدیث را تضعیف نماید. اما آیا می تواند در برابر بالای 550 نفری که این حدیث را در طول 14 قرن نقل کرده اند و عده ای از آنان حتی کتاب در  باب اسناد غدیر نوشته اند و بسیاری از آنان به صحت حدیث گواهی داده اند، مقاومت کند؟(در اثبات خصومت بخاری با اهل بیت(علیهم السلام) همین بس که وی در صحیحش(دار ابن کثیر) از امیرالمومنین(علیه السلام) که طبق آیه تطهیر، با استفاده از نقل خود اهل سنت معصوم است و معدن علم است، تنها 46 روایت نقل کرده و از شهاب الدین زهری که بنا بر مبنای خود اهل سنت نمی شود از او روایت نقل کرد 1250 روایت نقل کرده است!(این که نمی شود بر مبنای اهل سنت از او حدیث نقل کرد را آقای حسین مظلومی در کتاب ازدواج ام کلثوم با عمر ثابت کرده است.))


ردّیه سوم: کار ابن تیمیه در تضعیف این حدیث و احادیثی که در مدح اهل بیت(علیهم السلام) خصوصا امیرالمومنین(علیه السلام) آمده به جایی رسیده که حتی البانی که از اتباع او در مسائل اعتقادی است،این عمل او را ناخرسند دانسته و تصریح می کند که او در تضعیف احادیث بدون بررسی سند آن سرعت داشته است. در حقیقت ابن تیمیه در صدد تضعیف بدون دلیل احادیث خلافت و فضایل اهل بیت(علیهم السلام) بر آمده است.

 شبهه سوم:


برخی می گویند: ما این حدیث را از حیث سند تمام می دانیم. اما در این حدیث اشاره نشده که حضرت بلافاصله بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) امام و خلیفه است. بنابراین به جهت جمع با سایر ادله او را خلیفه چهارم می دانیم.

پاسخ:


ردّیه اول: هیچ دلیلی بر خلافت خلفای قبل از امیرالمومنین (علیه السلام) نیست تا بخواهیم بین ادله جمع کنیم.


ردّیه دوم: از کلمه بعدی در احادیث صحیح السند ولایت می توان فهمید که ایشان خلیفه بلافصل هستند. پیامبر(صلی الله علیه و اله) درباره امیرالمومنین علی(علیه السلام) فرمودند: هو ولی کل مومن بعدی: او صاحب اختیار هر مومنی بعد از من است.(مسند احمد،ج4،ص438) که این بعدیت ظهور در اتصال دارد.


ردّیه سوم: در برخی از روایات حدیث غدیر که ابن کثیر هم از براء ابن عازب نقل کرده آمده:من کنت مولاه فانّ علیّا بعدی مولاه.


ردّیه چهارم: ظهور خود حدیث غدیر خصوصا قرائن حالیه و مقالیه تثبیت کننده معنای خلافت بلافصل ایشان است.


ردّیه پنجم: مفاد حدیث غدیر این است که ایشان سرپرست همه مسلمین حتی این سه خلیفه است و این فقط با خلافت بلافصل ایشان سازگاری دارد.


شبهه چهارم:

دهلوی می گوید:چه ضرورتی دارد ما لفظ ((مولی)) در حدیث را حمل بر اولی به تصرف و سرپرستی بگیریم ،در حالی که در قرآن در غیر این معنا آمده است؟ خداوند در سوره آل عمران آیه 68 می فرماید:((انّ اولی الناس بابراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبی و الّذین ءامنو)) و پر واضح است که اتباع حضرت ابراهیم(علیه السلام) اولی به تصرف نسبت به او نبوده اند.

پاسخ:

ردّیه اول: اگر در این آیه در این معنا آمده در برخی آیات دیگر به معنای سرپرستی  و اولی به تصرف آمده مانند:((مأواکم النّار هی مولاکم)) حدید-15 :جایگاهتان آتش است که سرپرست شماست!


ردّیه دوم: حمل کلمه مولی در حدیث غدیر به اولی به تصرف به جهت قراینی است که در حدیث وجود دارد .از جمله: جمله قبل از من کنت مولاه یعنی الست اولی بکم من انفسکم؟ آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟


ردّیه سوم: در این آیه قرینه ای وجود دارد که مانع از حمل آیه بر اولویت است و آن این است که هیچ کس بر پیامبر خدا ابراهیم(علی نبینا و آله و علیه السلام) مقدم نمی شود. به خلاف حدیث غدیر که در این حدیث مانعی مانند: نعوذ باالله، اولویت امیرالمومنین(علیه السلام) بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وجود ندارد. بلکه می فهماند که خلافت از آن کیست.

شبهه پنجم:


دهلوی همچنین می گوید: قرینه ای در ذیل حدیث وجود دارد که دلالت دارد مراد پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کلمه مولی ((محبت)) است که آن این دعا است:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: بارالها! دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد.

پاسخ:


ردّیه اول: جمله من کنت مولاه به دلیل صدر حدیث، حمل بر معنای سرپرستی شد. بنابراین معنای دعا اینگونه می شود: بار خدایا!هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز کرد اورا دشمن دار!


ردّیه دوم: این معنا هرگز با اهتمام شدید پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ذکر حدیث سازگاری ندارد. زیرا چگونه قابل توجیه است که بگوییم: پیامبر(صلی الله علیه و آله) مردم را در آن صحرای سوزان برای اعلان مطلبی جزئی و آن اینکه امیرالمومنین علی(علیه السلام) دوستدار آن هاست نگاه دارد؟


ردّیه سوم: در برخی روایات جمله وال من والاه همراه با جمله احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه(دوست بدار هر که اورا دوست دارد...)  آمده که نشانگر این است که اللهم وال من والاه معنای محبت نمی دهد. زیرا در غیر این صورت تکرار لازم می آید. مانند روایت ابن کثیر(البدایه و النهایه ج 7 ص 347): من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه.....

متقی هندی نیز این روایت را با احبّ من احبّه نقل کرده و از هیثمی نقل می کند که گفته: رجال سند این حدیث همگی از افراد ثقه هستند.(کنز العمّال ج 13 ص 158)


ردّیه چهارم: برخی از بزرگان اهل سنت مانند محبّ الدین طبری شافعی این توجیه را بعید شمرده اند.(الرّیاض النّضره ج13 ص158)


ردّیه پنجم: جمله اللهم وال من والاه دعایی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از فارغ شدن از خطبه فرموده است و لذا نمی تواند قرینه بر حمل کلمه مولی به معنای محبت باشد. بلکه بهترین قرینه جمله قبل از آن یعنی الست اولی بکم من انفسکم می باشد تا لفظ مولی حمل بر امامت و سرپرستی شود.


ردّیه ششم: در برخی روایات کلمه بعدی آمده است. مانند روایت ابن کثیر که از براء ابن عازب نقل کرده: من کنت مولاه فانّ علیا بعدی مولاه... . اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کلمه مولی اراده محبت کرده بود وجهی برای ذکر کلمه بعدی وجود نداشت. زیرا معنا ندارد پیامبر(صلی الله علیه و آله) بگوید: علی(علیه السلام) بعد از من محبّ و دوستدار شماست نه قبل از من.


 شبهه ششم:


دهلوی می گوید: ابو نعیم اصفهانی از حسن مثنی نقل کرده که او در مورد حدیث من کنت مولاه گفته است: اگر مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از این حدیث خلافت بود، باید آن را به طور واضح بیان می کرد، زیرا او فصیح ترین مردم بود...


 پاسخ:


ردّیه اول: کلام حسن مثنی بر فرض ثبوت، حجّیت و اعتباری ندارد. زیرا او نه معصوم است و نه از صحابه به شمار می آید تا فهم او نزد اهل سنت معتبر باشد و ضمنا صحابه از این حدیث، خلافت را فهمیده اند.


ردّیه دوم: این حدیث سندی ندارد.


ردّیه سوم: چگونه پیامبر(صلی الله علیه و آله) خلافت حضرت را به طور فصیح  بیان نکرده، در حالی که خلافت امام علی ابن ابیطالب(علیه الصّلواه و السّلام) با قراین حالیه و مقالیه به طور واضح از حدیث غدیر استفاده می شود. و علمای بلاغت گفته اند: کنایه ابلغ از تصریح است. و نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روایات دیگر هم، مساله امامت و خلافت ایشان را به روشنی بیان فرموده اند.


 شبهه هفتم:


برخی می گویند: چرا پیامبر(صلّی الله علیه و آله) موضوع ولایت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) را در مکه، که تمام مسلمانان جمع بودند ابلاغ نفرمود و تا غدیر خم صبر نمود در حالی که برخی از حاجیان متفرق شده بودند؟


 پاسخ:


در بحث احادیث دوازده خلیفه، آن گونه که از احادیث معتبر اهل سنت استفاده می شود آمده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) قصد داشتند در سرزمین عرفات و بنا بر نقلی در سرزمین منا، در آن اجتماع عظیم به موضوع خلافت و ولایت ائمه خصوصا امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره کنند. خطبه ای که مصادر حدیثی فریقین به آن اشاره نموده اند:


روایت جابر ابن سمره:

جابر ابن سمره گوید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای ما در عرفات(و بنا بر نقلی در منا) خطبه ای خواند و فرمود:(( لن یزال هذا الامر عزیزا ظاهرا حتی یملک اثنی عشر کلّهم)) - همیشه این امر(خلافت) نفوذ ناپذیر و غالب است تا این که دوازده نفر حاکم شوند - جابر گوید:((ثم لغظ القوم و تکلّمو فلم افهم قوله بعد کلهم. فقلت لابی: یا ابتاه! ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش)) – مردم در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، لذا نفهمیدم حضرت بعد از کلمه کلّهم(همه آنها) چه فرمود. پس از پدرم پرسیدم: چه فرمود؟ (پدرم) گفت: همه آنان از قریشند. (مسند احمد ج5 ص 99)


از این روایت و روایات دیگر استفاده می شود که چون عده ای از مخالفان نمی خواستند بنی هاشم و در راس آنان  امیرالمومنین علی(علیه السلام) خلافت را به عهده بگیرد، وقتی سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اینجا رسید و فهمیدند حضرت قصد دارد اوصیای بعد از خودش را معرفی کند، در صدد آمدند با سر و صدا و داد و فریاد و نشستن و برخاستن و در کل به هر طریق ممکن جلسه را به هم بزنند، و در این امر نیز به نظر خودشان موفق شدند. بعد از آن موقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دنبال فرصت مناسبی بود تا این مسئله را به طور آشکارا به مردم ابلاغ کند.

از طرفی هم ترس آن داشت که با اصرار و تاکید بر این مساله، اختلاف ایجاد شود و دشمنان خارجی سوء استفاده کنند تا این که آیه تبلیغ نازل شد که اگر این امر مهم را ابلاغ نکنی اصل رسالتت را ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم حفظ می کند.

بنابراین پیامبر(صلّی الله علیه و آله) مردم را در بیابان سوزان غدیر خم نگه داشت و برای اینکه مخالفین بار دیگر کلام نورانی ایشان را قطع نکنند دستور داد تا هودج هایی را بیاورند. پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله) حضرت علی(علیه السلام) را با خود با بالای هودج ها برد و دستش را بلند کرد تا اگر نگذاشتند سخن پیامبر(صلی الله علیه و اله) به مردم برسد، عمل ایشان و بلند کردن دست امیرالمومنین(علیه السلام) گویای مطلب باشد.


 شبهه هشتم:


محمود زعبی در کتاب البینات می گوید: اگر دلالت حدیث غدیر بر ولایت و اولی به تصرف و سرپرستی را قبول کنیم لازم می آید که در یک زمان و عصر دو متصرف مطلق و سر پرست بر مسلمانان وجود داشته باشد. و این دارای محذورات بسیاری است.


 پاسخ:


ردّیه اول: با قراینی که خطبه غدیر به ما می دهد پی می بریم که حدیث غدیر دلالت بر ولایت امیر مؤمنان(علیه السلام) بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) دارد نه هنگام حیات ایشان و این مطلب را در پاسخ به شبهه سوم در ضمن اثبات بلافصل بودن جانشینی ایشان می توان ثابت کرد.


ردّیه دوم: بر فرض اینکه حدیث غدیر ولایت را در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و اله) برای حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) هم اثبات کند، هیچ مشکلی به وجود نمی آید زیرا:


الف: اشکال و محذوری در اجتماع دو ولایت نیست، و اگر محذوری باشد در اجتماع دو تصرف است، و ثبوت ولایت، مستلزم فعلیت تصرف نیست.


ب: محذور اجتماع دو متصرف در صورتی است که هر یک از تصرفات با یکدیگر مخالف باشد، در حالی که این دو بزرگوار هیچ گونه اختلافی با هم نداشتند.


 شبهه نهم:


برخی علت سخنرانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم را شکایت تعدادی از لشکریان اعزامی رسول خدا(صلی الله علیه و اله) به یمن از حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) می دانند. مانند بیهقی در الاعتقاد ص 354 و ابن کثیر در البدایة و النهایة ج 4 ص 206 که ابن کثیر می نویسد: زمانی که شکایت برخی از لشکریان یمن از حضرت علی (علیه السلام) بالا گرفت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بازگشت از حج در غدیر خم، ضمن خطبه ای ساحت حضرت علی(علیه السلام) را از تهمتها تبرئه نمود و مردم را از فضل او آگاه کرد... .


(چون روی این شبهه مانور بیشتری می دهند ما به تفصیل بیشتری از آن می پردازیم و در پایان، پاسخ خلاصه ای برای رد این شبهه در نظر گرفتیم.)


 پاسخ:


شکی نیست که بیهقی و ابن کثیر و پیروان آنها بر اساس حدس و گمان مطالبی را ذکر کرده اند و هیچ شاهد علمی و مستندی برای آن ندارند. زیرا اگر کسی روایات صحیحه را در کتب اهل سنت مطالعه کند، در می یابد که امیرالمومنین علی(علیه السلام) بار ها به یمن سفر کرده اند که از حیث شواهد تاریخی هیچ ارتباطی با واقعه غدیر ندارد.


 سفر اول:


این سفر را علمای بزرگ اهل سنت از جمله بخاری( صحیح بخاری ج3 ص 98 ح 4256 و 4257) نقل کرده اند.


ذهبی در تاریخ الاسلام ج 2 ص 690 و 691 می نویسد:(خلاصه نقل)


(( براء می گوید:رسول خدا(صلی الله علیه و اله) خالد ابن ولید را به یمن فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند و من همراه او بودم. شش ماه آنان را به اسلام دعوت کردیم ولی نپذیرفتند. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را به یمن فرستاد و دستور داد تا خالد برگردد و من نزد امیر المومنین (علیه السلام) ماندم. زمانی که ما به شهر نزدیک می شدیم مردم نزد ما آمدند. ما به امامت علی(علیه السلام) نماز خواندیم. سپس علی (علیه السلام) ما را به صورت یک صف منظم نمود و نامه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را برای اهل یمن خواند. پس از قرائت نامه، همه قبیله همدان مسلمان شدند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این خبر به سجده افتادند(و خدا را سپاس گفتند) و... . ))


روایت شکایت در این سفر به نقل طبرانی(المعجم الاوسط ج 6 ص 162 و 163)(خلاصه نقل):


(( پسر بریده از پدرش نقل می کند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) را به عنوان فرمانده لشکر به یمن فرستاد و خالد را به عنوان فرمانده لشکر به منطقه جبل فرستاد و فرمود: اگر دو لشکر در یک جا به هم رسیدند، علی (علیه السلام) فرمانده می باشد. دو لشکر به هم رسیدند(و امیرالمومنین(علیه اسلام) فرمانده شد.)


غنائم فراوانی به دست آوردند که بی سابقه بود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) کنیزی از  خمس غنائم برداشت. خالد بریده را صدا زد و گفت: این فرصت را غنیمت شمار و رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را از کاری که علی(علیه السلام) کرده با خبر کن. بریده می گوید: به مدینه رفتم در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و اله) در منزل بود و عده ای از اصحاب بر درب منزل حضرت نشسته بودند. گفتند: از جنگ چه خبر؟ گفتم: خیر است. خداوند مسلمین را پیروز نمود. گفتند: پس چرا تو زودتر آمدی؟ گفتم: به خاطر کنیزی که علی(علیه السلام) از خمس برداشت. آمدم تا رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را با خبر کنم. گفتند: زود او را با خبر کن که همانا این کار او را از چشم رسول خدا(صلی الله علیه و اله) می اندازد! این در حالی بود که رسول خدا(صلی الله علیه  و اله) سخنان ما را می شنید. در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و اله) غضبناک از منزل خارج شده و فرمودند: چه شده است که عده ای علی(علیه السلام) را تنقیص می کنند؟ هر کس علی(علیه السلام) را تنقیص کند، مرا تنقیص کرده و هرکس از علی(علیه السلام) جدا شود از من جدا شده است. علی(علیه السلام) از من و من از علی(علیه السلام) هستم. او از گل من خلق شده است و... .


ای بریده! آیا نمی دانی که حق علی(علیه السلام) بیش از جاریه ای است که برداشته؟ و او سرپرست و رهبر شما بعد از من است؟ ))


این روایت نمی تواند مربوط به حادثه غدیر باشد. زیرا در هشت هجری بعد از فتح مکه و در سال قبل از حجه الوداع اتفاق افتاده است. (السیره النبویه،زینی دحلان، ج2 ص 371)


در همین روایت و روایات سفر اول آمده که این شکایت در مدینه انجام گرفته که ارتباطی با حجة الوداع و غدیر خم ندارد. علت شکایت هم بغض و کینه خالد ابن ولید بوده است. زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و اله) او را عزل کرد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به جای او نشاند. و خالد که عمری فرمانده سپاه مشرکین بوده، ظرفیت پذیرش این مسئله را نداشت. لذا به بریده گفت: فرضت را غنیمت شمار... .


از غضب پیامبر(صلی الله علیه و اله) بر شاکیان نیز معلوم می شود که امیرالمومنین(علیه السلام) کاری مخالف حکم خدا نکرده و شاکیان به خطا رفته اند. گذشته از اینها این حدیث دلالت بر ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) دارد. چنانچه در روایت طبری رسول خدا(صلی الله علیه و اله) به بریده فرمود: آیا نمی دانی که حق علی(علیه السلام) بیش از جاریه ای است که برداشته و انه ولیکم بعدی؟ و او پیشوا و سرپرست شما بعد ازمن است؟


 سفر دوم:


سفر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به یمن به سبب قضاوت بوده است. (مسند احمد ج1 ص 544) ولی شکایتی در این سفر ذکر نگردیده است. برای همین درباره جریانات این سفر بیش از این سخنی نمی گوییم.


 سفر سوم:


حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) برای جمع آوری صدقات به این سرزمین سفر کرد. بزرگانی از اهل سنت وقوع این سفر و شکایت از امیرالمومنین(علیه السلام) را نقل کرده اند. (ابن هشام،سیره النبویه،ج 4 ص 1021 _  تاریخ الطبری ج2 ص 401)


 شکایت در سفر سوم به روایت ابن اسحاق:


زمانی که حضرت علی(علیه السلام) از یمن به مکه برگشت تا رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را ملاقات کند، ابورافع را به فرماندهی سپاهش برگزید. او نیز(از میان خمس غنائم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می خواست، رسول خدا(صلی الله علیه و اله) درباره آن تصمیم بگیرد،) هر یک از سپاهیان را لباسی از بز پوشاند. زمانی که کاروان به شهر مکه نزدیک شد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) از مکه خارج شد تا همراه کاروان باشد. وقتی آنها را دید(به جانشین خود) فرمود: وای بر تو! اینها چیست؟ (جانشین حضرت) گفت: این لباسها را بر آنها پوشاندم تا مردم آنها را زینت یافته ببینند. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: وای بر تو! قبل از اینکه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و اله) برسیم لباسها را از تن آنها دربیاور. جانشین حضرت می گوید: لباسها را از تن مردم درآوردم. لذا لشکریان شکایتشان را از این اقدام امیرالمؤمنین(علیه السلام) آشکار کردند.


