شیعه واقعی چه کسی است +پاسخ رئیس مذهب جعفری

به گزارش مشرق، از امام صادق(ع) روایتی نقل شده است که شیعه ما را نشناسید، مگر به بر پا داشتن نافلههای نمازها، اگر کسی نافلههای نمازش را نخواند شیعه واقعی نیست، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم اینچنین به این شبهه پاسخ میدهد:
شیعه در لغت به معنای یاران و پیروان، اتباع و اعوان آمده است بدین معنی که هر گاه فرد و یا گروهی در موردی از فردی متابعت کند، شیعه او هستند.(1)در قرآن کریم کلمه شیعه به همین مفهوم به کار گرفته شده است. مثلاً آنجا که میفرماید: «ان من شیعته لابراهیم»(2) از کسانی که راه او (نوح) را دنبال کردند، ابراهیم بود، اما در مفهوم خاص، شیعه به پیروان و یاران امام علی(ع) گفته میشود که پس از پیامبر به امامت او روی آوردند، ابن خلدون میگوید: شیعه در عرف فقیهان و متکلمان بر پیروان و اتباع علی و پسران او اطلاق میشود.(3)
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: از ام سلمه همسر پیامبر درباره علی بن ابیطالب سؤال شد، گفت: از رسول خدا شنیدم که میفرماید: علی و شیعیان او همان رستگارانند.(4)
در روایت دیگر از امام علی(ع) نقل شده است که فرمود: از حسد ورزی مردم نزد رسول خدا نسبت به خودم شکوه کردم، آن حضرت فرمود: ای علی، نخستین چهار نفری که وارد بهشت میشوند من هستم و تو و حسن و حسین و پشت سر ما ذریّه ما وارد میشوند. و پشت سر ذریه ما دوستان ما و شیعیان ما از سمت راست و چپ ما.(5)
*ویژگیهای شیعه
ویژگیهای یک شیعه واقعی در روایات اهل بیت(ع) به طور گسترده و مبسوط ذکر شده است و بدون هیچ گونه دخل و تصرف، اصل روایات در مورد شیعه واقعی را نقل میکنیم:
از امام حسن عسکری(ع) نقل شده است که فرمود: شیعیان علی(ع) آنانند که باکشان نیست، در راه خدا مرگ به سراغ آنان آید یا آنان به پیشواز مرگ روند، شیعیان علی آنانند که برادرانشان را بر خود ترجیح دهند، هر چند خود نیازمند باشد و آنانند که خداوند ایشان را در آنجا که نهی کرده است نمیبیند و در آنجا که امر کرده است همیشه حاضر میبیند، شیعیان علی(ع) آنانند که در گرامیداشت، برادران مؤمن خویش به علی(ع) اقتدا میکنند.(6)
امام صادق(ع) در مورد شیعه واقعی فرموده است: شیعیان ما اهل پارسایی و سختکوشی (در عبادت) هستند، اهل وفاداری و امانتداریاند، اهل زهد و عبادتند، آنانند که در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز میگذارند، شبها را به عبادت سپری میکنند و روزها را به روزهداری و زکات اموال خود را میپردازند و به حج میروند و از هر حرامی دوری میکنند.(7)
و همچنین فرموده است: شیعه ما کسی است که آنچه را نیک میشمارند، پیش میبرد و از آنچه را که زشت میداند، خودداری میکند، خوبیها را آشکار میسازد و از سر شوق و اشتیاق به رحمت خدای بزرگ به کارهای سترگ میشتابد، پس او از ماست و رو به سوی ما دارد و هر جا که ما باشیم با ماست.(8)
امام علی(ع) در مورد شیعه واقعی میفرماید: به خدا سوگند که شیعیان من مردمانی بردبارند و خدا و دین او را میشناسند از خدا اطاعت میکنند و فرمانش را میبرند، به واسطه محبت او راه یافتهاند، از شب زندهداری رنگشان زرد است، بر اثر گریه چشمانشان کمسوء و آبریزان است، لباسشان بر اثر ذکر گفتن خشکیده، شکمهایشان از گرسنگی به پشت چسپیده است، ربانیت و خداپرستی در رخسارشان معلوم است و پارسایی و خدا ترسی در سیمایشان، چراغهای هر تاریکی و ظلمتی هستند، اگر در محفلی حاضر باشند، کسی آنها را نمیشناسد و اگر نباشند کسی جویای آنان نمیشود، اینان پیروان پاک و برادران ارجمند من هستند، وه که چه شوق به آنان دارم.(9)