از روایت واقدی و ابن اثیر فهمیده می شود که سفر سوم در سال دهم هجری یا همان سال حجه الوداع انجام گرفته است. (الکامل فی التاریخ ج2 ص 301)


طبق روایات، شکایت عمرو ابن شاس یا ابی سعید خدری در مدینه بوده و شکایت ناس(مردم) یا جیش(لشکر) در مکه بوده است.


 پاسخ به استدلال به شکایت لشکریان یمن در سفر سوم:


اگر شکایت طبق نظر طبری و ابن اسحاق قبل از مراسم حج باشد، که قطعا ارتباطی با غدیر ندارد. زیرا واقعه غدیر از نظر زمانی متاخر است و علاوه بر این، پیامبر(صلی الله علیه و اله) بلافاصله پس از این شکایت خطبه خواندند و فرمودند: ایّها الناس! لا تشکو علیّا فوالله انه لاخشن فی ذات الله: ای مردم! از علی(علیه السلام) شکایت نکنید. به خدا سوگند! او در ذات خدا و در راه خدا بسیار استوار و سختگیر است. (مسند احمد ابن حنبل ج3 ص 86) و اگر مانند روایت ابن اثیر، بعد از اتمام حج باشد، باز هم ارتباطی با غدیر ندارد. زیرا آنچه از روایات به دست می آید این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بلافاصله پس از شکایت و قبل از حرکت به سمت مدینه و توقف در غدیر، فرمودند:ای مردم! از علی(علیه السلام) شکایت نکنید...الی آخر.


اصل روایت: فشکاه الجیش الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقام النبی(صلی الله علیه و اله) خطیبا فقال: ایها الناس!لا تشکو علیّا...   پس لشکر نزد رسول خدا(صلی الله علیه و اله) شکایت کردند و بلافاصله رسول خدا(صلی الله علیه و اله) سخنرانی نمودند و فرمودند: از علی(علیه السلام) شکایت نکنید... . (الکامل فی التاریخ ج2 ص 301- فرمایش حضرت: لا تشکو)


 ((خلاصه ادلّه ردّ ارتباط واقعه غدیر با شکایات لشکریان یمن))


 دلیل اول: ما در پاسخ به شبهه اول ثابت کردیم که واقعه غدیر برای بیان ولایت امیرالمومنین(علیه السلام) اتفاق اقتاده و ربطی به شکایت لشکر یا مردم و یا امر دیگری ندارد. چنانچه حداقل 35 نفر (مانند: فخر رازی در تفسیر کبیر ج 12 ص 49) آیه تبلیغ و حداقل 15نفر(مانند: ابن کثیر در البدایة و النّهایة ج 5 ص 232) آیه اکمال را درباره روز غدیر دانسته اند.


دلیل دوم: اگر سبب خطابه غدیر شکایت بوده، حتما باید رسول خدا(صلی الله علیه و اله) آن را بیان می فرمودند، در حالی که در این خطبه اثری از آن نیست.


دلیل سوم: حتی اگر بپذیریم که سبب خطابه غدیر خم، شکایت لشکریان یمن بوده، باز هم این حدیث دلالت بر ولایت و خلافت بلا فصل امیرالمومنین(علیه السلام) می کند. یعنی به هر حال، بر این مطلب دلالت می کند. چنانچه قاضی عبد الجبار در کتاب المغنی فی الامامه ج 20 ق 1 ص 154 بدان تصریح کرده است.


دلیل چهارم: برگزاری چنین مراسم بزرگی به سبب شکایت چند نفر، خلاف عقل است. جمعیتی بیش از صد هزار نفر را در گرمای سوزان، بیش از سه روز معطل کردن برای  تبرئه کردن امیرالمومنین(علیه السلام) از اتهامات عده ای معدود که یقینا شمار بسیاری از مردم از این شکایت مطلع نبودند، واقعا خلاف عقل و منطق است. چه رسد به اینکه این موضوع از شخص رسول خدا(صلی الله علیه و اله) که عقل کل عالم بشریت است اتفاق بیفتد!


 شبهه دهم:


بحث از غدیر عقیم است!!


برخی می گویند:بحث از غدیر در این زمان که نه حضرت علی(علیه السلام) موجود است و نه ابوبکر، نه تنها بی فایده و عقیم است، بلکه منجر به اختلاف بیشتر و برافروخته شدن کینه ها خواهد شد. لذا جا دارد که بحث از این حدیث را کنار گذاشته و به فکر تقریب مذاهب و وحدت آنها باشیم!


 پاسخ:


زنده نگه داشتن مکتب غدیر، وظیفه همه مسلمانان است. چون غدیر تنها یک واقعه تاریخی نیست که مربوط به برهه ای خاص از زمان باشد. بلکه غدیر جریانی است که در همه ادوار زندگی بشر جاری است و راه سعادت، راه هدایت و راه زندگی همه انسانها را به زیبا ترین شکل ممکن ترسیم می کند. به همین علت است که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) از همه مسلمانان حاضر در عرصه غدیر می خواهد که این پیام سرنوشت ساز را به غایبان و پدران به فرزندان خود تا روز رستاخیز برسانند: فلیبلّغ الحاضر الغایب و الوالد الولد الی یوم القیامه.


افرادی که این گونه نظرات را می دهند، احتمالا از تاثیرات بالای این احادیث بر روی ذهن هم کیشان غیر متعصّب و حق بین خویش هراس دارند. و الّا خود به خوبی می دانند که صحبت در اطراف این احادیث،(خصوصا حدیث غدیر و بحث و مناظره درباره آن،) باعث تقریب مذاهب و وحدت بیشتر می شود نه ترک تحقیق و تدبیر در آنها. چه اینکه ما شاهد بوده ایم که در مناظره ها،  مباحثه ها و مکاتبه ها بسیاری از توهّمات درباره عقاید دو گروه برطرف می شود. مانند بحثی که اخیرا در یکی از شهر های ایران برگزار شد که در آن گفتمان، اهل سنت فهمیدند که شیعه معتقد به تحریف قرآن نیست. این یکی از نتیجه های این گفتگو بود. اما واقعا می خواهیم بدانیم: آیا ما همینطور از دور به دشمنی خود ادامه دهیم و غرب هم برای تسلط بیشتر بر سرزمین های اسلامی بین گروه های اسلامی تفرقه بیشتری بیندازد بهتر است یا با بحث و گفتگو و تبادل نظر به هم نزدیک شویم و برای مقابله با یهود اسرائیلی، دشمن درجه یک اسلام بسیج شویم؟ الان ایران، تنها کشور بزرگ و مقتدر اسلامی است که از فلسطین مسلمان، که زیر موشک های اسرائیلی بمباران می شود، دفاع می کند. کشور هایی مانند عربستان سعودی ،همچنان مشغول عیش و نوش خود هستند. انگار نه انگار که فلسطین هم کیش و حتی هم مذهب آنهاست. اما آنان مانند کبکی که سر در برف فرو برده است و شکارچی را نمی بیند، چشم بر جنایات کشور های غربی بسته اند. غافل از اینکه غرب و اسرائیل، چشم طمع به تمامی کشور های اسلامی دارند و به زودی به سراغ آنها هم می آیند. آنوقت، کسانی که این رفتار ها و بی تفاوتی ها از اعتقادشان نشأت می گیرد، حرف از وحدت و همبستگی می زنند!


گروهی از وهابیت سر شیعه را میبرد، عملیات تروریستی انجام می دهد، شیعیان پاراچنار پاکستان را قتل عام  می کند و هر جا دستش می رسد در ایران و مناطق دیگر مرتکب جنایت می شود، آنوقت به ما بگویند: بیا و دیگر از غدیر صحبت نکن، زیرا اتحاد مسلمین را خدشه دار می کند؟!!!


آیا آن رسول گرامی(صلی الله علیه و اله) این حدیث را برای بالای صد هزار نفر در آن روز گرم فرمودند که در گوشه ای خاک بخورد؟ مگر پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) نفرمودند: مطالب غدیر را تا قیامت به یکدیگر برسانید؟ پس چرا اهل سنت نه تنها طبق امر حضرت، واقعه غدیر را نشر نمی دهند، بلکه از انتشار آن هم جلوگیری می کنند و یکدیگر را به منع از نقل این حدیث شریف امر می کنند و دیگر اینکه الان، امیرالمومنین(علیه السلام) و ابوبکر موجود نیستند و باید طبق امر حضرت، این حدیث در این زمان هم به گوش مردم برسد. اگر اینطور است که مستشکل می گوید، ایشان معاذ الله اولین تفرقه انداز بین اهل اسلام با خطابه غدیر و امر به نشر این حدیث بودند. آیا می شود گفت ایشان نمی دانستند این مطالب در اسلام تفرقه می اندازد؟ آنوقت عده ای مدّعی، آن را فهمیدند؟ حاشا و کلا!


مهمتر از همه، آیا برای ما نباید اهمیت داشته باشد که بدانیم، خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و اله) به عقایدمان معتقد هستند  یا صرفا عقایدی شیطانی است؟ این عقاید، ما را بهشتی می کند یا جهنمی؟ آیا نباید تحقیق کنیم و بدانیم و بفهمیم که ما جزو فرقه ناجیه از 73 فرقه اسلام هستیم یا خیر؟ یا همه ما مانند بعضی از جاهلان وهابیت باید به جان هم بیفتیم؟ اینها سوالاتی است که هیچ وقت پاسخ مستدلّ و معقولی درباره آن نشنیده ایم... .


البته گروهی  از وهابیت هم هستند که با این عملیات های انتحاری و کشت و کشتار ها مخالفند و نباید به قول معروف همه را با هم یک کاسه کرد. امیدوارم وهابیت مانند این گروه که از خودشانند، از افکار جامد و خشک خویش دست بردارند و به فکر اتحاد جامعه اسلامی و بحث و تبادل نظر بیفتند ان شاء الله.

http://traway.ir/article.asp?id=1722&cat=83




دانلود  " پاسخ گویی به 1000 شبهه اصول عقاید " (خدا شناسی ، عدل الهی ، نبوت)


دانلود  " پاسخ گویی به 1000 شبهه اصول عقاید " (خدا شناسی ، عدل الهی ، نبوت)


مرجع پاسخ گویی : سایت اندیشه قم


جمع آوری و تدوین : سایت شناخت رهبری


شما می توانید فایل های PDF  توحيد و عدل و نبوت را در ادامه مطلب دانلود کنید...


 


دانلود فایل pdf توحيد 1.4 مگابايت

دانلود فایل pdf عدل الهي 1.7 مگابايت

دانلود فایل pdf نبوت 2.9 مگابايت

دانلود توحيد ، عدل ، نبوت بصورت يكجا و فشرده شده 4.3 مگابايت


آيا شیعیان "صحابه" را مرتد مى‌دانند


اهل سنت همه صحابه را عادل می‌داند و شیعه همه صحابه را عادل نمی‌داند بلکه معتقد است صحابه دارای مراتب و حالات مختلف بوده‌اند اما وهابیت تکفیری چنین تبلیغ کرده است که شیعه همه صحابه را کافر و مرتد می‌‌داند!
به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، بر اساس گرایش‌ها، سلفیون به چهار گروه عمده تقسیم می‌شوند؛ سلفیه اصلی، سلفیه معتدل، سلفیه طرفدار آلبانی و سلفی سیاسی ـ جهادی. سلفی‌گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته می‌شود که مخالفان خود را کافر می‌شمارند و مطرح‌ترین آنان «وهابیت تکفیری» با محوریت عربستان سعودی است.

 وهابیت یکی از مشکلات دنیای کنونی مسلمانان (شیعه و سنی) است. آنها با اتهام‌های ناشایستی که به شیعیان می‌زنند باعث گمراهی مسلمانان و عده زیادی از مردم دنیا می‌شوند. گروه آیین و اندیشه خبرگزاری فارس بر آن است تا در سلسله مطالبی، به عمده‌ترین شبهاتی که وهابیت درباره شیعیان مطرح می‌کند پاسخ گوید. 

از افتراها و سخنان بی اساس منسوب به شیعه، تکفیر یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله است. این تهمت آنچنان در اعماق اذهان برخی رخنه کرده که غالباً آن را به رخ می‌کشیدند.

یکى از دانشمندان شیعه مى‌گفت: در سال 1419 هجری (برابر با 1377 شمسی) در دانشگاه آل البیت اردن به سخنرانی دعوت شدم، استادی از اساتید آنجا درباره این موضوع با من به گفتگو پرداخت، به او گفتم: پیامبر گرامی افزون بر صد هزار صحابی داشت که تقریباً نام 15 هزار از آنها ضبط شده و باقیمانده حتی نامشان نیز در تاریخ نیامده است! با این وصف چگونه می‌شود چنین جمع کثیری را تکفیر کرد، در حالی که نام اکثر آنها را نمی‌دانیم؟! سپس یادآور شدم: تکفیر در گروی وجود ملاک است چگونه می‌توان گفت در همه آنان ملاک تکفیر وجود داشته در حالی که گروه بسیاری از آنان، از شیعیان علی علیه‌السلام بوده‌اند و تاریخ نام و خصوصیات آنان را ضبط کرده است.

آنگاه افزودم: گروهی از یاران پیامبر؛ مانند «یاسر» و همسرش «سمیه» پس از بعثت و قبل از هجرت، به شهادت رسیده یا درگذشته‌اند و گروهی در غزوات در حال حیات رسول خدا جام شهادت نوشیده‌اند و در نبردهای بدر، احد، احزاب و ... افتخاراتی آفریده‌اند که یکی از آنها حمزه سیدالشهداء است، چگونه می‌توان این گروه را تکفیر کرد در حالی که درخت اسلام با خون آنان سیراب شد و رشد یافت.

بنابراین، باید گفت: چنین مسأله‌ای از ریشه دروغ است و مسأله تکفیر صحابه تهمتی بیش نیست.

چرا برخی، شیعه را تکفیر و متهم می‌کنند در حالی که در کتاب‌های حدیثی اهل سنت ارتداد صحابه به صورت خبر متضافر نقل شده و شما می‌توانید این احادیث را در جامع الاصول ابن اثیر مطالعه کنید که همه این احادیث را از صحیح بخاری، و مسلم و مانند آنها گرفته است.

تکفیر همه صحابه یا عدالت همه صحابه؟ ریشه این تهمت کجاست؟

چیزی که می‌توان گفت این است که مسأله «تکفیر صحابه» تحریف شده مسأله دیگری به نام «عدالت صحابه» است و آن این است که آیا تمام کسانی که با رسول خدا دیداری داشتند، تا لحظه مرگ عادل و رستگار بودند؟ یا برخی از آنان عادل و برخی دیگر از هوی و هوس پیروی کردند و طبعاً گروه دوم به کیفر اعمال خود خواهند رسید؟!

اهل سنت می‌گویند: همه کسانی که با رسول خدا دیداری داشتند، عادل بودند و در میان آنان خطاکار و فاسقی وجود نداشته است. ولی برخلاف صحابه، تابعانِ آنان، به دو دسته تقسیم می‌شوند: عادل و فاسق، صالح و طالح.

در حالی که عقیده شیعه به خلاف آن است.

شیعیان معتقدند: صرف دیدن پیامبر، عدالت آفرین نیست و ماهیت افراد را دگرگون نمی‌سازد، بنابراین صحابه و تابعین حکم یکسان دارند.

در پاسخ آنان که می‌گویند: ما دین خود را از صحابه گرفته‌ایم، پس باید آنان عادل باشند، باید گفت: اگر دین خود را از صحابه گرفته‌اید از تابعان نیز گرفته‌اید، پس باید همگان عادل باشند. دودمان بنی امیه، یزید بن معاویه و حجاج بن یوسف ثقفی نیز همگی از تابعان هستند! بنابراین باید کوشش کنید تا دین خود را از عدول آنان بگیرید.

گذشته از این‌ها عدالت صحابه یک مسأله کلامی است و اختلاف در مسائل کلامی نباید باعث تفرقه شود؛ زیرا غالباً در این نوع مسائل وحدت نظریه وجود ندارد.

دلایل کسانی که به عدالت همه صحابه صحه نمی‌گذارند بلکه آنها را به دو یا چند گروه مختلف تقسیم می‌کنند به قرار زیر است:

1- قرآن مجید برخی از آنان را فاسق نامیده است و می‌گوید: «إنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَیَّنُوا ...» (حجرات/ 6)

مسلماً این فرد فاسق، جزو صحابه بوده و در سال ششم هجرت خبر دروغی را گزارش کرده است و مفسران و مورّخان می‌گویند این فرد کسی جز ولید بن عقبه نبوده است.

2- قرآن و تاریخ حاکی است که پیامبر در روز جمعه‌ای، به خواندن خطبه‌های نماز جمعه مشغول بود، وقتی صدای طبل -که از ورود کاروان تجاری از شام حکایت می‌کرد- به گوش آنان رسید، بیشترِ آنان نماز را ترک کرده و به سراغ منافع مادی خود رفتند، چنانکه می‌فرماید: «وَ إذا رَأوا تِجارَةً أوْ لَهْواً انْفَضُّوا إلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/ 11)

از این دو آیه که بگذریم، به نکته دیگری نیز بر می‌خوریم و آن این که: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، قاتل عمار را «فئه باغیه» خواند و برخی از صحابه در رأس آن فئه قرار داشتند. پیامبر رو به او (عمار) فرمود: «تقتلک الفئة الباغیة»؛ «تو را گروه ستمگر می‌کشند.»

اصناف یاران پیامبر

صحابه رسول خدا را -به گواهى آیات قرآن مجید- مى‏‌توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:

1- پاکان و صالحان: آنها گروه‏‌هاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمه اسلام کوتاهى نمى‌‏کردند. همان گروهى که در آیه 100 سوره توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ».

2- مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزش‏‌هایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش درباره آنها مى‌‏رود، و در آیه 102 سوره توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِم»

3- افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید که در سوره‏ حجرات آیه 6 به آنها اشاره شده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.

4- مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود، که در آیه 14 سوره حجرات به آنها اشاره شده است: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ»

5- منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابه‏لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى‌‏بردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند که در همان سوره توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، که در آیه 101 به آنها اشاره شده است: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ»

بى‏‌شک همه اینها پیامبر صلى الله علیه وآله را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیارى از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفى براى صحابه کنیم بر همه این گروه‏هاى پنجگانه تطبیق مى‏‌شود، آیا مى‌‏توان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟

آیا با صراحت آیات قرآنى، جاى این نیست که راه اعتدال را در پیش گیریم و صحابه را به گروه‌هاى پنجگانه قرآنى تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروه‏‌هاى‏ دیگر را در جایگاه شایسته آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم؟ (از روى انصاف داورى کنید)

البته ادلّه‌ای که حاکی از انحراف برخی از صحابه است، فزون‌تر از آن است که بتوانیم همه را در اینجا بیاوریم.

یکی از علما می‌گفت: جوانی مصری می‌گفت: مشغول نوشتن تزی با عنوان «عدالت صحابه» هستم. به او گفتم: «عدالة الصحابة؛ یعنی العاطفة والبرهان» او از عنوان بحث استقبال کرد، برایش توضیح دادم: عاطفه انسانی ایجاب می‌کند که انسان همه یاران پیامبر را عادل و دادگر معرفی کند ولی چه می‌توان کرد که واقعیت‌ها آن را تکذیب می‌کند.

چه بسا در میان دو گروه از صحابه نبردی سهمگین برپا بوده و برخی، برخی را کشته‌اند و حق مسلّماً با یکی بوده نه با هردو و طبعاً یکی حق بوده و دیگری باطل، و حکم گروه باطل روشن است.

و درست است که قرآن در برخی از آیات، صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله را ستوده است لیکن باید توجه کرد که این نوع ستایش‌ها مربوط به دوران نزول آیه بوده و ناظر به زندگی‌های بعدی آنان نیست و محور قضاوت در نجات افراد، بررسی مجموع پرونده زندگی اوست، نه پرونده بخشی از زندگی وی.

قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنْ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیبا» خدا از گروه با ایمان خشنود شد آنگاه که با تو در زیر درخت بیعت کردند و از آنچه که در دل دارند آگاه گشت. آرامش را بر آنان فروفرستاد و آنان را با پیروزیِ نزدیک نوید داد.

اگر دقت کنیم، ظرف رضایت، سراسرِ عمر آنان نیست بلکه ظرفی خاص است و آن زمان بیعت است چنان که می‌فرماید: «إذْ یُبَایِعُونَکَ»؛ یعنی در این مقطع خاص از آنان خشنود شد ولی حالات بعدی در گرو استقامت و وحدت رویه است. اگر گروهی تغییر روش دادند، آیه پیشین دلیل خشنودی خدا از آنان نیست.

گذشته از این، آنان که با پیامبر در آن روز بیعت کردند، حدود 1400 نفر بودند نه 15 هزار نفر، که عدالت آنان امری مسلم گرفته شده است، و همچنین در آخر این سوره یاران رسول خدا را می‌ستاید و می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ اللهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْانْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمْ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً»

محمد (صلی الله علیه وآله) پیامبر خداست و کسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود می‌بینی که فضل و خشنودی خدا را خواستارند. علامت و مشخّصه آنان بر اثر سجود در چهره‌هایشان است. این صفت ایشان است در تورات و مَثَل آنها در انجیل، چون کِشته‌ای است که جوانه خود برآوَرَد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‌های خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد. تا از انبوهی آنان خدا کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، آمرزش و پاداش بزرگ وعده داده است.»

آری، درست است که در آغازِ آیه، ستایش به عمل آمده لیکن در ذیل آیه به تبعیض پرداخته و یادآور می‌شود که وعده الهی شامل گروهی از آنان است نه همگان، به گواه لفظ «منهم» که در «وَعَدَ اللهُ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً» آمده است‏.

به اصل شبهه برگردیم و خلاصه کنیم: غالب اهل سنت، همه صحابه را عادل می‌دانند اما شیعه، همه صحابه را عادل نمی‌داند بلکه معتقد است صحابه مختلف بوده‌اند؛ عادل، غیر عادل، فاسق و مرتد. و هر کدام برای خود ادله‌ای دارند اما وهابیت تکفیری چنین تبلیغ کرده است که شیعه همه صحابه را کافر می‌داند! در حالی که با صراحت می‌گوییم این مسأله، تهمت و افتراست.

دانلود یک کتاب در پاسخ به شبهات وهابیت



اسم این کتاب، «طوبای هدایت» است که در نقد شبهات وهابیت نوشته شده است


حجم کتاب برای مطالعه مناسب است و به جهت فهرست مناسبی که دارد به راحتی می توانید مطلب مورد نظر خودتون رو پیدا کنید

برای دانلود در اینجا کلیک کنید.

امیدوارم استفاده بکنید

چرا شیعیان نماز تراویح نمی‌خوانند؟


 در کتب فقهی و حدیثی شیعه و سنّی برای ماه مبارک رمضان نمازهای مستحبی بسیاری نقل شده که برخی از آن‌ها به هزار رکعت می رسد. نماز تراویح نیز از جمله نمازهایی است که اهل سنّت آن را مستحب دانسته و در هر شب از ماه مبارک رمضان نزدیک به 20 رکعت آن را به جماعت اقامه می‌نمایند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بعثه مقام معظم رهبری، سایر مذاهب اسلامی که توجه ویژه‌ای به این نماز در ماه مبارک رمضان دارند، به پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام خرده می‌گیرند که چرا شیعیان به این سنت (!) عمل نکرده و این نماز را نمی‌خوانند؟

در ادامه به کیفیت نماز تراویح و نظر رسول خدا(ص) و ائمه(ع) درباره این نماز مستحبی اشاره می‌کنیم.

نماز تراویح چگونه است؟
«تراویح» جمع «ترویحه» و در اصل اسم است برای مطلق نشستن که در اصطلاح به معنای نشستن برای استراحت پس از خواندن چهار رکعت از نمازهای مستحبی در شب‌های ماه رمضان است.

(1) اهل سنت نماز تراویح را با آن‌که مستحب است به جماعت بجا می‌آورند، اصل نوافل شب‌های ماه رمضان علاوه بر نوافل نماز شب ۲۰رکعت (در بیست شب اول) یا ۳۰ رکعت (در 10 شب دیگر) است که آن را همه قبول دارند، ولی به جماعت خواندن آن محل اختلاف است.

شیعه امامیه، این شکل نماز خواندن را جزء شریعت نمی‌داند. بلکه از بدعت‌های برخی صحابه می‌شمارد زیرا مسلم این است که پیامبر اکرم (ص) از به جای آوردن نماز مستحبی در مسجد دوری می‌کرد. عبدالله بن سعد از پیامبر اعظم (ص) پرسید: نماز مستحبی را در خانه به جای آوردن بهتر است یا در مسجد؟ حضرت فرمود: آیا نمی‌بینی که خانۀ من چقدر به مسجد نزدیک است؟ با این وصف من دوست دارم که نمازهایم را در خانه‌ام به جای آورم مگر این که نمازهای واجب باشد. (۲)

همچنین آن بزرگوار فرمود: بر شما باد به نماز در خانه‌هایتان؛ زیرا بهترین نماز انسان نمازی است که در خانه خوانده شود مگر نمازهای واجب. (۳)

نماز تراویح جزو سنت پیامبر نیست

از جانب دیگر پیامبر (ص) این نوع از نماز‌های مستحبی را به جماعت بجا نیاورده است. و حتی در زمان ابی بکر هم سابقه نداشته است. روایتی از کتاب «بخاری» (از منابع اصلی حدیثی نزد اهل سنت) به صراحت بیان می‌کند که اقامه آن به جماعت از بدعت‌های خلیفه دوم بوده است. وی از ابن شهاب و او از عبدالرحمن بن عبد القاری نقل می‌کند که: «در یکی از شب‌های رمضان با عمر به مسجد رفتیم. دیدم مردم دسته دسته پراکنده هستند و هر کسی برای خود یا با گروه خود نماز می‌خواند. عمر گفت: به نظر من اگر اینان به یک امام اقتدا کنند بهتر است پس دستور داد ابی بن کعب پیش نماز همه باشد. شبی دیگر با وی به مسجد رفتیم و دیدیم مردم نمازهای مستحبی شب‌های رمضان را به جماعت می‌خوانند. آن گاه عمر گفت: این بدعت خوبی است» (۴)

از این رو مسلمانان همواره این نماز را فرادا بجای می‌آوردند تا اینکه عمر جماعت را بدعت نهاد اما این سخن که گفته شود بدعت نیکو و حسنی است با ادله شرعی که تمام بدعت‌ها را نکوهش می‌کند ناسازگار است. رسول خدا (ص) فرموده: هر بدعتی گمراهی است.

(۵) با این حال اهل سنت به این بدعت گذاری تصریح نیز می‌کنند چنان که قلقشندی می‌گوید: عمر اولین کسی است که جماعت رمضان را تشریع کرد و آن در سال 14 هجری بود.

(۶) ابن عبدالبر درالاستیعاب می‌گوید: اوست که ماه رمضان را با نماز مستحبی دسته جمعی نورانی کرد! (۷)

آراء علمای اهل سنت درباره اقدام عمر به گونه‌ای است که گویی خدا و رسولش از حکمت جماعت در نوافل غافل بوده‌اند و شخصی دیگر توانسته آن را احیا کند؟

نظر اهل بیت درباره نماز تراویح


در حقیقت در این زمینه نه تنها دلیلی وجود ندارد بلکه به جماعت خواندن نماز تراویح از دیدگاه پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) پذیرفته نیست. برای نمونه:

امام صادق (ع) می‌فرماید: به پا داشتن تراویح به جماعت جایز نیست. (۸)

در روایتی دیگر آمده است: زمانی که امیرمؤمنان علی (ع) در کوفه بود مردم کوفه به خدمت حضرت آمدند و امام جماعت برای نماز تراویح درخواست کردند. حضرت جواب منفی داد و آنان را از اقامه نوافل شب‌های ماه رمضان به جماعت نهی کرد. (۹)

سلیم بن قیس هم از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند که فرمود: به خدا سوگند! دستور دادم که مردم در ماه رمضان جز بر نمازهای واجب جماعتی را بر پا نسازند و به ایشان گفتم که ادای نافله‌ها به جماعت بدعت است. برخی از لشکریانم فریاد برآوردند که ای اهل اسلام! سنت عمر تغییر کرد. او ما را از نمازهای نافلۀ ماه رمضان باز می‌دارد. تا آن جا که ترسیدم در لشکرگاه سر به شورش نهند. (۱۰)

منابع:

۱. فتح الباری، ج۴ص۲۱۷

۲ –. مسند احمد، ج۴، ص۳۴۲.

۳. همان، ج ۵، ص ۱۸۴

۴- صحیح بخاری، ج۲ص۳۰۸کتاب صلاه التراویح ح۲۰۱۰.

۵- صحیح مسلم، کتاب الجمعه، باب تخفیف الصلاه والخطبه، ص۳۹۳ح۱۸۸۹.

۶- - ماثر الانافة فی معالم الخلافه، ج ۲، ص ۳۳۷. بیروت، عالم الکتب.

۷- ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۳ص۱۱۴۵.

۸ -بحار الانوار ج۱۰ص۳۶۳.

۹- وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۴۷ح۱۰۰۶۶.

۱۰-. همان، ص ۴۶ ح ۱۰۰۶۵.

زیارت و احکام قبرها و مساجد از دیدگاه تشیع و وهابیت

زیارت و احکام قبرها و مساجد از دیدگاه تشیع و وهابیت

وهابیان به نماز ایستادن در کنار مزارها را شرک می‌دانند، زیرا عبادت صاحب قبر محسوب می‌شود . همچنین،ساختن مسجد در کنار قبرها را نادرست و خلاف شرع می‌پندارند.

خبرگزاری فارس: زیارت و احکام قبرها و مساجد از دیدگاه تشیع و وهابیت

زیارت از دیدگاه تسنن و تشیع

چنان که گفته شد، وهابیان زیارت را مانند شفاعت، توسل شرک‌آمیز و سبب خرج از دین می‌پندارند؛ در حالی که زیارت از اهل سنّت جایز شمرده شده است. وهابیت در این زمنیه هم مانند بسیاری از عقاید دیگر با اهل سنّت اختلاف دارد.وهابیان کوشیده‌اند با تمسّک به گفته‌های کمیاب و نادر ـ که اهل سنت هم به آن اعتراض دارند ـ وهابیت را به صورت یک مذهب مطرح کنند؛ حال آن که مسلمانان به ویژه اهل سنّت نمی‌توانند این گروه را در زمره فرقه‌های اسلامی به شمار آورند.

نظریات ابن قدامه

ابن قدامه، از بزرگانی و فقهای اهل سنّت، ضمن این که زیارت را مانند سوگواری مطابق شرع اسلام می‌داند، تفصیل قائل شده و آن را برای مردان جایز و برای زنان مکروه می‌داند. او در تأیید این نظر به روایت زیر اشاره کرده است:لعن الله زوارات القبور المتخذات علیهن المساجد و السرج؛خدا زنان زیارت‌کننده قبرها را لعنت کند، به ویژه آن زنانی که روی قبرها چراغ روشن می‌کنند و آن جا را سجده گاه یا مسجد خویش قرار می‌دهند.

همو می‌افزاید:در این روایت جمله «لعن الله» کراهت را می‌رساند و این کراهت، طبق مصالحی برای زن‌ها شدیدتر است، چون ممکن است با بیرون رفتن از خانه و حضور در میان مردم حقوق همسر را تضییع کنند. دلیل لعنت بر زنان زائر این است که چون مردم جاهلیت به زیارت قبرها می‌رفتند، پس از چندی مجسمه و عکس روی قبر می‌ساختند، سپس آن را بت قرار داده، در مقابلش تعظیم می‌کردند. پس مورد لعن قرار گرفتند و زیارت زنان ممنوع شد.

وی در ادامه می‌نویسد:زیارت‌ قبرها برای مردان مستحب است، اما در خصوص مکروه بودن یا نبودن آن برای زنان دو روایت وجود دارد: طبق روایتی مستحب است به این شرط که همانند مردان بر سر قبرها سوره‌های توحید، یس، آیة الکرسی را بخوانند، ولی طبق روایت دیگر جایز نمی‌باشد. در صورت جواز، مرد و زن باید این گونه سلام بگویند:السلام علیکم أهل الدّیار من المومنین و المسلمین إنا إن شاء الله بکم لاحقون، نشأل الله ولکم العافیة.[1]

ابن قدامه زیارت زنان را جایز نمی‌داند:و تکره للنساء لأن النبی قال: لعن الله زوارات القبور؛زیارت برای زنان مکروه است، زیرا پیامبر فرموده است: لعنت خدا بر زنانی باد که قبرها را زیاد می‌کنند!وی معتقد است پیامبر در مرتبه نخست زنان را از زیارت منع کرد و جمله «لعن الله» نیز بر همین مطلب دلالت دارد، ولی پس از آن، زیارت زنان را جایز دانست و فرمود:

کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوّروها؛من در گذشته شما را زیارت قبرها نهی کرده بودم، اما اینک آنها را زیارت کنید.هم چنین می‌گوید:وروی التّرمذی أن عائشة زارت قبر أخیها؛ترمذی روایت کرده که عایشه قبر برادرش (عبدالرحمن) را زیارت کرد.ابن قدامه در نهایت از جمع حکم جواز و حرمت در احادیث مذکور کراهت زیارت زنان را نتیجه می‌گیرد.[2]

نظر علامه مجلسی

ایشان در همین زمینه اظهار می‌دارند:زیارت برای مردان خوب و مستحب است... اما در مورد زیارت زنان دو قول وجود دارد: یک قول این است که زیارت برای زنان کراهت دارد... و قول دیگر جواز آن است، اما به شرطی که خود را از نامحرمان پوشیده دارند.[3]به عقیده شیعه زیارت قبرهای مؤمنان از سنّت‌های پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و همه مسلمانان بر این اتفاق دارند که هنگام فوت مؤمنی بر سر مزار او می‌رفت و صاحب عزا را دلداری می‌داد؛ در قرآن کریم نیز آمده است:«ولاتصل علی أحد منهم مات أبداً ولا تقم علی قبره إنهم کفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون»[4]

این آیه درباره منافقان بوده و بدان معناست که: ای پیامبر! همان طوری که از قبرهای مؤمنان دیدار می‌کنی به دیدار مزار منافقین نرو و بر جسدشان نماز مگزار و بر قبر آنان به دعا نایست، زیرا آنها به خدا و رسولش کفر می‌ورزند و فاسق می‌باشند.در این که زیارت، اصلی قطعی است و مؤمنان بر مزار هم حاضر می‌شدند شکّی وجود ندارد؛ هر چند ممکن است در خصوصیات جزئی زیارت بین برخی مذاهب اسلامی اختلاف‌هایی وجود داشته باشد.

زیارت قبرها، سنّتی حسنه

در کتاب‌های تاریخی منسوب به اهل سنّت آمده است: پیامبر هر سال به زیارت شهدای احد می‌رفت و این گونه زیارت می‌خواند: «السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدّار».هم چنین نقل شده است: ابوبکر، عمر و عثمان نیز مانند پیامبر زیارت می‌کردند. دختر پیامبر اسلام حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نیز هفته‌ای دو روز به زیارت شهدای احد می‌رفت. پیامبر گرامی هنگام زیارت شهدا، به خصوص در زیارت حمزه (علیه السلام)، و معصب بن عمیر این آیه را تلاوت می‌نمود:«رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه».[5]

در کتاب الصحیح آمده است:ابوسعید خدری بر قبر حضرت حمزه سلام می‌کرد... ام سلمه ـ یکی از زنان محترم پیامبر ـ‌ و افرادی مانند ابوهریره، فاطمه خزائیه و عبدالله بن عمر خطاب همین گونه شهدا را زیارت می‌کردند.[6]در کتاب الغدیر در باب فضایل و مناقب ابی حنیفه آمده است:امام شافعی هرگاه در بغداد به سر می‌‌برد به زیارت ابوحنیفه می‌رفت؛ در کنار ضریح او می‌ایستاد و سلام می‌کرد و برای رفع حوایج خویش به خدا متوسّل می‌شد. احمد بن حنبل نیز با استادش (شافعی) چنین رفتاری داشت؛ به طوری که پسرش عبدالله تعجّب می‌کرد. احمد بن حنبل برای پسر توضیح داد توسل به امام شافعی در رفع گرفتاری‌ها اشکال ندارد، چرا که در دنیا مثل خورشید برای مردم نافع بود.[7]

آیا پیامبر و اهل بیت او به اندازه شافعی برای مردم سودمند نبودند؟ در حالی که شافعی و ابوحنیفه ائمه (علیه السلام) را به خدایی رساند.آیا عمل این دو امام اهل سنّت برای پیروان آنها حجّت نیست؟ آیا وهابیان که زیارت را شرک می‌دانند ائمه اهل سنّت را هم مشرک می‌خوانند.علی رغم روایات شیعه و سنّی در باب استحباب زیارت، روایت دیگری از پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که هرکس به قبرستان برود و سوره «یس» را بخواند. از عذاب مردگان کاسته می‌شود، ولی وهابیان از حدیث «لعن الله زوارات القبور» تابلویی ساخته و بر قبرستان بقیع و ابوطالب آویخته‌اند.

اشکال: با آن که امام سنّی بر زیارت قبرها صحه گذاشته و آن را مستحب دانسته‌اند، آیا مخالفت وهابیان در جهت اهداف استعمار و گسستن وحدت مسلمانان نیست؟ آیا نشانه این حقیقت نیست که آنان در صددند دین را آن گونه تفسیر و توجیه کنند که می‌خواهند، هر چند خلاف گفته و نظر دیگر مذاهب اسلامی باشد؟ اگر آنان زیارت قبرها را برای مردان بی‌اشکال می‌دانند؛‌ چرا زائران مرد نمی‌توانند در همه ساعات به زیارت بقیع بروند و فقط در وقت معینی اجازه دارند؟ چرا وهابیان بر آنند که همه قبرهای مقدس را خراب کنند؟

چرا در سال 1216هـ .ق سعود بن عبدالعزیز به دستور پدرش به کربلا حمله ور شد و بعد از قتل و غارت، آن حرم مقدس را خراب کرد؟ چرا در 1217 و 1218 هـ ق به مکه معظمه حمله بردند و به ویران کردن آثار متبرک پرداختند؟ چرا در 1220هـ ق «اقتلوا المشرکین» گویان نجف اشرف را مورد تاخت و تاز قرار دادند؟ چرا در سال‌های بعد به مدینه منوره تاختند و قبور مقدس آن سرزمین مبارک را با خاک یکسان کردند قبرهای بزرگانی چون پدر پیامبر، ائمه بقیع، پسران و زنان پیغمبر[8] آیا جواب این سؤال‌ها را باید در دشمنی وهابیان با ائمه مظلوم بقیع و با حقیقت اسلام جست و جو کرد، یا آنکه بگوییم آنان زیارت مردان را هم جایز نمی‌دانند و به دلیل آن عملی است که انجام می‌دهند.

احکام قبرها و مساجد

وهابیان چندان رغبتی به آباد سازی قبرها و زیارت آنها ندارد. آنان به تحریم زیارت قبرها قائلند و تخریب آنها را جایز می‌دانند. اساس این تفکر از ابن تیمیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب است.به سبب معیار قرار گرفتن رأی و نظر این دو، امروزه در کشور‌ عربستان هیچ گورستانی زائر ندارد. البته پیروان مذاهب دیگر اهل سنت و زائران ایرانی برای چند ساعتی می‌توانند به زیارت بقیع و شهدای احد بروند.