همچنین در اوصاف شیعیان میفرماید: خدای متعال به زمین نگریست و ما را انتخاب کرد و برای ما پیروانی برگزید که یاریمان کنند و از شادی ما شادمان میشوند و از اندوه ما اندوهناک، در راه ما جان و مال خود را نثار میکنند، آنان از مایند و رو به سوی ما دارند و در بهشت با ما هستند.(10)
لازم به ذکر است که اینگونه شیعیان که در روایات از اوصاف و ویژگیهای آنها یاد شده است، جزء خواص هستند و رسیدن به مقام و منزلت آنان بسیار دشوار و مشکل است و اکثر شیعیان را افراد معمولی تشکیل میدهند که به ائمه علاقه دارند و از جان و دل به آنها ارادت میورزند و دوست دارند که جزء شیعیان واقعی باشند، اما بر اثر عوامل مختلف نمیتوانند به آن حد ارتقاء یابند، این دسته نیز جز شیعه اهل بیت(ع) بوده و قطعاً مورد توجه حضرات معصومین(ع) هستند، اما کسانی که برای رسیدن به مقام و پول خودشان را منتسب به آنها دانسته و در حقیقت جزء ارادتمندان آنها نیستند، این گروه از شیعیان مردود و سخت مورد نکوهش ائمه(ع) بوده است.(11)
در نتیجه شیعیان به سه دسته تقسیم میشوند:
دستهای که شیعیان واقعی بوده و پا جای پای ائمه(ع) میگذارند، این عده جزء خواص هستند و تعداد آنها بسیار اندک است.
گروه دوم که اکثریت شیعیان را تشکیل میدهند گرچه به حد دسته اول نیست، ولی سعی دارند که مانند آنها باشند، این گروه نیز مورد توجه ائمه(ع) بوده و إنشاءالله شفاعت آنها شامل این دسته خواهد شد.
اما دسته دیگر که از نام ائمه(ع) سوءاستفاده کرده و میخواهند از این طریق به نان و نوایی برسد، این گروه مورد ملامت و سرزنش ائمه(ع) هستند.
بنابراین همه باید تلاش کنند که جزو شیعیان حقیقی و واقعی ائمه(ع) محسوب شوند، گرچه رسیدن به آن درجه بسیار دشوار و مشکل است و تعداد اندک میتوانند به آن مرحله برسند، ولکن هدف آن باشد: آب دریا را اگر نتوان کشید/پس بقدر تشنگی باید چشید
*پینوشتها:
1.مصاحب، غلام حسین، دائرةالمعارف فارسی، ذیل کلمه شیعه.
2. صافات:83.
3. ابن خلدون، مقدمه، بیروت، دارالتراث العربی، چهارم، بیتا، ج1، ص276.
4. ری شهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، اول، بیتا، ج2، ص1545.
5. همان، ج2، ص1538.
6. همان، ج2، ص1539.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 68، ص168.
8. میزان الحکمه، ج2، ص 1538.
9. کراجکی، ابوالفتح، کنزالفوائد، قم، مکتبة المصطفوی، دوم،1410 هـ ، ص33.
10. میزان الحکمة، ج2، ص1353.
11. همان.

این را بدان که رسولاللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در عصری زندگی میکرد که فقر و نداری بر آن حاکم بود، اما پس از آنکه دوران فقر و تنگدستی جامعه پایان یافت و فراوانی و وفور نعمت پیش آمد، شایستهترین اشخاص برای این نعمتها نیکوکارانند نه بدکاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کافران. پس تو چه میگوئی ای سفیان! به خدا سوگند با اینکه میبینی اینگونه لباسی نفیس و سفید پوشیدهام، مع ذلک از آن روزی که به حد تکلیف رسیدهام، صبح و شامی فرا نرسیده است که در میان اموال و دارائی من حق خدائی بوده باشد و من آن را به جای خود پرداخت نکرده باشم. (کافی/ ج5، ص 65)
روزی دیگر عدهای از مردمان صوفی مسلک و متظاهر به زهد که مردم را به مرام و مسلک خود میخواندند و میخواستند همه مثل آنها ظاهری ژولیده، کثیف و پریشان داشته باشند، نزد امام صادق علیهالسلام آمدند و گفتند: دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلایلش آماده نبود و نتوانست مطرح سازد.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: اکنون دلایل خود را مطرح کنید. آنان گفتند: دلایل ما از خود قرآن است.