وهابیان مدعی‌اند در به کار بستن دین و توجیه و تأویل احکام آن باید از سیره و عمل خلفا، اصحاب و تابعین الهام گرفت، زیرا آنان به زمان نزول وحی و پیامبر نزدیک‌تر بوده‌اند. البته این ادعایی بیش نیست و عقایدشان در باب زیارت خلاف گفته و عمل صحابه است، چون اصحاب نه فقط به زیارت احد و شهدای بقیع می‌رفتند، بلکه اگر دیاری را هم می‌گشودند قبرهای آن را گرامی می‌داشتند؛ مثلاً وقتی سوریه در زمان خلیفه دوم فتح شد، مسلمانان قبر حضرت یحیی و زکریا را باقی گذاشتند و آنها را عزیز شمردند یا وقتی بیت المقدس را به سرزمین‌های اسلامی ضمیمه کردند، کسی قبرهای انبیا را در کنار مسجد اقصی خراب نکرد.

مخالفت وهابیان با دفن مردگان در خانه شخصی و مسجد یا کنار آن، دلیل دیگری است بر این حقیقت که آنان راهی را پیموده‌اند که خلاف راه صحابه و ادعایشان است، زیرا همین صحابه، به ویژه علی(علیه السلام)، پیغمبر را در خانه خودش به خاک سپردند یا به نقلی،‌ فاطمه زهرا (سلام الله علیها)ـ که وهابیان او را جزء بزرگترین صحابه بر می‌شمردند ـ در خانه خویش دفن شد. نادرستی این عقیده زمانی روشن‌تر می‌شود که دریابیم براساس شواهد تاریخی جمع زیادی از انبیا در حجر اسماعیل و بیت المقدس مدفونند، بی‌آن که هنگام به خاک سپاری ایشان عبادت گاه بودن این دو مکان مقدس مطرح باشد.

چرا وهابیان قبر پیامبر و شیخین را تخریب نکردند

وهابیانی که این همه سنگ متابعت از اصحاب را به سینه می‌زنند،‌ هیچ گاه یارای آن را نداشته‌اند که قبر پیامبر و شیخین را تخریب کنند، زیرا چنین عملی با سیره اصحاب پیامبر مخالف است و نیز اعتراض جهان اسلام را در پی دارد.اما آنان قبرستان بقیع را به دلیل دوری از مسجد النبی و مخالفت با شیعه و تجمع زائران خراب کردند.

وهابیان در سال 1344هـ .ق (1302هـ .ش) همه گنبدهای اطراف مدینه را با خاک یک‌سان کردند، مانند گنبدهای ائمه چهار گانه (علیهم السلام)، عباس عموی پیامبر، زنان پیامبر عبدالله پدر پیامبر، عثمان بن عفان، اسماعیل بن جعفر صادق و مالک.[9]از آن جا که وهابیان به زیارت قبرهای انبیا و اولیا اعتقاد ندارند و آن را از مظاهر شرک و دوری انسان از خداوند می‌دانند، معتقدند باید مردم را از این عمل دور کرده، مقبره‌ها و زیارت‌گاه‌ها را از بین برد.

حرمت ساختن مسجد و خواندن نماز در کنار قبر

وهابیان  به نماز ایستادن در کنار مزارها را شرک می‌دانند، زیرا عبادت صاحب قبر محسوب می‌شود آنان با استشهاد به روایت ذیل از ابوهریره، ساختن مسجد در کنار قبرها را نادرست و خلاف شرع می‌پندارند.پیامبر فرمود:لاتجعلوا بیوتکم قبوراً و لاتجعلوا قیری عیداً وصلّوا علیّ؛ فإنّ صلاتکم تبلغنی حیث کنتم؛خانه‌هایتان را قبرستان نکنید و قبر مرا هم عید [محل بازدید] قرار ندهید بر من دورد بفرستید که درود شما در هر کجا که باشید به من می‌رسد.

این حدیث با نظر به راوی آن که به جعل حدیث زبانزد عام و خاص است، اعتبار چندانی ندارد و جز با توجیه و تحلیل نمی‌توان آن را پذیرفت. در توجیه این روایت باید گفت: شاید عبارت«لاتجعلوا بیوتکم قبوراً» بیان‌گر این باشد که در خانه‌ای ذکر و یاد حق فراموش شود و معنویت در آن بمیرد آن را باید به قبرستانی مانند کرد که هیچ صدایی از آن بر نمی‌خیزد. هم چنین عبارت «ولاتجعلوا قبری عیداً» شاید گویای این حقیقت باشد که شادی و سرور مردم در شب عید ممکن است خلاف شرع باشد یا برای لحظه‌ای غفلت از حق را موجب شود؛ از این رو نباید در کنار تربت سید انبیاء جشن گرفت، زیرا از شرایط زیارت آن تربت مقدس حضور قلب و ذکر و یاد باری تعالی است.

همچنین شاید مفهوم عبارت «صلّوا علیّ» و دلیل درخواست پیامبر از پیروانش برای درود فرستادن، نیازمندی اصحاب و یارانش به این هدیه معنوی است. در ضمن عبارت «لاتجعلوا بیوتکم قبوراً» به پیامی بهداشتی اشاره دارد و آن این که اگر جسد آدمی دفن نشود، پس از گذشت اندک زمانی بوی بدی از آن بلند می‌شود و باعث انواع بیماری‌ها و زیان‌ها می‌شود و چنانچه جسدی در محلی نزدیک به محل زندگانی مدفون گردد ممکن است تعفن آن، زندگی را بر اهل محل سخت کند یا موجب بیماری شود.

البته این عبارت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) را در برنمی‌گیرد، زیرا جسم و روح ایشان به حکم آیه «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً»[10] پاک است و سبب ایجاد بیماری و آفت نمی‌شود. حال اگر کسی با استدلال به روایت به دفن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در خانه اعتراض کند باید بداند، این ایراد به ابوبکر و عمر بر می‌گردد که جزء اهل بیت نبودند و بنابر آیه تطهیر، پاک نیستند.در نتیجه اگر وهابیان به دفن مردگان خرده می‌گیرند و گزاردن نماز در کنار قبر آنان را شرک می‌دانند باید صحابه را مشرک پنداشت؛ حال آنکه هرگز چنین نبوده است.[11]

استدلال به آیه 21 کهف

وقتی اصحاب کهف دوباره به خواب رفتند، مردم درباره تعیین محلی که آنان در آن خوابیده بودند اختلاف یافتند، اما سرانجام قرار گذاشتند مسجدی بنا کنند که زائران ضمن زیارت، به عبادت هم بپردازند. وهابیان برای قبولاندن عقیده خویش مبنی بر شرعی نبودن ساختن مسجد روی مقبره‌ها این آیه را دست آویز خوش کردند؛ حال آن به هیچ روی نمی‌توان مطلبی را از این آیه در تأیید عقیده وهابیان استنباط کرد:«و کذلک أعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و أن الساعة لا ریب فیها إذ یتنازعون بینهم أمهرم فقالوا ابنوا علیهم بنیاناً ربهم أعلم بهم قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتخذن علیهم مسجداً»؛[12]

و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست، هنگامی که میان خود در کارشان با یک دیگر نزاع می‌کردند. پس [عده‌ای] گفتند: بر روی آنها ساختمانی بنا کنید، پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است. [سرانجام] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند، گفتند: حتماً برایشان معبدی بنا خواهیم کرد.

استدلالی دیگر

پیش از این یاد آور شدیم وهابیان با ساختن مساجد روی قبرها مخالفند و آن را کاری غیر شرعی و حرام می‌دانند و برای اثبات عقیده خویش به هر روایتی، هر چند ضعیف، استناد می‌کنند، از جمله روایت زیر را که هیچ دلیلی بر صحت آن نیست، دست مایه خویش قرار‌ داده اند:لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا و قبور أنبیائهم و صالحیهم مساجد؛[13]خدا یهود و نصارا را لعنت کند که قبر پیامبر و صالحان خویش را مسجد قرار دادند.

با آن که یهود و نصارا از لحاظ فکری و در عمل بسیار خطا کرده‌اند، اما هیچ گاه قبرها را عبادت نکرده‌اند. هم چنین این حدیث ـ اگر هم صحیح باشد ـ مسلمانان را در بر نمی‌گیرد،‌ زیرا مسلمانان بر خلاف یهود و نصارا، هرگز روی قبرها مسجد نساخته‌اند و اگر در کنار قبری نماز گزارده‌اند، رضایت حق تعالی را جسته‌اند و ثواب آن را به صاحب قبر هدیه کرده‌اند و چنانچه صاحب قبر از اولیا باشد، از باری تعالی می‌خواهند به عزت و مقام او، مقام و منزلتشان را فزونی بخشد.

به نظر می‌رسد ابن تیمیه و به ویژه محمد بن عبدالوهاب بر آن بوده‌اند که با این نوع مخالفت‌ها، روشن فکری و وسعت اندیشه خویش را نشان دهند؛ حال آن که می‌توانستند با آموختن حقیقت اسلام، مدیریت اسلامی، نحوه معیشت اجتماعی، تشویق به ساختن مراکز علمی ـ تحقیقی، مبارزه با استعمار و امثال آن بزرگی خویش را ثابت کنند.

در زمان حاضر هم بعضی از درس خواندگان و تازه به علم رسیده‌ها برای این که آگاهی و دانش خویش را به رخ بکشند، امامزاده‌ها، زیارت‌گاه‌ها و دعاها را آماج گفته خویش قرار داده‌اند و خواسته در جهت اهداف استعمار قلم می‌زنند و آب به آسیاب دشمن می‌ریزند، اما باید بدانند روشن فکری به معنای خرافه دانستن زیارت‌ها و ریشخند زدن به دعاها نیست؛ بلکه یاد آوری حشمت و شکوه گذشته مردم مسلمان و نشان دادن راه رهایی از یوغ استبداد و حقیقت دین است؛ همان شیوه‌ای که حضور امام خمینی(قدس سره) در طول انقلاب منت‌های همت و آرزوی خویش قرار داد.

بنای مساجد در کنار قبرها

علمای شیعه با شرایطی که برخواهیم شمرد، بر جواز ساخت مسجد در کنار آرامگاه‌ها و مزارهای انبیا و صالحان اتفاق دارند و دانشمندان اهل تسنن نیز برخی به جواز و بعضی به کراهت آن قائلند، اما وهابیان به پیروزی از ابن تیمیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب به حرمت آن اذعان دارند و برای اثبات عقیده خویش به هر روایتی ـ هر چند ضعیف و آیه‌ای هر چند نا مرتبط ـ چنگ زده‌اند، از جمله آیه 21 سوره کهف که از این آیه به هیچ وجه نمی‌توان از درستی عقیده وهابیان را برداشت کرد.

گفتنی است بعضی علمای بزرگ شیعه چون علامه مجلسی، علامه حلی و شیخ طوسی در صورتی به کراهت بنای مسجد در کنار آرام گاه حکم داده‌‌اند که مسجد روی قبر بنا شود و نماز طوری خوانده شود که رو به قبر باشد. از دیدگاه آنان بنای مسجد همانند مسجد‌های اطراف حرم امام رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه اشکالی ندارد و جایز است و حتی برخی از بزرگان شیعه به استحباب بنای مسجد در کنار مزارها نظر دارند.

علامه مجلسی ضمن این که به جایز بودن سخن ساخت مسجدـ با شرایطی که گفته شد ـ رأی می‌دهد به برخی از روایات اشاره می‌کند که جواز محل نماز در کنار مزار ائمه را تأیید می‌نماید؛ از جمله نقل می‌کند که پیامبر گرامی اسلام فرمود:و الله لتقتلن بأرض العراق و تدفن بها! قلت یا رسول الله:‌ ما لمن زار قبورنا و عمرها و تعاهدها؟ فقال لی: یا أبا الحسن! إن الله تعالی جعل قبرک و قبر ولدک بقاعاً من بقاع الجنة و عرضة من عرصاتها؛[14]

حضرت فرمود: به خدا سوگند! تو را در زمین عراق خواهند کشت و در همان جا دفن خواهی شد. حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، برای کسی که قبر ما را زیارت کند و آن را آباد سازد و مراقبت از آن را به عهده گیرد چه اجری خواهد بود؟ حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: خداوند مزار تو و فرزندت را بقعه‌هایی از بقعه‌های بهشت و میدان‌هایی از میدان‌های آن قرار خواهد داد.از این حدیث شریف به دست می‌آید تعمیر قبرهای ائمه (علیه السلام) مستحب است و زیارت آن اجر و ثواب اخروی خواهد داشت و گزاردن نماز در آن مکان‌های مقدس بی‌اشکال است.

ارتفاع قبرها

وهابیان طبق روایتی معتقدند قبرها نباید بالاتر از سطح زمین ساخته شود یا نباید آرام گاهی بر سر مزارها بنا شود. ابی الهیاج از علی(علیه السلام) روایت می‌کند که آن حضرت فرمود:ألا أبعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أن تدع قبراً مشرفاً إلا سویته و لاتمثالاً إلا طمسته؛[15][ای ابی الهیّاج] آگاه باش تو را در پی کاری می‌فرستیم که رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرا به آن موظف کرد. وظیفه‌ات این است که همه قبرهای بالا آمده و برجسته را با سطح زمین برابر کنی و مجسّمه‌ها را از بین ببری.

سپس مؤلف فتح المجید از این حدیث چنین برداشت می‌کند ساختن گنبدها و بقعه‌ها، که مانند مجسّمه‌ها و برآمدگی قبرها برجسته و نمایان است، جایز نیست و باید ویران شوند.در جواب باید گفت: اولاً این حدیث همان طور که نویسنده تهذیب التهذیب به آن اشاره دارد،‌ در خور استناد نیست. ثانیاً،‌ این روایت برای از بین بردن مجسمه‌ها و هم سطح کردن قبرها با زمین حکم داده و این حکم را نمی‌توان به بقعه‌ها و گنبدها تعمیم داد.

شیعه و سنّی در این موضوع اتفاق نظر دارند که قبرها نباید برجسته باشند، اما ساختن آرام‌گاه روی مزار صالحان و علما جایز است. در کتاب الغدیر آمده است:مالک بن انس در سال 179هـ .ق درگذشت و قبر او در مدینه و در قبرستان بقیع است و دارای گنبدی کوچک و بنایی مختصر است:«علیه قبة صغیرة مختصر البناء»[16]بنابراین سند ساختن گنبد و بارگاه از دید علمای مالکی جایز است در کتاب الفقه علی مذاهب الأربعه درباره کیفیت قبر سازی، چنین آمده است:ویندب ارتفاع التراب فوق القبر بقدر شبرٍ؛[17]مستحب است قبر به اندازه یک وجب از زمین بلندتر باشد.

دیدگاه وهابیان درباره تزیین مساجد و مشاهد شریفه

اساس عقیده وهابیان این است که اگر در موردی به سند و روایت دست نیابند به منع آن قائل می‌شوند. به همین علت تزیین مسجدها، از جمله مسجد‌ الحرام و مسجد النبی را با لوستر، قندیل و... جایز نمی‌دانند، زیرا در این خصوص به حدیثی دست نیافته‌اند.در جواب باید گفت: اگر وهابیان به طور یقین به این معیار اهمیّت می‌دهند نباید به هیچ وجه از مظاهر تمدن جدید بهره برند، زیرا در استحباب استفاده از ماشین، تلفن و... روایتی به ما نرسیده است. در ثانی همین که درباره حرمت این گونه مسائل روایتی نداریم، شاید خود دلیلی باشد بر این که بهره یافتن از آنها جایز و مباح است. در نتیجه باید گفت: تزیین مساجد اگر موجب حواس پرتی نشود و مردم را به حضور در مساجد تشویق نماید، اشکالی ندارد و جایز است.

مسافرت برای بازدید از مساجد

پیروان محمد بن عبدالوهاب براساس روایتی معتقدند مسافرت برای بازدید از مسجدها حرام است. دلیل عمده آنها روایتی است که ابی سعید از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده که فرمود:لاتشدُ الرجال إلا إلی ثلاثه مساجد: المسجد الحرام و مسجدی هذا و المسجد الأقصی؛بار و بنه سفر را فقط برای زیارت سه مسجد آماده کنید: مسجد الحرام، مسجد من و مسجد الاقصی.

وهابیان از این حدیث نتیجه گرفته‌‌اند که مسافرت برای دیدن از مساجد دیگر غیر شرعی است. محمد بن عبدالوهاب می‌گوید:من سافر لمجرد زیارة قبور الأنبیا‌ء و الصالحین فهو مشرک؛[18] کسی که به قصد زیارت قبرهای انبیا و صالحان سفر کند مشرک است. در حالی  که دیدن مساجدی که در سرزمین‌های اسلامی واقع شده‌اند نه تنها ایرادی ندارد، بلکه با شکوه و عظمت دیرینه مسلمانان آشنا می‌سازد و ما را بر می‌انگیزد که در راه دست یابی به آن عزت و آبرو بکوشیم.

پی نوشت:

[1]. ابن قدامه، المغنی، ج2، ص430.

[2]. ر.ک: همان، ج4،ص426 و431.

[3] . علامه مجلسی، مرآة العقول، ج14، ص191.

[4]. توبه، آیه 84.

[5]. واقدی، المغازی، ج1،ص 312.

[6]. سید جعفر مرتضی، الصحیح فی سیرة النبی، ج4، ص318.

[7]. علامه امینی، الغدیر ج5، ص194.

[8]. علی دوانی، فرقه‌های وهابی، ص32ـ 40.

[9].  علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص407.

[10]. احزاب، آیه 33.

[11]. فتح المجید، ص261.

[12]. کهف، آیه 21.

[13]. فتح المجید، ص 267.

[14]. بحارالانوار، ج100، ص120.

[15]. فتح المجید: ص493.

[16]. الغدیر، ج5، ص195.

[17]. الفقه عّلی مذاهب الاربعه، ج1، ص42.

[18]. فتح المجید، ص261.

محمدحسین ابرهیمی

منبع: پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی

آیا می دانید چرا به امام حسین(علیه السلام) ثارالله می گویند؟

آیا می دانید چرا به امام حسین(علیه السلام) ثارالله می گویند؟

لقب «ثارالله» تنها برای دو امام معصوم، امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) وارد شده است که در زیارت امام حسین (علیه السلام) می خوانیم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»؛سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا‏.
در مورد معنای ثار الله دو احتمال وجود دارد: اول؛ به معنای خونخواهی: درکتب لغت واژه «الثار» را به معنای «الطلب بالدم؛ یعنی خونخواهی» معنا کرده اند. بر این اساس؛ «ثارالله» یعنی کسی که ولی دم و خونخواه او خدا است.
 لازم است بدانیم که ندای خونخواهی حسین (علیه السلام)؛ یعنی شعار «یا لثارات الحسین»، شعار قیام توابین و نیز قیام مختار، بوده است، و همچنین شعار فرشتگانی است که کنار قبر او تا ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می مانند،‏ و نیز شعار حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) در هنگام قیام و شعار یاوران شهادت طلب او است.
 معنایی که از واژه «ثارالله» بیان گردید، مورد پذیرش گروه زیادی از دانشمندان اسلامی قرار گرفته است؛ بر طبق این معنا «ثاراللَّه» یعنى اى کسى که خونبهاى تو متعلق به خدا است و او خونبهاى تو را می گیرد؛ زیرا تو متعلق به یک خانواده نیستى که خونبهاى تو را رئیس خانواده بگیرد، و نیز متعلق به یک قبیله نیستى که خونبهاى ترا رئیس قبیله بگیرد، تو متعلق به جهان بشریت هستی، تو متعلق به عالم هستى و ذات پاک خدایى، بنا بر این خونبهاى تو را او باید بگیرد، و همچنین تو فرزند على بن ابى طالب هستى که شهید راه خدا بود و خونبهاى او را نیز خدا باید بگیرد.
 دومین معنایی که برای ثارالله بیان شده است؛ به معنای خون خدا است. از کلام علامه مجلسی (ره) استفاده می شود که «الثأر» به معنای خون و خونخواهی آمده است؛ و آنچه گفته ایشان را تأئید می کند معنایی است که کتاب لسان العرب از واژه «الثار» ارائه کرده است. این کتاب لغت میگوید: «الثَّأْرُ الطَّلَبُ بالدَّمِ، و قیل: الدم نفسه»؛ یعنی واژه «الثار» به معنای طلب کردن خون است و گفته شده که به معنای خود خون نیز آمده است. پس می توان گفت که حسین (علیه السلام) خون خدا است، اما آیا براستی می توان این معنا را پذیرفت و آیا خدا جسم است که خون داشته باشد و آیا اصولا چنین تصوری از خدا می تواند صحیح باشد؟!
 در پاسخ باید گفت: واژه هایی؛ مانند یدالله و... که در فرهنگ اسلامی بکار برده می‌شود، یک تعبیر کنایی یا مجازی تلقی می شود؛ مثلا آنگاه که گفته می شود امیرالمومنین (علیه السلام) یدالله است، منظور این نیست که خدا جسم است و مانند انسان دستی دارد و دست او حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) است، بلکه مقصود آن است که امیرالمومنین (علیه السلام)
مظهر قدرت الاهی است. بر این اساس؛ مصحح اطلاق لقب «ثارالله» بر عامام حسین (علیه السلام)، می تواند یکی از احتمالات زیر باشد:
 1. اضافه «ثار» به «الله» اضافه تشریفیه است؛ یعنی این خون به الله که شریف ترینِ موجودات است، اضافه شده تا کسب شرافت کند و دانسته شود که این خون، خون شریفی است؛ زیرا برای خدا ریخته شده و از این رو به خدا تعلق دارد، همان گونه که در «هذِهِ ناقَةُ اللَّه» ناقه به الله یا در «بیت الله» و «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّم‏»، بیت به الله و ضمیر خطاب، برای کسب شرافت، اضافه گردیده است.
 2. انسان کاملی که در مدراج کمال به مقام قرب فرائض راه یافته، «یدالله» و «لسان الله» و «ثارالله» می شود؛ یعنی دست خدا می شود که اگر خدا بخواهد کاری را انجام دهد با دست او انجام می دهد. زبان الاهی می گردد که اگر خدا بخواهد سخن بگوید با زبان او سخن می گوید، و خون خدا می شود که اگر خدا بخواهد به خود و مکتب خود در جامعه حیات ببخشد از خون او استفاده می کند. امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) «ثارالله» هستند؛ زیرا خونی که از آن دو امام (علیهما السلام) بر زمین ریخته شد موجب گردید تا حیات تازه ای به کالبد دین دمیده شود.
 به هر حال در متون دینی ما، لقب «ثارالله» برای امام حسین (علیه السلام) بکار برده شده است. ما معتقدیم که معنای اول اگرچه معنای درستی است، اما معنای دوم نیز می تواند معنای صحیح لقب «ثارالله» باشد و برای اهلش که به عمق این معنا راه یافته اند، از جهاتی در اولویت قرار داشته باشد.
 در این نگاه، آن امام بزرگوار (علیه السلام) خون خدا است از آن جهت که خونش حیات تازه ای به کالبد دین دمیده و باعث شده که نام خدا زنده گردد. خدایی که می رفت کم کم از یادها و خاطره ها محو شود و عبادتش تبدیل به عادت گردد.
 از این جهت گفته می شود که، اسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء است، و بدیهی است که انسان زنده برای بقایش نیاز به خون دارد و جاری بودن خون در رگ ها، نماد و سنبل زنده بودن است و آنگاه که خون از جریان و حرکت باز ایستد، مرگ شخص فرا می رسد. دقیقاً برای بقای پیکر اسلام نیز باید خونی در رگ‌های آن جاری باشد و بر این اساس اگر روزی این خون از آن کالبد جدا شود مرگ آن، حتمی و قطعی است و بعد از آن، آنچه که می ماند تنها جسمی است بی روح و بی جان.

دلیل شباهت شهادت حضرت یحیی به امام حسین(علیه السلام)
 امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه) اولین آیه سوره حضرت مریم را به امام حسین(علیه السلام) تاویل نموده است؛ سعد بن عبدالله قمبه امام عصر تعالی فرجه) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا تاویل آیه کهیعص چیست؟ فرمود: "هذه الحروف من انباء الغیب، اطلع الله علینها عبده زکریا، ثم قصها علی محمد و ذلک ان زکریا سال ربه ان یعلمه اسماء الخمسه فاهبط علیه جبرئیل فعلمه ایاها.."
 این حروف از اخبار غیبی است که خداوند زکریا را از آن مطلع کرده و بعد از آن داستان آن را به حضرت محمد(صلی الله علیه واله) باز گفته است. داستان از این قرار است که زکریا از پروردگارش درخواست کرد که اسماء خمسه طیبه را به وی بیاموزد؛ خداوند متعال جبرئیل را بر او فرستاد و آن اسامی پاک را به او تعلیم داد. زکریا چون نام های محمد، علی، فاطمه و حسن(علیهم السلام) را یاد می کرد اندوهش برطرف می شد و گرفتاریش از بین می رفت و چون حسین را یاد می کرد بغض و غصه گلویش را می گرفت و می گریست و مبهوت می شد.
 روزی گفت: بارالها چرا وقتی آن چهار نفر را یاد می کنم آرامش می یابم و اندوهم برطرف می شود اما وقتی حسین را یاد می کنم اشکم جاری می شود و ناله ام بلند می شود؟ خدای تعالی او را از این داستان آگاه کرد و فرمود:"کهیعص" ؛ "کاف" اسم کربلا و "ها" رمز شهادت عترت طاهره است و "یا" نام یزید قاتل حسین و "عین" اشاره به عطش و "صاد" نشان صبر او است.
 زکریا چون این مطلب را شنید نالان و غمگین شد و تا سه روز از عبادتگاهش بیرون نیامد و به کسی اجازه نداد نزد او بیاید و گریه و ناله سر داد و چنین نوحه گفت: بارالها از مصیبتی که برای فرزند بهترین خلایق خود تقدیر کرده ای دردمندم. خدایا آیا این مصیبت را بر آستانه او نازل می کنی؟ آیا جامه این مصیبت را بر تن علی و فاطمه می پوشانی؟ آیا این غم را بر ساحت آنان فرود می آوری؟ بعد از آن گفت: بارالها فرزندی به من عطا کن تا در پیری چشمم به او روشن شود و او را وارث و وصی من قرارده ؛ آنگاه مرا دردمند او گردان؛ همچنان که حبیبت محمد را دردمند فرزندش گرداندی! و خداوند حضرت یحیی را به او بخشید و او را دردمند وی ساخت؛ لذا بین امام حسین(علیه السلام) و حضرت یحیی(علیه السلام) نیز شباهت هایی وجود دارد و نحوه شهادت هم شبیه همدیگر است یعنی شقی ترین فرد سر مقدس آنان را از تن جدا نمود و برای فرد ناپاکی هدیه فرستاد و او نیز سر مقدس را داخل طشت طلا گذاشت.

منبع : مهر

چرا شهادت حضرت زهرا(س)مهم است؟


اندوه و غربتی که در فاطمیه هست غم و اندوه انحراف حق در تاریخ بشریت است. قبل از آنکه ما درد و رنج‌های مادرمان را یادآور شویم این اوست که غصه‌دار رنج‌های بشریت است، این اوست که به نزد اصحاب رسول خدا(ص) می‌رود و حق علی(ع) را یادآور می‌شود، این اوست که در همه وقت از بیان حق خودداری نمی‌کند.
گروه فرهنگی مشرق - در فاصلۀ 95 روزۀ بعد از وفات پیامبر اسلام(ص) ظلم‌هایی به وقوع پیوست که منجر به تغییر خلافت از مسیر اصلی‌اش و متعاقباً شهادت حضرت صدیقۀ کبری(س) شد. ظلم تغییر خلافت آنقدر عظیم است که هیچ ستم و مصیبتی را در تاریخ بشریت با آن قیاس نمی‌توان کرد.

 نعمت و رحمت خدا بر قوم یهود به جایی رسیده بود که حضرت سلیمان(ع) از سوی خدای حکیم بهترین حکومت، امنیت و رفاه را برای قوم خویش آورد و شیاطین را در بند کرد و به توسط آنها عمارت‌هایی عجیب که بشر قدرت آن را نداشت برای قوم یهود ساخت (سبأ/13).
اما عده‌ای کاهن ناسپاس پیدا شدند و طبق آنچه که در آیۀ 102 سورۀ بقره آمده خواستند سرّ سلیمان را بفهمند تا خودشان نیز چنان قدرتی پیدا کنند. پس به آن شیاطین در بند نزدیک شدند و علم سحر را از آنها آموختند و از آن استفادۀ نا به جا کردند و مثلاً میان برخی همسران نزاع افکندند. کار به جایی رسید که اکثر رؤسای قوم به این هوس افتادند که سحر را بیاموزند و قدرتی کسب کنند.

وقتی این شیوخ، قدرت ناچیز خود را بر قدرتی که خدای تعالی به سلیمان(ع) بخشیده بود ترجیح دادند آنگاه خدای تعالی حضرت سلیمان را از این مردم ناسپاس گرفت. مضافاً که به واسطۀ ظلم‌های آنان، حکومت به جانشین سلیمان(ع) یعنی آصف بن برخیا نرسید. بعد از این زمان اوج بی‌نظیر، دوران افول و گمراهی یهود شروع شد.
حکومت آصف غصب شد و جنگ و نزاع‌ها در میان مردم شدت یافت. از این پس خداوند حکیم تقریباً در هر نسل چند نبی می‌فرستاد تا این قوم گمراه را به عهد خدا و تورات موسی یادآور کند. اما آنها مرتکب قتل این پیامبران خدا نیز شدند. چند نسل بعد، این فرزندان حضرت ابراهیم و اسحاق و یعقوب که در زمان حضرت سلیمان لایق شده و روی ابرها راه می‌رفتند به حکم خداوند توسط سپاه بخت النصر و تیتوس قتل عام شدند و نُه سبط از دوازده سبط آنها تماماً منقرض شد.
 حدیث حکمت آمیزی از پیامبر اکرم نقل است که فرموده‌اند: هر آنچه در بنی‌اسرائیل واقع شده در این امت نیز همانند آن واقع می‌شود، قدم به قدم و مو به مو.  به این لحاظ به روشنی دیده می‌شود که این وقایع قوم یهود، در تاریخ صدر اسلام مشابه داشته است. حکومت عدل پیامبر اکرم(ص) همچون حکومت عدل سلیمان نبی(ع) بود که به وصیّ آن نبی خدا نرسید.
لذا آفتاب طالع حکومت نبی اکرم(ع) نیز بعد از وفات آن حضرت رو به افول گذاشت و دویست سال بعد، به شب بی‌قمرِ غیبت انجامید؛ شب طویلی که تا به اکنون 1177 سال دوام داشته است.

 آیا تاکنون اندیشیده‌اید که اگر حضرت علی(ع) بلافاصله بعد از پیامبر اکرم(ص) جانشین آن حضرت می‌شد و امامان یکی پس از دیگری حاکم می‌شدند آیا باز هم امام زمان(عج) از نظرها غایب می‌شد؟

 مصایب صدر اسلام از آنجایی شروع شد که ودیعۀ حکومت به جانشین پیامبر(ص) نرسید. کسانی که حکومت را غصب کردند مدعی شدند که پیامبر(ص) اصلاً برای خود جانشین نصب نفرموده است. اما چطور شد که خود آنها قبل از مرگشان برای خود جانشین نصب کردند؟ آیا نعوذاً بالله عقل آنها بیش از پیامبر اکرم(ص) می‌رسید یا دلسوزی آنها برای مردم و حکومت بیشتر بود؟ البته که هیچکدام.
 نقل است که چند روز پس از بیعت مردم با خلیفه اول، حضرت امیرالمؤمنین(ع) با همسرش فاطمه(ص) و حسنین(ع) شبانه به درب منزل برخی از صحابه می‌رفتند و سفارش پیامبر را یادآوری می‌کردند. آیا این مسئله آنقدر مهم بود که امام از آبروی خود و خانواده‌اش خرج کند؟ بله! بزرگتر از آنچه به ذهن بیاید. با انحراف مسیر خلافت از آصف، فقط قوم یهود متضرر شد اما تغییر مسیر خلافت در اسلام، تمام اقوام و ملل جهان را متضرر کرد. زیرا رسالت پیامبر خاتم، جهانی است.
 حق امام علی(ع) بود که حاکم بر مردم شود، هرچند که در اسلام نمی‌توان حق و تکلیف را از هم جدا کرد؛ مانند سکه‌ای که یک روی آن حق باشد و سمت دیگرش تکلیف. و این تکلیف امام علی(ع) بود که حاکم شود زیرا بشریت قرون جاهلی را پشت سر گذاشته و منتظر چنین روزی بود. لذا امام(ع) با رفتن به درب خانۀ اصحاب پیامبر(ص) و ذی‌نفوذان، حجت را بر آنها تمام کرد تا کسی در دنیا یا عقبی مدعی نشود که ما حق را نمی‌شناختیم یا فراموش کردیم.

 اگر امام علی بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) حاکم می‌شد آنگاه امامان نسل او نیز هر کدام صد یا دویست سال حاکم می‌شدند تا جهان به پایان برسد. آنگاه نه امام حسین(ع) آنچنان شهید و مظلوم می‌شد و نه امام زمان(عج) در غیبت می‌ماند بلکه همه چیز در جای خود قرار می‌گرفت. نه جنگی واقع می‌شد و نه خونی به ناحق می‌ریخت و نه مالی به ظلم غصب می‌شد. نعمت و رحمت خداوند ده‌ها برابر بیش از آنچه در حکومت سلیمان جلوه‌گر شد از در و دیوار دنیا می‌ریخت و زمین را بهشت برین و مردم را خرسند می‌کرد.

ما در ایام فاطمیه فقط غم‌های حضرت صدیقۀ کبری را یادآور نمی‌شویم، که اگر اینچنین هم بود چیزی از اهمیت آن نمی‌کاست، بلکه ما غصه‌دار تغییر و ظلم به بشریت در تاریخ هستیم.
امام علی(ع) و حضرت صدیقۀ کبری از چهارده قرن قبل غصۀ غربت بشریت را خورده‌اند که چطور در این ظلمت‌کده که نامش «دنیا» است به گیتی خواهیم آمد و در وقتی که دستمان به امام زمان خود نمی‌رسد چگونه می‌توانیم  حق را بشناسیم و پیرو آن گردیم.

اندوه و غربتی که در فاطمیه هست غم و اندوه انحراف حق در تاریخ بشریت است. قبل از آنکه ما درد و رنج‌های مادرمان را یادآور شویم این اوست که غصه‌دار رنج‌های بشریت است، این اوست که به نزد اصحاب رسول خدا(ص) می‌رود و حق علی(ع) را یادآور می‌شود، این اوست که در همه وقت از بیان حق خودداری نمی‌کند.

سخن خود را با نقل حدیثی از آن صدیقۀ کبری به پایان می‌بریم که استدلال بسیاری از سخنان ما در آن است.
محمود بن لبید می‌گوید:
پس از رحلت پیامبر(ص)، حضرت فاطمه(س) را در کنار قبر حضرت حمزه در احد در حال عزاداری و گریه مشاهده کردم. فرصت را غنیمت دانسته سؤال نمودم: آیا برای امامت علی(ع) از سخنان رسول گرامی اسلام(ص) می‌توان دلیلی آورد؟
حضرت زهرا(س) پاسخ داد: شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟ شنیدم که پیامبر گرامی اسلام فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می‌دهم. علی(ع) امام و خلیفۀ بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسین علیهما السلام) و نُه نفر از فرزندان حسین، پیشوایان و امامانی پاک و نیک هستند. اگر از آنها اطاعت کنید شما را هدایت خواهند نمود و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.
پرسیدم: بانوی من! چرا علی برای حقّش قیام نکرد؟

پاسخ داد: رسول خدا فرمود: «مَثَل امام مانند کعبه است، مردم باید در اطراف آن طواف کنند، نه آنکه کعبه به دور مردم طواف نماید».
 سپس ادامه داد: آگاه باش قسم به خدا اگر حق را به اهلش واگذار می‌کردند و از عترت رسول خدا اطاعت می‌نمودند، حتی دو نفر با یکدیگر اختلاف نمی‌کردند و امامت همانگونه که رسول خدا معرفی فرمود از علی(ع) تا حضرت قائم(ع) فرزند نهم امام حسین(ع)، از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می‌رسید. اما افسوس که کسی را مقدم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسی را کنار زدند که خدا او را مقدم داشت.

ره‌آورد بعثت را انکار کردند و به بدعت‌ها روی آوردند. آنها هواپرستی و شهوت را برگزیدند و بر اساس رأی و نظر شخصی عمل کردند. هلاکت و نابودی بر ایشان باد!
 آیا نشنیدند کلام خداوند را که فرمود: ﴿پروردگار تو خلق می‌کند آنچه را که می‌خواهد و اختیار تعیین امامت به دست اوست﴾ (قصص /68). آری شنیدند اما همانگونه که که قرآن فرمود: ﴿دیدۀ بصیرت آنها کور و چشم دل آنها بی‌نور است﴾. افسوس که آنها (سران سقیفه) آرزوها و هوس‌های خود را تحقق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند. خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند. ای پروردگار! من به تو پناه می‌برم از کمی یاران پس از فراوانی آنان و پیروزی.


پی نوشت:

1 . بحار الانوار، ج 53، ص 108 كُلُّ مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّة.

2 . بحار الانوار، ج 36، ص 352 تا 354، حدیث 224-  نص، [كفاية الأثر] عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ص كَانَتْ فَاطِمَةُ ع تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ فَوَجَدْتُهَا ع تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَنَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ قَدْ وَ اللهِ قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ وَ لَحَقٌّ لِيَ الْبُكَاءُ فَلَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ الآبَاءِ رَسُولِ اللهِ ص وَا شَوْقَاهْ إلَى رَسُولِ اللهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ ع تَقُولُ
إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُ            وَ ذِكْرُ أَبِي مُذْ مَاتَ وَ اللهِ أَكْثَرُ
قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اللهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَباً أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أُشِيرَ إلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اللهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللهِ ص مَثَلُ الْإمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللهِ لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِي اللهِ اثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ اللهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللهُ حَتَّى إذَا ألْحَدُوا الْمَبْعُوثَ وَ أَوْدَعُوهُ الْجَدَثَ الْمَجْدُوثَ اخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اللهَ يَقُولُ ﴿وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ﴾ بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ ﴿فَإنَّها لا تَعْمَى الأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي الدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ الْحَوْرِ بَعْدَ الْكَوْرِ.

پاسخ به تمام شبهاتی که در فاطمیه وجود دارد


زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند.
به گزارش ویزه نامه نوروزی مشرق، نوروز امسال همزمان شده است با شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه (س)، ایام فاطمیه از امروز شروع شده است. با همه احترامی که برای آن حضرت هست اما بازهم کوردلانی سعی بر آن داشته اند که شک و شبهاتی را به دل مسلمین بیندازند و آن ها را نسبت به آن بانوی بزرگوار بدبین و دودل کنند اما همه این شبهات مانند دسیسه های قدیمی نقش بر آب شده و امروز مهمترین آن ها را با هم مرور می کنیم:

با وجود علي (ع) در درون منزل،‌ چرا خود امام علي (ع) براى بازكردن در نرفت؟

***  آن چه كه از برخى از روايات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودى منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.

مرحوم عياشى در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشته‌اند:

عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان،‌ خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة،‌ ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالى كه به خاطر اين پيروزى الله اكبر مى‌گفتند.

*** حضرت صديقه شكى نداشت كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد:

يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.
و از طرفى خانه انبياء احترام ويژه‏اى دارد كه كسى حق ورود بدون اجازه ندارد:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىِ‏ّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ. الأحزاب /53.
اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما داده شود.

***
شكى نيست كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مى‏شود همانطورى كه در تفاسير متعدد اهل سنت ذيل آيه شريفه:

فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏و يُسَبِّحُ لَهُ‏و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ. النور/36.

در خانه‏ هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت‏] آن‌ها رفعت يابد و نامش در آن‌ها ياد شود. در آن [خانه‏] ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى‏كنند.

*** افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه‏اى با شنيدن صداى حضرت صديقه برگشتند.

***نتیجه

اولاً: صديقه شهيده، پشت در نرفت؛ بلكه جلوى در ايستاده بود كه با ديدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا سلام الله عليها پشت در نرفته بودد تا اين اشكال پيش بيايد؛

ثانياً: حتى اگر اين مطلب صحت نيز داشته باشد و حضرت پشت در رفته باشد، به دليل اين كه عين همين قضيه براى رسول خدا صلى الله عليه وآله پيش آمده و آن حضرت به همسران خود دستور داده‌اند كه در را باز نمايند، اين اشكال دفع مى‌شود.

چرا بنی هاشم و انصار امام علی(ع) از حضرت دفاع نکردند؟

امير مؤمنان عليه السلام دفاع نكردن صحابه (اعم از بنى هاشم و صحابه و انصار را ) از اهل بيت و علت آن را در بعضى خطبه‌هاى خويش بيان کرده که به بعضى از آن‌ها اشاره مى‌کنيم:

*** استغاثه علي عليه السلام به درگاه حق:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَأَكْفَئُوا إِنَائِي وَأَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي‏ فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة....

خدايا براى پيروزى بر قريش و يارانشان از تو كمك مى‌خواهم كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند، و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقى كه از همه آنان سزاوارترم،‌‌ متحد گرديدند و گفتند: حق را اگر توانى بگير، و يا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر كن و يا با حسرت بمير. به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم،‌ و نه كسى كه از من دفاع و حمايت مى‌كند، جز خانواده‌ام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد.

نهج البلاغه، خطبه 217.

*** تظلّم ودادخواهي علي عليه السلام:

روى كثير من المحدثين انه عقيب يوم السقيفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حيث ساموه الحضور والبيعة وانه قال وهو يشير الى القبر (يا بن ام إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لى اليوم واحمزتاه ولا حمزة لى اليوم.

بسيارى از روايت کنندگان نقل کرده‌اند که او ( حضرت علي عليه السلام) پس از ماجراى سقيفه اظهار ناراحتى كرد و حق خود را خواسته و کمک طلبيد و فرياد کشيد؛ زيرا در نزد وى حاضر نشدند و بيعت نکردند. و او در حاليکه رو به سوى قبر رسول خدا کرده بود گفت:" اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند" و فرمود: واى جعفر من امروز جعفر ندارم؛ واى حمزه؛ من امروز حمزه ندارم!!!.

*** جواب طبق مبناى اهل سنت: بني هاشم و انصار از فرمان رسول خدا اطاعت كردند

اهل سنت براي مشروع جلوه دادن خلافت خلفا رواياتي را در كتاب‌هايشان نقل كرده‌اند كه طبق آن‌ها رسول خدا صلي الله عليه وآله به اصحاب و ياران خود دستور داده است كه از خلفاي بعد از آن‌ها اطاعت نمايند ؛ هر چند كه مي‌دانند ، آن‌ها سنت رسول خدا را اجرا نمي‌كنند ، مال و اموال مردم را غارت مي‌كنند و به جاي هدايت مردم به سوي خداوند آن‌ها را به سوي ضلالت و گمراهي سوق مي‌دهند.

هرچند كه ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم؛ اما از آن‌جايي كه اين روايات در  صحيح‌ترين كتاب‌هاي اهل سنت آمده است، از باب جدال احسن و قاعده الزام خصم ، به آن‌ها تمسك كرده و مي‌گوييم : بني هاشم و انصار و باقي اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله با اين كه مي‌دانستند ابوبكر ، عمر و ... غاصب خلافت  هستند ، سنت رسول خدا را اجرا نمي‌كنند ، اموال مردم (از جمله فدك و ...) را غارت مي‌كنند و ... با اين حال به فرمان رسول خدا گوش دادند و به خاطر مصالحي از قيام عليه آن‌ها خودداري كردند .

آیا خانه های مدینه درب های چوبی داشتند؟

يكى از شبهاتى كه اخيراً برخى از وهابي‌ها آن را با مانور فراوان و سر وصداى زياد مطرح كرده‌اند شبه نبود درب یا سقف در خانه های مدینه گذشته است. اما با بررسى روايات موجود در كتاب‌هاى شيعه و سنى اين نتيجه به دست مى‌آيد، كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وآله خانه‌هاى مدينه داراى درهاى چوبى بوده است.

*** علامه سيد جعفر مرتضى در پاسخ اين روايت مى‌گويد:

فأمير المؤمنين إذن يصف حالة الفقر المدقع الذي كان يعاني منه أهل البيت ( عليهم السلام )، ويذكر إيثار رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) حتى أهل النعم والأموال بما يتوفر لديه منها، مع ملاحظة: أن أبواب أهل البيت ( عليهم السلام ) بيوتهم كانت من جريد النخل الذي هو أصل السعفة بعد جرد الخوص عنها، أما غيرهم ( عليهم السلام ) فكان لبيوتهم ستائر، وكانت أبوابها من غير جريد النخل أيضا، ومنها الأخشاب لا مجرد ستائر ومسوح كما يدعون.


علي عليه السلام از فقر ناراحت كننده‌اى كه خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم با آن دست و پنجه نرم مى‌كردند سخن مى‌گويد و از بذل و بخشش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از اموال و نعمت‌هاى كه نزدش جمع شده بود ياد مى‌كند،‌ با اين كه دَرِ خانه‌هاى اهل بيت از چوب خرما؛ پس از پاك كردن از شاخ و برگش بود؛ ولى ديگران دَرِ خانه‌هايشان از غير چوب خرما بود و افزون برآن بر درهايشان پرده نيز آويزان كرده بودند.

*** خداوند در قرآن كريم به صحابه و ديگر مسلمانان اجازه مى‌دهد كه از خانه‌هايى كه كليد آن در اختيار آنان هست ، غذا بخورند . بى‌ترديد خانه‌اى كه در چوبى و يا آهنى نداشته باشد، داشتن كليد براى آن بى‌معنا خواهد بود:

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَريضِ حَرَجٌ وَلا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ ... أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَميعاً أَوْ أَشْتاتاً. (النور / 61 .)

بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست (كه با شما هم غذا شوند)، و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانه‏هاى خودتان [بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخوريد و همچنين خانه‏هاى پدرانتان ... يا خانه‏اى كه كليدش در اختيار شماست، يا خانه‏هاى دوستانتان، بر شما گناهى نيست كه به طور دسته‏جمعى يا جداگانه غذا بخوريد .

*** استدلال به روايت و فرمايش علي عليه السلام: « لا سُقُوفَ لِبُيُوتِنَا وَ لا أَبْوَابَ» اهل سنت را به مقصودشان نمى‌رساند؛ زيرا: اولاً: طراح شبهه سخن علي عليه السلام را ناقص نقل كرده است؛ به گونه‌اى كه خواننده احساس مى‌كند كه اهل بيت عليهم السلام منزل مسكونى به شكل متعارف نداشته‌اند؛ چون خانه‌اى كه نه سقف دارد و نه دَر و نه ديوار، قابل تصور نيست؛ در حالى كه متن حديث چنين است: نحن اهل بيت محمد (ص) لا سقوف لبيوتنا ولا أبواب ولا ستور ( در نقل شيخ مفيد، ستور به معناى ديوار آمده است) الا الجرائد وما اشبهها.

جمله پايانى اين حديث گوياى استفاده از چوب حاصل شده از برگه‌هاى درخت خرما است؛ چون جريده به معناى چوب باقى مانده پس از تراشيدن اضافات آن است كه با بستن آن چوبها كنار يكديگر براى پوشش و ديوار كشى و در ورودى و غير آن استفاده مى‌شده است؛ بنابراين از اين روايت و روايات ديگر استفاده مى‌شود كه خانه اهل بيت عليهم السلام از جمله خانه فاطمه زهرا و علي عليهما السلام مانند خانه‌هاى افراد ديگر داراى در ورودى بوده است كه باز و بسته مى‌شده و از استحكام مخصوصى هم برخوردار بوده است.

آیا خانه حضرت فاطمه (س) برای تهدید به آتش زدن شده است؟

طبق نقل طبرى و ابن أبى شيبه، عمر قسم مى‌خورد كه اگر اجتماع كنندگان در خانه اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت با ابوبكر بيرون نيايند، خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز سخن عمر را براى اميرمؤمنان عليه السلام و زبير يادآور شده و به خداوند سوگند مى‌خورد كه عمر به قسم خود وفا خواهد كرد:

وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحْرَقَ عَليْهِمُ الْبَيتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيكُمُ الْبَيْتَ، وَايْمُ اللَّهِ لَيُمْضِيَنَّ مَا حَلَفَ عَلَيْهِ.

به خدا سوگند، گردآمدن اين افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد. هنگامى كه عمر رفت، علي (ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به علي و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى‌دهد!.

و از طرف ديگر اين مطلب قطعى است كه اميرمؤمنان عليه السلام به تهديد‌هاى عمر توجهى نكرد و حاضر به بيعت نشد.

محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ، صلى الله عليه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُر.

حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر غضب نمود، با وى قهر كرد و با او سخنى نگفت تا از دنيا رفت، آن حضرت پس از پيامبر (ص) شش ماه زندگى كرد... و علي (ع) در اين شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد.

بنابراين سوگند عمر كه اگر بيعت نكنيد خانه را به آتش خواهم كشيد موضوعى قطعى و يقينى است و از طرفى اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت حاضر نشد؛ پس عمر تهديد خود را عملى كرده و خانه را به آتش كشيده است.

شاهد ديگر اين مطلب، روايتى است كه بلاذرى در همين باره نقل مى‌كند:

فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراک محرّقا عليّ بابي؟! قال: نعم.

چون علي عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت. فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تو مى‌خواهى خانه مرا آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى!.

مسعودى شافعى در كتاب اثبات الوصيه تصريح مى‌كند كه عمر خانه را به آتش كشيده است:

فهجموا عليه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه كرهاً وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

... پس قصد خانه علي كردند و بر او هجوم آوردند و خانه‌اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند، سرور زنان ( فاطمه(س) ) را بين ديوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن به شهادت رسید.


آیا فاطمه (س) از شیخین راضی شد و سپس از دنیا برفت؟

عدم رضايت صديقه شهيده سلام الله عليها از شيخين، اصل و اساس مشروعيت خلافت آن‌ها را زير سؤال مى‌برد؛ چرا كه ثابت مى‌كند تنها يادگار رسول خدا، برترين بانوى دو عالم،‌ سيده زنان اهل بهشت با خلافت ابوبكر و عمر مخالف و از دست آن‌ها ناراضى و خشمگين بوده است و طبق روايات صحيح السندى كه در صحيح‌ترين كتاب‌هاى اهل سنت آمده است، رضايت فاطمه رضايت رسول خدا و خشم او خشم رسول خدا است.

از اين رو عالمان اهل سنت دست به كار شده و روايتى را جعل كرده‌اند تا ثابت كنند كه شيخين پس از آن كه دختر رسول خدا را به خشم آوردند، در واپسين روزهاى زندگى آن حضرت به عيادت ايشان رفته و از او درخواست رضايت كردند و فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز از آن‌ها راضى شد.!

*** سند روايت مرسل است؛ چرا كه شعبى از تابعين است و خود شاهد ماجرا نبوده و اين روايت همان اشكالى را دارد كه اهل سنت به روايت بلاذرى و طبرى مى‌كردند.

*** بر فرض اين كه مرسلات تابعى مورد قبول باشد، باز هم نمى‌توان روايت شعبى را پذيرفت؛ زيرا شعبى از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام و ناصبى بوده است؛ چنانچه بلاذرى و ابوحامد غزالى به نقل از خود شعبى مى‌نويسند:

عن مجالد عن الشعبي قال: قدمنا على الحجاج البصرة، وقدم عليه قراء من المدينة من أبناء المهاجرين والأنصار، فيهم أبو سلمة بن عبد الرحمن بن عوف رضي الله عنه... وجعل الحجاج يذاكرهم ويسألهم إذ ذكر علي بن أبي طالب فنال منه ونلنا مقاربة له وفرقاً منه ومن شره....

در شهر بصره همراه عده‌اى بر حجاج وارد شديم گروهى از قاريان مدينه از فرزندان مهاجر و انصار كه ابوسلمه بن عبد الرحمن بن عوف نيز در جمع آنان بود، حضور داشتند. حجاج با آنان مشغول گفتگو بود يادى از علي بن ابوطالب كرد و از او بدگويى نمود و ما نيز به خاطر رضايت حجاج و در امان ماندن از شرّ او از علي بدگويى كرديم ....

*** غضب فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر از آفتاب روشن تر و غير قابل انكار است. بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت از تداوم غضب و قهر فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر، سخن گفته است.

در كتاب أبواب الخمس، مى‌نويسد:

فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.

فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.

چرا حضرت فاطمه (س) را شبانه دفن کردند؟چرا قبر فاطمه(س) پنهان است؟

دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خليفه، قبر پنهان، اسرارى است كه در درون خود پيام‌ها دارند. درست است كه فاطمه اين چنين خواست و اين گونه وصيت كرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است كه زهرا سلام الله عليها وصيت تاريخي‌اش را با اين در خواست‌ها به پايان مى‌برد؟!!

مگر نه اين است كه خشم و ناراحتي‌اش را نسبت به دشمنانش اظهار مى‌كند و در واقع چندين پرسش را در برابر نگاههاى تيز بين مورخان و آيندگان مى‌گذارد تا به پرسند: چرا قبر فاطمه پنهان است؟ و چرا دختر پيامبر شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا علي عليه السلام بدون اطلاع ابوبكر و عمر بر وى نماز خواند؟ چرا قبر فاطمه پنهان است؟

آري، فاطمه وصيت كرد كه او را شبانه دفن نموده و هيچ يك از كسانى را كه بر وى ستم كرده‌اند، خبر نكنند، و اين بهترين سند براى شيعه است تا ثابت كنند كه صديقه شهيده مظلوم از دنيا رفته و از افرادى كه بر وى ستم كرده‌اند، هرگز راضى نشده است.

روايات فراوانى در كتاب‌هاى شيعه و سنى بر اين مطلب دلالت دارد كه به اختصار چند روايت را ذكر مى‌كنيم:

*** مرحوم شيخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مى‌نويسد:

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (عليها السلام) بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏].

علي بن ابوحمزه از امام صادق عليه السلام پرسيد: چرا فاطمه را شب دفن كردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله عليها وصيت كرده بود تا در شب وى را دفن كنند تا ابوبكر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند.

*** مرحوم صاحب مدارك رضوان الله تعالى عليه مى‌گويد:

 إنّ سبب خفاء قبرها ( عليها السلام ) ما رواه المخالف والمؤالف من أنها ( عليها السلام ) أوصت إلى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) أن يدفنها ليلا لئلا يصلي عليها من آذاها ومنعها ميراثها من أبيها ( صلى الله عليه وآله وسلم ).

علت مخفى بودن محل دفن فاطمه سلام الله عليها آن گونه كه مخالف و موافق نقل كرده‌اند اين است كه آن حضرت به اميرمؤمنان عليه السلام سفارش كرد تا او را شبانه دفن كند تا آنان كه او را اذيت كرده‌ و از ارث پدرش محروم كرده بودند بر وى نماز نخوانند.

*** محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:

وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها.

فاطمه زهرا سلام الله عليها، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى كه از دنيا رفت، شوهرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را با خبر نساخت.

*** عبد الرزاق صنعانى مى‌نويسد:

عن بن جريج وعمرو بن دينار أن حسن بن محمد أخبره أن فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم دفنت بالليل قال فرَّ بِهَا علي من أبي بكر أن يصلي عليها كان بينهما شيء.

فاطمه دختر پيامبر شانه به خاك سپرده شد، تا ابوبكر بر وى نماز نخواند؛ چون بين آن دو اتفاقاتى افتاده بود.

و در ادامه نيز مى‌گويد:

عبد الرزاق عن بن عيينة عن عمرو بن دينار عن حسن بن محمد مثله الا أنه قال اوصته بذلك

از حسن بن محمد بن نيز همانند اين روايت نقل شده است؛ مگر اين كه در اين روايت قيد شده است كه خود فاطمه اين چنين وصيت كرده بود.

آثار علامه سيد مرتضي عسكري



  • آثار علامه سيد مرتضي عسكري
  • 1 - دو مكتب در اسلام جلد 2 دين
    2 - دو مكتب در اسلام جلد 3

    3 - نقش ائمه در احياء دين - جلد هشتم ، نهم ، دهم و يازدهمدين

    4 - گريه بر ميت از سنت هاى رسول خداستدين

    5 - بزرگداشت ياد انبياء و بندگان صالح خدادين

    6 - عدالت صحابه دين

    7 - آيت تطهير در كتب دو مكتب دين

    8 - امامان اين امت دوازده نفرند دين

    9 - مصحف در روايات و اخبار دين

    10 - بداء يا محور و اثبات الهى دين

    11 - ازدواج موقت در اسلام دين

    12 - جبر و تفويض و اختيار دين

    13 - عصمت انبيا و رسولان عليهم السلام دين

    14 - حكم بازسازى قبور انبياء و اوليا عليهم السلام و عبادت در آنها دين

    15 - توسل به پيامبر خدا و تبرك به آثار ايشان دين

    16 - صفات خداوند جليل در دو مكتب دين

    برای دانلود فایل پاسخ به شبهات محرم روی لینک ذیل کلیک نمایید :   http://uplod.ir/p64dbw8xp57b/shobah

    برای دانلود فایل پاسخ به شبهات محرم روی لینک ذیل کلیک نمایید :


    http://uplod.ir/p64dbw8xp57b/shobahatmoharam-askdin.com.pdf.htm

    عزادارى بر سیدالشهدا و ریشه قرآنى آن/تحریم عزادارى چرا؟

    عزادارى بر سیدالشهدا و ریشه قرآنى آن/تحریم عزادارى چرا؟


    ادامه نوشته

    وىژه نامه در باره غدير خم

      آيا امير المؤمنين عليه السلام به حديث غدير احتجاج كرده است؟

      آيا روايت حسن مثني در انكار دلالت حديث غدير ، صحت دارد ؟

      آيا روايت «من سبّ عليا فقد سبني» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتاب‌هاي شيعه و سني

      آيا رسول خدا (ص) در غدير خم حديث ثقلين را بيان کرده است؟

      آيا عمر در غدير خم با اميرمؤمنان (ع) بيعت كرده است؟

      آيا آيات ابلاغ واكمال در غدير خم و امامت حضرت علي (ع) نازل شده است؟

      آيا آيه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پيامبر (ص) نازل شده، مي‌شود يا اختصاص به تبليغ ولايت امير مؤمنان (ع) دارد؟

      آيا علماي اهل سنّت كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي امام و خليفه معني كرده اند؟

      آيا عمر بن خطاب، آرزوى فضائل اميرمؤمنان عليه السلام را داشته است؟

      آيا روايت «نگاه كردن به چهره على (ع) عبادت است» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «وأنت خليفتى من بعدي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟ (ويرايش جديد)

      آيا روايت «علي كنفسي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «امامان دوازدگانه» به صورت متواتر در منابع شيعه و سنى نقل شده است؟

      آيا روايت «على أولى الناس بعدي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «طير مشوى» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «من أطاع عليا فقد أطاعني» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «من فارق عليا فقد فارقني» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      آيا روايت «علي مع الحق» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟

      مقصود از روايت: «حب علي حسنة، لا يضر معها سيئة» چيست؟

      آيا امير مؤمنان عليه السلام از انبياء افضل است ؟

      آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟

      چرا به حضرت علي (عليه السلام) «قسيم النار والجنة» مي گويند؟

      مذهب شيعه در چه زماني پايه گذاري شده است ؟

      آيا در قرآن آيه‌اي در خصوص امامت امامان بعد از حضرت پيامبر آمده است ؟


     بررسي روايات «ولايت، ثقلين، غدير» در منابع اهل سنت

      برتري امير مؤمنان (ع) بر صحابه از ديدگاه روايات

      بررسي معناي لغوي و اصطلاحي «امامت» و «خلافت»

      حضرت علي عليه السلام اعلم از ديگر صحابه و داناي به غيب

      استناد امير مؤمنان عليه السلام به حديث غدير

      ترس روايان از بني اميه در نقل روايت غدير

      غدير ـ بيعت عمر بن الخطاب با اميرمؤمنان عليه السلام

      لزوم تحقيق در مسائل مذهبي و اعتقادي

      دلائل عدم حضور علماي وهابي در مناظره

      بررسي آيات ولايت امير مؤمنان (ع) در منابع اهل سنت

      اهميت و ضرورت امامت از نظر اهل سنت

      بررسي معناي «ولي» از نظر لغت و استعمال آن در كلام صحابه

    بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

      دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

      تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت

      بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت

      آرامگاه امير مؤمنان (ع) در گذر تاريخ

      اعتبار كتاب بخاري و مسلم و راويان آن‌ها، از ديدگاه علماي اهل سنت

      تحريف روايات ازدواج موقت ، در صحيح بخاري

      استغاثه عبد الله بن عمر از رسول خدا (ص) بعد از وفات آن حضرت

    چرا در فاصله كوتاه غدير تا رحلت پيامبر (ص) مردم حادثه غدير را از ياد بردند و آن حوادث بعد از رحلت پي

    چرا در فاصله كوتاه غدير تا رحلت پيامبر (ص) مردم حادثه غدير را از ياد بردند و آن حوادث بعد از رحلت پيامبر (ص) پيش آمد؟

    • چرا در فاصله كوتاه غدير تا رحلت پيامبر (ص) مردم حادثه غدير را از ياد بردند و آن حوادث بعد از رحلت پيامبر (ص) پيش آمد؟

    • اگر ماجراي غدير خم از نظر تاريخي واقعيت دارد، چرا پس از ماجراي سقيفه شركت كنندگان در آن محفل و نيز مردم مدينه سخني كه نشانه يادآوري اين ماجرا باشد، بر زبان نياوردند؟

    پاسخ:
    به نظر مي‏رسد اين پرسشها يكي از چالش‏هاي جدّي فرا روي شيعه است؛ زيرا شيعه:
    الف) با بهره‏گيري از منابع معتبر خود و اهل سنت به اثبات اصل ماجراي غدير مي‏پردازد؛ منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد (الغدير في الكتاب و السنة و الادب، علامه اميني، ج 1، ص 14 – 73. او اين حديث را از يكصدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار تابعي نقل مي‏كند).
    ب) با دليل‏هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي‏داند نه دوستي (همان، ص 362 – 370).
    ج) اثبات مي‏كند پيامبر اكرم (ص) در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت (همان، ص 370 – 378).
    با اين همه در گزارش‏هاي تاريخي – جز چند منبع كه در اعتبار آن‏ها سخن فراوان است – از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كم‏تر سخن به ميان آمده است. با آن‏كه قطعاً بيش‏تر مردم مدينه در ماجراي غدير حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز (ماجراي غدير خم در روز 18 ذي حجه واقع شد و وفات پيامبر اكرم (ص) و ماجراي سقيفه در 28 صفر يا 12 ربيع الاول) از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
    البته احتمال اعتراض عده‏اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آن‏ها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد؛ ولي در عدم گستردگي اين اعتراض‏ها ترديد نيست.
    با توجّه به ماجراي غدير و تأكيد پيامبر اكرم (ص) بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي‏نمايد. بنابراين، واكنشي چنين محدود چگونه توجيه مي‏شود؟

    براي يافتن سرنخ‏هاي تاريخي اين مشكل بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان‏هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا وفات پيامبر اكرم (ص) به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پي‏گيري بحث در محورهاي زير ضرورت دارد:

    1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم (ص)، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه‏ها تحت نظام قبيله‏اي به سر مي‏بُردند.
    در اين نظام سرآمد بودن در صفاتي چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي‏آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.

    2. پيامبر اكرم (ص) نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش‏هاي فرا قبيله‏اي ارائه داد.
    آن حضرت (ص) توانست قبايل مختلف شهرها و باديه‏هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه وي را پيامبري آسماني مي‏دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امري الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجّه نشان ندادند.

    3. پيش از فتح مكه اسلام به گونه‏اي روز افزون در ميان مردم شهرها و باديه‏ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هيأت‏ها) نام گرفت؛ يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت‏هاي مختلف نزد پيامبر اكرم (ص) مي‏شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي‏ساختند. ناگفته پيدا است، انگيزه همه اين هيأت‏ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان قلبي نداشتند.

    4. يكي از آموزه‏هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي‏نمود، مسأله تعيين جانشين بود؛ زيرا:
    الف) مردم فقط پيامبر (ص) را داراي بُعد الهي مي‏دانستند و حكومت فرا قبيله‏اي‏اش را مي‏پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي‏اي برخوردار نبود (براي اطلاع بيش‏تر مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان، رسول جعفريان، ص 27 به بعد).
    ب) هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي‏دانستند؛ چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه (المغازي، محمد بن عمر واقدي، تحقيق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607. در اين كتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وي چنين نقل كرده است: «من [عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم») و تقسيم غنايم حنين (الكامل في التاريخ، به ابن اثير، تحقيق علي شيري، ج 1، ص 631) واكنش اعتراض‏آميز نشان دادند.
    ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان‏هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني رسول خدا را نمي‏پذيرفتند؛ زيرا هنوز از آموزه‏هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي‏دهد، دل نبريده بودند؛ و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت را از رياست يك قبيله مهم‏تر بدانند.
    د) هنوز بعضي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي‏پنداشتند كه حضرت (ص) در راستاي رقابت قبيله‏اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجّه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت (ص) جرأت مخالفت نداشتند؛ ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهره‏گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله‏اي مردم اعتراض خويش را روشن‏تر بيان كردند.
    ه) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش (دارالندوه) راه مي‏يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند (تاريخ سياسي اسلام (1) سيرة رسول خدا (ص)، رسول جعفريان، ص 98). بر اين بنياد، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر (ص) بود و كم‏تر از چهل سال داشت(حضرت علي (ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت) بسيار دشوارتر مي‏شد.

    5. دو نكته ديگر، پذيرش جانشيني امام علي (ع) را دشوار مي‏ساخت:
    الف) حضرت علي (ع) نزد قريشيان، به سبب دلاوري هايش در جنگ‏هايي مانند بدر و اُحُد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفي داشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و چهره علي (ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند (عمر در اين باره مي‏گويد: «قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده‏اش مي‏نگرند». (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 12، ص 9)
    ب) مردم قبايل مختلف اين نكته را درك كرده بودند كه با توجّه به لياقت‏ها و استعدادهاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آن‏ها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد.

    6. نگاه پيامبر اكرم (ص) به جانشيني حضرت علي (ع) الهي و از روابط قبيله‏اي و خويشاوندي بسيار فراتر است؛ زيرا آن حضرت (ص) به حفظ آيين وحي مي‏انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنت و شجاع‏ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم (ص) با وضعيت جامعه آشنا بود. از اين رو، از آغاز رسالت، در موقعيت‏هاي گوناگون، به بهانه‏هاي مختلف و با بيان‏هاي متفاوت ويژگي‏هاي حضرت علي (ع) را ياد آور مي‏شد و از جانشيني‏اش سخن به ميان مي‏آورد (براي اطلاع از اين موارد، ر. ك: موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ، محمدي ري شهري و همكاران، ج 2) آن بزرگوار، سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ‏ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آن‏ها را بيش از يكصد هزار تن دانسته‏اند، آشكارا اين مسأله را اعلام كند (الغدير، ج‏1، ص 214) و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي‏دارد و به وي ايمني مي‏بخشد، چنين است: «… واللّه يَعْصمك مِنَ النّاسِ؛ خداوند تو را از [شرّ ]مردم نگاه مي‏دارد.»
    در اين عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر (ص) را از چه چيزي حفظ مي‏كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
    با توجّه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر(ص) از شرّ زبان مردم و نيز با توجّه به اين‏كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي(ع) به سامان نرسيد، بعيد نمي‏نمايد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر (ص) از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد؛ چنان كه واژه «ناس» بر مردم عادي دلالت دارد و با توجّه به اكثريت نو مسلمان آن زمان، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستيم.

    7. تاريخ درباره بسياري از حوادثِ مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبراكرم (ص) ساكت مانده است؛ امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پيامبر اكرم (ص) بر گزينش جانشين و گستره تلاش‏هاي مخالفان آن حضرت آشنا مي‏سازد. اين پديده‏ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
    1. سپاه اسامه‏
    پيامبر اكرم در واپسين روزهاي زندگي‏اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني نورس به نام اسامة بن زيد سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود (طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج 4، ص 54 – 58).
    كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي‏دهد رسول خدا (ص) در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي (ع) به چنين اقدامي دست يازيد؛ زيرا:
    الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم (ص) خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پيامبر اكرم (ص) بسياري از نومسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آنچه اين تصميم‏گيري را در نظر پيامبر اكرم (ص) منطقي جلوه مي‏داد، دور ساختن مخالفان جانشيني حضرت علي (ع) از مدينه بود.
    ب) انتصاب جواني 18 ساله (همان، ص 55) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم‏ترين (همان، ص 54 و 56) دستاويز مخالفان جانشيني علي (ع) هيچ توجيهي نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارداني سر آمد اصحاب به شمار نمي‏آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي (ع) كوچك‏تر بود – با توجّه به آن‏كه در بسياري از ويژگي‏ها با حضرت علي (ع) قابل مقايسه نمي‏نمود – در مقام فرماندهي سپاهي عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
    ج) دقّت در تركيب سپاه اسامه نشان مي‏دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني حضرت علي (ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند (السقيفه، محمد رضا مظفر، ص 81 و 77). و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم (ص) از اردوگاه به مدينه باز مي‏گشتند، با جمله تأكيدي «لعن الله من تخلف عن جيش اسامة»(الملل و النحل، محمد بن عبدالكريم شهرستاني، تصحيح شيخ احمد فهمي محمد، ج 1، ص 14) روبه رو مي‏شدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشيني حضرت علي (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدينه به سر برند(السقيفه، ص 81).
    2. پيشگيري از نگارش وصيت‏
    اين پديده در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم (ص) تحقّق يافت. در آن روزها، پيامبراكرم (ص) كه احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه‏هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي (ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار برجاي گذارد و از گمراهي امت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه‏هاي چند ماهه خويش ناسازگار مي‏ديدند، به شدت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي‏راند، از نگارش اين سند جلوگيري كردند.
    تاريخ در اين‏جا تنها از يك تن نام مي‏بَرد (من حياة الخليفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي ص 101 – 107).
    امّا آشكار است كه تنها يك نفر – بي آن‏كه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد – نمي‏تواند با رسول خدا (ص) مقابله كند. از اين رو، بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كرده‏اند(همان، ص 104).

    8. نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه‏اي جز حضرت علي (ع) در سقيفه گرد آمدند، انصار به شمار مي‏آمدند. آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم (ص) زبانزد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت (ص) به ويژه حضرت علي (ع) بر همگان ثابت شده است.
    راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله، آن هم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي، نشان مي‏دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي (ع) هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم (ص) مي‏دانستند.
    اقدام عجولانه آن‏ها در درك نكته‏اي حياتي ريشه دارد. آن‏ها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي (ع) وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم (ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي‏پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار حامي پيامبر به قتل رسيدند، با بهره‏گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران در پي انتقام بر آيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي (ع) را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه‏هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
    پس انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلم مي‏دانستند؛ امّا مشاهده تلاش‏هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي‏داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديدترين روش ممكن سركوب مي‏كردند، آن‏ها را از هرگونه تلاش در جهت احياي ياد غدير باز مي‏داشت.
    بنابراين، طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آن‏ها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آن‏ها، با توجّه به زمينه‏هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي‏ديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخي، حضرت علي (ع) نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مي‏رسد، در آن موقعيت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال؛ زيرا چنين استدلالي نمايانگر پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر (ص) از سوي مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخي سازگاري ندارد.


    آشنایی با آیه ولایت و پاسخ به شبهات!!

    آشنایی با آیه ولایت و پاسخ به شبهات!!

    ادامه نوشته

    پاسخ به شبهات پیرامون سرداب سامرا

    پاسخ به شبهات پیرامون سرداب سامرا

    ادامه نوشته

    شفاعت یا پارتی بازی - ویژه نامه شفاعت

    شفاعت یا پارتی بازی - ویژه نامه شفاعت

    شفاعت یا پارتی بازی - ویژه نامه شفاعت
     

    مقالات ویژه نامه
     
     

    شفاعت از منظر وهابیّت ونقد آن (1)یکی از اعتقادات عموم مسلمانان ومعتقدان به ادیان مسئله ی شفاعت است یعنی روز قیامت اولیای الهی در حق گروهی ازگناه کاران شفاعت کرده وآنان رااز عقاب جهنم نجات می دهند...

     
     

    شفاعت از منظر وهابیّت ونقد آن (2) درباره نتیجه و اثر شفاعت دو نظر وجود دارد: 1 - شفاعت به معنای از بین رفتن گناهان و عقاب است. 2 - شفاعت؛ یعنی زیادی ثواب و ترفیع درجات. بیشتر مسلمانان معتقد به قول اوّلند....

     
     

    چه کسانی شفاعت می شوند؟ مسأله ی شفاعت از جمله مسائلی است که سابقه ی آن در عالم اسلام به عصر نزول قرآن باز می گردد. قرآن کریم به عنوان اصلی‌ترین مرجع و منبع جهان بینی اسلامی در آیات مختلفی به مسأله ی...

     
     

    شفاعت از دیدگاه قرآن و روایات یکی از مزایایی که خداوند تبارک و تعالی به مؤمنان اختصاص داده است این است که اگر شخص مؤمن ، ایمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهانی نشود که باعث سلب توفیق و سوء

     
     

    شفاعت در نهج البلاغهابتدا معنای شفاعت و انواع آن را به طور مختصر توضیح دادیم و پس از آن به پردازش یکی از انواع آن که شفاعت رهبری است در نهج البلاغه پرداختیم و نمونه هایی از آن را بیان کردیم.....

     
     

    اقسام شفاعت در باورهای شیعه با توجه به معنای لغوی شفاعت، می توان برای آن اقسامی برشمرد؛ اگر چه پاره ای از آنها شفاعت اصطلاحی نیستند: 1. شفاعت تکوینی ...

     
     

    شفاعت در آموزه های قرآنی شفاعت و شفیع گرفتن پیامبران الهی و ائمه اطهار(ع) از جمله مسایلی است که بسیاری از فرقه های اسلامی، به ویژه شیعیان به آن اعتقاد دارند....

     
     

    پارتی که داریم، راحت گناه کنیم برخی بر این اعتقاد نادرست پافشاری می‌کنند که معصومین (علیهم السلام) شفاعت پیروانشان را بر عهده خواهند گرفت هر چند که غرق گناه باشند و این امر تا حدودی الهام گرفته...

     
     

    شفاعت و توسل (1) خلیل بن احمد فراهیدی‌ ( متوفی ۱۵۰ ) در کتاب العین می گوید : الشافع : الطالب لغیره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لی إلیه فشفعه فی . والإسم : الشفاعه . واسم الطالب : ...

     
     

    شفاعت؛ اهرمی برای عبور از پل صراطشفع، در لغت به معنای منضم کردن چیزی به چیزی دیگر است. و شفاعت، ضمیمه شدن فردی به فرد دیگری است، برای کمک گرفتن از وی و عمدتاً در جایی به کار می‌رود که کسی که از مقام بالاتری برخوردار باشد ...

    چرا شیعه امامیه، در نماز، بر تربت سجده می‌کند؟

    چرا شیعه امامیه، در نماز، بر تربت سجده می‌کند؟

    هرگاه کسی از شما نماز گزارد، پیشانی و بینی خود را بر زمین قرار دهد تا ذلت وخضوع خود را آشکار سازد، سجده، خضوع و فروتنی در برابر خدا ست و هرگز شایسته نیست انسان پرستشگر، بر خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها سجده کند.


    سرویس جهان اسلام «شیعه نیوز» : موضوع سجده بر مهر یا سجده بر خاک و سنگ و ... از جمله موضوعات مورد اختلاف در میان برخی فرق اسلامی است که بحث های مختلفی را نیز ایجاد کرده است و در این میان سجده بر تربت کربلا نزد ما شیعیان از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است. آیت الله سبحانی، از مراجع عظام تقلید، این موضوع را در نوشتاری ارزشمند کاملا تجزیه و تحلیل نموده و با استناد به منابع روایی و تاریخی آن را تشریح کرده اند که در ادامه تقدیم مخاطبان می شود.

    نظر فقهای شیعه در رابطه با سجده

    از نظر شریعت مقدس اسلام، سجده فقط برای خدا شایسته و جایز است، و بر غیر او نمی‌توان پیشانی بر زمین سایید، و این سخنی است که همه فقهای اسلام بر آن اتفاق نظریه دارند. اگر اختلافی وجود دارد، به مورد دیگرمربوط می‌شود و آن این که از نظر فقه شیعی تنها بر دو چیز می توان سجده کرد: زمین، مانند خاک و سنگ و امثال آن 2. چیزی که از زمین می‌روید، مشروط بر این که پوشیدنی و خوردنی نباشد. از نظر فقه سنی، دایره حکم وسیع‌تر است، آنها سجده بر منسوجاتی از پشم و پنبه و مو را نیز جایز می‌دانند، تنها شافعی است که می‌گوید: بر گوشه دستار و اطراف جامه و آستین پیراهن سجده جایز نیست.[1]

    اکنون باید دید روایاتی که از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در قلمرو گفتار و رفتار وی وارد شده است، کدام یک از دو نظریه را تأیید می‌کند. مسلماً پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) به حکم قرآن ، «اسوه و الگو» است و هیچ فردی نمی‌تواند رأی خود را بر گفتار و رفتار او مقدم بدارد. بررسی احادیث اسلامی که در صحاح و سنن (منابع روایی اهل تسنن) وارد شده، این مطلب را ثابت می‌کند که حکم نهایی سجدگاه و به تعبیر فقیهان «ما یصحّ علیه السجود»، در سه مرحله بیان گردیده است.

    مراحل مختلف تشریح سجده بر خاک و غیر آن

    در مرحله نخست فقط سجده بر زمین تشریع گردید و سجده بر غیر آن جایز نبود، و هر چه هم یاران پیامبر از گرمی سنگریزه‌های مسجد نبوی شکایت می‌کردند رسول گرامی (ص) به شکایت آنان ترتیب اثر نمی‌داد، وحتی اگر شخصی بر گوشه دستار خود سجده می‌کرد، رسول گرامی (ص) آن را از زیر پیشانی او می‌کشید و کراراً می‌فرمود: «ترّب!» یعنی صورت خود را خاک آلود کن. به دلیل الزامی بودن سجده بر زمین، یاران رسول خدا (ص) برای پرهیز از گرما، سنگریزه‌ها را در دست خود نگاه می‌داشتند تا مقداری خنک شود آنگاه به هنگام فرود برای سجده، بر آنها سجده می‌کردند. در این مرحله فقط و فقط سجده بر زمین، آن هم به صورت طبیعی جایز بود. در مرحله دوم، وحی الهی بنابر مصلحت، موضوع را توسعه داد و سجده بر حصیر و بوریا نیز تشریع شد، و همگی می‌دانیم که حصیر و بوریا از روییدنی‌ها است و از این جهت گشایشی در امر سجده پدید آمد. در مرحله سوم اجازه داده شد که به هنگام ضرورت و ناچاری، مانند گرمای شدید و غیره، بر گوشه دستار و مانند آن سجده کنند، و در غیر ضرورت از سجده کردن بر غیر زمین و روییدنی‌ها بپرهیزند. این مراحل سه‌گانه تشریع در موضوع سجده است

    فلسفه سجده بر خاک در بیانات پیامبر(صلی الله علیه و آله)

    نکته لازم به ذکر آن است که شخص رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) فلسفه سجده بر خاک را در حدیثی بیان کرده است و به روشنی می‌رساند که اصرار تشریع اسلامی بر سجده بر زمین، جنبة تربیتی دارد. حضرت فرمود: «هرگاه کسی از شما نماز گزارد، پیشانی و بینی خود را بر زمین قرار دهد تا ذلت وخضوع خود را آشکار سازد».[2]

    هشام بن حکم از امام صادق (علیه السلام) فلسفه سجده بر زمین را پرسید. امام در پاسخ او چنین فرمود: زیرا سجده، خضوع و فروتنی در برابر خدا است و هرگز شایسته نیست انسان پرستشگر، بر خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها سجده کند؛ زیرا خوراک و پوشاک، معبود دنیاپرستان است. بنابراین نباید بر آنچه معبود دنیا پرستان است سجده کرد، در حالی که سجده بر خاک و زمین، بالاترین و برترین مظهر فروتنی و خضوع در برابر خداست.[3]  از آنجا که سجده بر خاک مظهر کامل عبودیت و اظهار بندگی است، عمر بن عبدالعزیز بر حصیر تنها اکتفا نمی‌کرد، بلکه مقداری خاک بر حصیر می‌ریخت و بر آن سجده می‌نمود. ابن حجر در شرح صحیح بخاری می‌گوید: کانَ عُمَرُ بْنُ عَبد العَزیز الخَلیفَةَ الأَموَی لا یکتَفی بالخَمرَة، بَلْ کانَ یَضَعُ عَلَیْها التُّرابَ وَیسجُد عَلَیه.[4]

    حتّی عروة بن زبیر نیز جز بر زمین بر چیز دیگر سجده نمی‌کرد.[5] مسروق که یکی از تابعان است، به هنگام سفر، خشتی را با خود برمی‌داشت تا در کشتی بر آن سجده کند.[6]  ابن ابی شیبه، شیخ بخاری می‌گوید: نماز بر «طنفسه» (نوعی فرش کرک‌دار است) امری است جدید؛ و از رسول خدا به سند صحیح روایت شده است که بدترین امور، امر بی‌سابقه است و هر امر بی سابقه بدعت است.[7]

    سجده بر تربت امام حسین (علیه السلام)

    در اینجا سؤالی مطرح است که چرا شیعیان از میان سرزمین‌های جهان، خاک کربلا را برگزیده‌اند و ترجیح می‌دهند به هنگام نماز بر آن سجده نمایند و چرا قطعه‌هایی از تربت یاد شده را در مساجد و خانه‌های خود یا به هنگام مسافرت با خویش به همراه دارند؟

    پاسخ این پرسش روشن است و آن این که سجدگاه باید از هر آلودگی پاک باشد، و چون در همه شرایط سجده بر زمین پاک امکان پذیر نیست، به پیروی از تابعی بزرگ «مسروق بن أجدع» بخشی از خاک پاک را به صورت قطعه درآورده و همراه دارند تا در همه جا سجده بر خاک پاک امکان پذیر باشد، درست مانند کسانی که در حال سفر، مقداری خاک همراه خود می‌برند که اگر نیازی به تیمم پیدا کردند، بر آن تیمم کنند. و امّا اینکه چرا از میان خاک‌ها، تربت کربلا را انتخاب کرده‌اند، علت آن است که وقتی نمازگزار پیشانی خود را بر آن خاک مقدس می‌گذارد، فداکاری‌های بی‌نظیر بزرگ‌مرد تاریخ از خاندان رسالت را به یاد می‌آورد که جان و مال و فرزندان خود را در راه اعتلای اسلام فدا نمود و زیر بار ظلم و ستم نرفت و درس آزادگی و حمیت و غیرت دینی به جهانیان آموخت. سجده بر تربت حسین (علیه السلام) نه تنها انسان را از مسیر توحید خارج نمی‌سازد، بلکه به سجود او اخلاص می‌بخشد و او را برای فداکاری در راه دین که نماز جزئی از آن است آماده می‌سازد. علی بن عبداللّه بن عباس که از تابعان است به «رزین» نوشت: أَن ابْعَثْ إِلَیّ بِلَوح مِنْ أَحجارِ المَروَة أَسْجُدُ عَلَیْهِ[8]: «قطعه سنگی از سنگ‌های کوه مروه را برای من بفرست تا بر آن سجده کنم.» چرا که کوه مروه شاهد فداکاری‌های زن باایمانی است که برای تهیه آب، هفت‌بار میان دوکوه دوید، ودر راه خدا، سختی‌ها تحمل نمود. شیخ طوسی با سند خود از معاویة بن عمار نقل می‌کند امام صادق(علیه السلام) کیسه‌ زرد رنگی از جنس «دیبـا» داشت که مقداری از تربت امام حسین (علیه السلام) در آن کیسه بود، به هنگام نماز آن را بر روی سجاده خود می‌ریخت و بر آن سجده می‌کرد.[9] کسانی که سجده بر تربت کربلا را نوعی پرستش انسان تلقی می‌کنند، «مسجود له» را از «مسجود علیه» باز نشناخته‌اند، در تمام احوال سجده برای خدا است و او «مسجود له» است، و چیزی که پیشانی بر آن می‌نهیم«مسجود علیه» است؛ خاک باشد یا فرش، خاک کربلا باشد، یا خاک مدینه و یا سنگ مروه.

    پی نوشت ها؛
    [1] . خلاف شیخ طوسی1/357ـ 358، مسأله 112، 113 و مدارک دیگر.
    [2] . نهایة ابن أثیر:2، مادة رغم.
    [3] . بحارالأنوار:82/147، باب ما یصحّ السجود علیه.
    [4] . فتح الباری:1/410; شرح الاحوذی:1/272.
    [5] . فتح الباری:1/410; شرح الاحوذی:1/272.
    [6] . طبقات کبری:6/79، چاپ بیروت.
    [7] . المصنف:2
    [8] . اخبار مکه، تألیف ازرقی3/151.
    [9] . وسائل:3/608، باب 16 از ابواب ما یصحّ علیه السجود.

    منبع؛ پایگاه اطلاع رسانی آیت الله سبحانی

    چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟

    چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟

    چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند.

    به گزارش مشرق، متن پاسخ ایشان به این شرح است:

    قرار دادن دست راست بر روي دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموري است كه استحباب آن بين فقهاي سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:

    حنفي‌ها مي‌گويند:روي هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّت است وواجب نيست، و براي مرد بهتر است كه كف دست راستش را بر پشت دست چپ، زير ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سينه‌اش بگذارد.

    شافعي‌ها مي‌گويند: گذاشتن دست روي يكديگر، در نماز، براي مرد و زن سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ زير سينه و بالاي ناف به سمت چپ قرار دهد.

    حنبلي‌ها مي‌گويند: گذاشتن دست‌ها روي هم، سنّت است و بهتر است كه كف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زير ناف قرار دهند.

    فرقه مالكيّه بر خلاف سه مذهب فوق مي‌گويند: آويختنِ دست‌ها در نمازهاي واجب، مستحب است، قبل از مالكي‌ها نيز جماعتي همين قول را گفته‌اند كه از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبير، سعيد بن مسيّب، سعيد بن جبير، عطاء، ابن جريح، نخعي، حسن بصري، ابن سيرين و جماعتي از فقها.

    از امام اوزاعي منقول است كه نمازگزار، بين آويختن دست‌ها يا روي هم قرار دادن آنها مخير است.[1]

    امّا مشهور بين شيعه اماميّه آن است كه قرار دادن دست‌ها روي يكديگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهاي شيعه كسي قائل به كراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبي در كافي.[2]

    كيفيت نماز پيامبر(ص)

    با اين كه به جز مالكي‌ها، مذاهب ديگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جايز شمرده‌اند و دربارة اين مسأله سخن بسيار گفته‌اند، با اين حال دليل قانع كننده‌اي حتّي بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلكه مي‌توان ادّعا كرد كه دلايلي بر خلاف ادعاي آنان وجود دارد و رواياتي كه از فريقين (شيعه و سنّي) بيانگر طريقه نماز گزاردن رسول اكرم(ص) است، از گذاشتن دست‌ها بر يكديگر سخني به ميان نياورده است و امكان ندارد كه پيامبر (ص) امر مستحبّي را در طول حيات خود(يا بخشي از آن) ترك نمايد. اکنون سه نمونه از اين روايات، دو مورد از طريق اهل سنّت و ديگري از طريق شيعه اماميّه را ذكر مي‌كنيم كه هر دو روايت، چگونگی نماز پيامبر(ص) را بيان مي‌كند و در هيچ‌يك كو‌چكترين اشاره‌اي به روي هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:

    الف: حديث ابي حُميد ساعدي

    حديث ابي حُميد ساعدي را برخی از محدّثان (سنّي) روايت كرده‌اند و ما از كتاب سنن بيهقي نقل مي‌كنيم كه گفت: او رو به اصحاب پيامبر كرد و گفت: من داناترين شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زيرا تو نه بيش از ما پيرو آن حضرت بوده‌اي و نه افزونتر از ما مصاحبتش كرده‌اي. گفت: چرا، گفتند: پس (كيفيّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه كن. ابوحُميد گفت:

    رسول خدا(ص) هرگاه مي‌خواست به نماز بايستد، دست‌ها را تا برابر شانه‌هايش بالا مي‌بُرد، سپس تكبير مي‌گفت و هنگامي كه همه اعضايش به حال اعتدال در جاي خود قرار مي‌گرفت به قرائت مي‌پرداخت، آنگاه تكبير مي‌گفت و دست‌ها را تا برابر شانه بالا مي‌بُرد، پس از آن به ركوع مي‌رفت و دو كف دست را بر زانوها مي‌گذاشت و در حال اعتدال كه نه سرش را بالا مي‌گرفت و نه پايين مي‌انداخت، ركوع را انجام مي‌داد. سپس از ركوع سر بلند مي‌كرد(مي‌ايستاد) و مي‌گفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا مي‌بُرد و تكبير مي‌گفت، سپس (براي سجده) متوجّه زمين شده و دست‌هايش را (در سجده) از پهلوهايش جدا مي‌گرفت، آنگاه سر از سجده برمي‌داشت و پاي چپش را خم مي‌كرد و بر آن مي‌نشست. انگشتان پاهايش را در سجده باز مي‌نمود و سجده دوم را نيز همين‌گونه انجام مي‌داد و پس از سجده، تكبير مي‌گفت، سپس پايش را خم كرده بر آن مي‌نشست در حالي كه هر عضوي به حال اعتدال قرار مي‌گرفت. ركعت بعدي را هم به همين كيفيّت انجام مي‌داد و پس از دو ركعت در حال قيام تكبير مي‌گفت و دست‌هايش را تا برابر شانه‌ها بالا مي‌برد همانگونه كه تكبير افتتاحيّه را انجام مي‌داد و در بقيّه نمازش نيز همين‌طور عمل مي‌كرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام مي‌گفت، پاي چپ را عقب قرار مي‌داد و بر سمت چپ بر وَرِك[3] مي‌نشست.

    همه گفتند: ابوحميد راست گفت، رسول خدا(ص) بدين گونه نماز مي‌گزارد.[4]

    اين بود حديثي در مقام بيان كيفيّت نماز رسول خدا(ص) كه از طريق اهل سنّت روايت شده كه وجه دلالت آن را دانستيم. اکنون به حديثي كه شيعه اماميه روايت كرده توجه كنيد:

    ب: حديث حمّاد بن عيسي

    حمّاد بن عيسي از امام جعفر صادق (ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است براي مردي كه 60يا 70 سال از عمرش بگذرد و يك نماز با شرايط كامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از اين سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت كردم و عرض كردم: فدايت شوم، نماز را (با شرايط كامل) به من تعليم فرما.

    پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ايستاد و دست‌هايش را با انگشتان بسته بر روي رانهايش انداخت و پاهايش را نزديك به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهايش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمي‌كرد و با خشوع و فروتني تمام بود، پس تكبير گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتيل قرائت كرد، سپس به اندازه نفس كشيدني در حال قيام صبر كرد و پس از آن تكبير گفت در حالي كه هنوز ايستاده بود، آنگاه به ركوع رفت و دو كف دستش را با انگشتان باز روي كاسه زانوهايش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوري كه اگر قطره‌اي آب يا روغن بر پشتش ريخته مي‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هيچ طرف مايل نمي‌گشت، امام گردنش را (در ركوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتيل تسبيح (سبحان رَبّي العظيم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ايستاد و چون كاملاً به حال قيام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قيام، تكبير گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهايش را قبل از زانوها بر زمين گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّي الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوي از بدنش را بر عضو ديگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده كرد: پيشاني، دو كف دست، دو كاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بيني، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمين واجب و گذاشتن بيني بر خاك سنّت است كه اِرغام ناميده مي‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامي كه راست نشست، تكبير گفت و ساق پاي چپ را خم كرده، روي آن نشست و پشت پاي راستش را بر كف پاي چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّي و أتوب إليه»، و در همان حال نشسته تكبير گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذكر تسبيح را در سجده دوم نيز گفت و از عضوي از بدنش براي عضو ديگر در ركوع و سجود كمك نگرفت و در حال سجده دست‌هايش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمين نگذاشت و بدين ترتيب دو ركعت نماز بجا آورد .

    سپس فرمود: اي حمّاد، اين گونه نماز بخوان، و در نماز به هيچ سويي التفات مكن و با دست‌ها و انگشتانت بازي مكن و آب دهان به راست و چپ يا پيش رويت مينداز.[5]

    چنان كه ملاحظه مي‌شود هر دو روايت در صدد بيان كيفيّت نماز واجب است و در هيچكدام كوچكترين اشاره‌اي به روي هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زيرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بيان خود آن را ترك نمي‌كرد و حال اين كه آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را براي ما مجسّم مي‌كرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از اميرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه عليهم اجمعين گرفته‌اند. بنابراين، دست روي دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زيرا گرفتن دست در واقع داخل كردن چيزي است در شريعت كه از شريعت نيست.

    ج. آموزش نماز به كسي كه نماز صحيح نمي‌خواند

    در ميان محدثان اهل سنت حديثي است به نام «حديث المسيء صلاتُه» يعني حديث كسي كه نماز خود را صحيح نمي‌خواند، در اين حديث چنين آمده است:

    ابوهريره مي‌گويد: پيامبر وارد مسجد شد، مردي نيز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پيامبر آمد و سلام كرد. پيامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوي پيامبر بازگشت، پيامبر نيز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، اين كار سه بار تكرار شد، سرانجام آن مرد عرض كرد: سوگند به خدايي كه تو را به حق مبعوث كرده است، من جز آنچه انجام مي‌دهم، چيزي نمي‌دانم، چه بهتر كه نماز را به من بياموزي.

    در اين هنگام پيامبر فرمود: هرگاه به نماز ايستادي تكبير بگو، سپس آنچه از آيات قرآن مي‌داني، بخوان، سپس ركوع كن به گونه‌ای كه بدنت آرام گردد، آنگاه پيامبر ديگر اجزا و شروط نماز را به او مي‌آموخت[6] و هيچ اشاره‌اي به گذاردن دست راست بر دست چپ نمي‌كند، در حالي كه اگر اين كار واجب و يا مستحب مؤكد بود، از گفتن آن خودداري نمي‌کرد.

    نظر ائمّه اهل بيت(علیهم السلام)

    با توجه به آنچه تاكنون گفته شد، روشن گرديد كه سنت بودن دست روي دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدين جهت مي‌بينيم كه ائمّه اهل بيت(علیهم السلام) از اين عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز مي‌كردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه مي‌دانستند.

    محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق يا امام محمّد باقر ‘روايت كرده، مي‌گويد: به آن حضرت عرض كردم: حكم كسي كه دستش را در نماز بر دست ديگر مي‌گذارد، چيست؟ فرمود: اين عمل، تكفير است و نبايد انجام شود.(تكفير به معني تعظيم در مقابل پادشاهان است).

    زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روايت كرده كه فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تكفير مكن(دستهايت را بر هم مگذار)، زيرا مجوس اين عمل را انجام مي‌دهند.

    صدوق به سندي از امير مؤمنان علي (ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: مسلمان دستهايش را در نماز جمع نمي‌كند و در حالي كه در مقابل خداي عزّ وجلّ ايستاده است، تشبّه به اهل كفر (يعني مجوس) نمي‌ورزد.[7]

    در خاتمه يادآوري مي‌كنيم كه آقاي دكتر علي سالوس بعد از نقل نظريات و فتاواي فقهاي شيعه و سنّي، (در مورد نهادن دست‌ها بر يكديگر در حال نماز) به كساني كه دست روي دست گذاشتن را حرام مي‌دانند حمله كرده و مي‌گويد: «كساني كه قائل به حرمت و مبطل بودن اين عمل هستند يا تنها آن را حرام مي‌دانند، به واسطه تعصب مذهبي، بين مسلمين اختلاف و تفرقه ايجاد مي‌كنند».[8]

    جا دارد از ايشان پرسيده شود: اگر تلاش و بررسي وتحقيق در كتاب و سنّت، شيعه را به اين نتيجه رسانده كه گرفتن دست در نماز، امري است كه بعد از نبي اكرم(ص) پيدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر مي‌شدند، گناه شيعه چيست؟ و در اين صورت هر كس گمان كند كه آن عمل جزئي از نماز است چه واجب باشد يا مستحب، تحقيقاً در دين امري را بدعت نهاده كه از دين نيست. آيا جزاي كسي كه در كتاب و سنّت اجتهاد و تحقيق نمايد اين است كه با تير اتّهام به تعصّب مذهبي و ايجاد اختلاف، مورد هدف قرار گيرد؟

    اگر اين اتّهام بجا باشد، آيا امام مالك را نيز مي‌توان اين گونه متّهم كرد؟ زيرا او گرفتن دست را مطلقاً، يا در نمازِ واجب، مكروه مي‌داند. آيا مي‌توان امام دارالهجره را  به تعصّب مذهبي و ايجاد خلاف متّهم كرد؟

    به چه دليل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبي و ميل به اختلاف بين مسلمين نمي‌دانيد؟ قضاوت با شماست.

    --------------------------------------------------------------------------------

    [1] .  محمّد جواد مغنيه: الفقه علي المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دكتر عبدالحميد، ص 5.

    [2] .  محمد حسن نجفي، جواهر الكلام:11/15ـ16.

    [3] .  تورك عبارت است از اين كه انسان در حال نشستن بر روي پاي چپ بنشيند، وروي پاي راست را بر كف پاي چپ قرار دهد.

    [4] .  سنن بيهقي:2/72، 73، 101، 102; سنن أبي داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حديث 730ـ736; سنن ترمذي:2/98، باب صفة الصّلاة.

    [5] .  شيخ حرّ عاملي: وسائل الشيعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حديث 1، و باب 17،
    حديث 1و2.

    [6] .  صحيح بخاري، ج1، ص 189، شماره 793; صحيح مسلم:2/11.

    [7] .  شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حديث 1، 2و 7.

    [8] .  فقه الشيعة الإماميه ومواضع الخلاف بينه و بين المذاهب الأربعه:183.