حضرت فرمودند: بیان کنید که آیههای قرآن شایستهترین چیزی است که ما باید از آن پیروی کنیم و برنامه عمل خود قرار دهیم.
گفتند: خداوند تبارک و تعالی درباره قومی از یاران پیامبر چنین میگوید: و یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة و من یوق شحّ نفسَه فاولئک هم المفلحون (حشر/10) (آنان بر نفس خود ایثار میکنند، هر چند که خود فقیر و نادارند (دیگران را مقدم میدارند). و کسانی که جلوی طمع و حرص نفس خویش را میگیرند همان رستگارانند.)
و در جای دیگر فرمود: و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا و یتیماً و اسیراً (دهر/)9 (آنان طعام و خوراکی را با اینکه به آن علاقمند هستند و نیاز دارند به فقیر یتیم و اسیر میبخشند.)
همین دو آیه به عنوان دلیل مسلک ما کافی است!
یکی دیگر از آنان هم که در گوشهای نشسته بود معترضانه به امام گفت: ما میبینیم شما به خودداری از طعامهای پاکیزه دعوت میکنید مع ذلک خود شما از آنها لذت می برید و بهرهمند می گردید.!
حضرت فرمودند: این حرفهای بیفایده را کنار بگذارید و به من بگوئید ببینم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است؟ آیا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را که تمام گمراهیها و تباهیها در میان امت مسلمان از همین نقطه آغاز میشود میدانید؟ گفتند: قسمتی را آری و نه همه را.
حضرت فرمودند: گرفتاری شما از همین جا شروع میشود (که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را نمیفهمید) و احادیث رسولخدا صلی اللّه علیه و آله هم همین طور هستند. این که گفتید خداوند برخی یاران پیامبر را ستوده و از عملکرد نیکویشان ما را خبر داده است کار آنان وقتی بوده که نهی و منعی از آن نبوده و پاداشی هم از این نوع ایثار میبردند.
بعد خداوند (عز و جل) فرمانی برخلاف فرمان اول صادر کرد. پس این فرمان، آن اولی را از بین برد و این فرمان دوم لطف و رحمتی بود از سوی خداوند در حق مومنان تا خود و خانواده و عیالشان به ضرر و زحمت نیفتند و در خانوادهها به بچههای کوچک و پیرمردان و پیرزنان ستم نشود که آنان حوصله و تحمل گرسنگی را ندارند (و از طریق زهد نانآورشان صدمه و آسیب نبینند).
اگر من که فقط یک قرص نان دارم ایثار کرده و آن را به دیگری بدهم، پس فرزندان من چه بخورند؟ آیا آنها از بین بروند و هلاک شوند؟ لذا رسول خدا فرمود: پنج عدد خرما، گرده نان، دینار و یا درهمی که انسان دارد و میخواهد خرج کند، بهترین مورد خرج و انفاق بر پدر و مادر است، بعد اهل و عیال خود آدمی و در مرحله سوم برای خویشاوندان فقیر و نزدیک و بعد برای همسایگان نادار و محتاج و در پنجمین مرحله که پائین ترین درجه و کم ثوابترین همه است، خرج در راه خدا (به طور کلی) میباشد.
روزی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ درباره یکی از انصار که به هنگام مرگ، همه دارائیاش را که منحصر به پنج یا شش برده بوده آزاد کرده و کودکان خردسال هم از خود باقی گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از این جریان آگاه میساختید نمیگذاشتم او را در کنار مسلمانان دفن کنید که او با این کارش بچههای گدا و فقیر از خود باقی گذاشته و رفته است.
خداوند به پیامبرش یاد داد که چگونه انفاق و خرج کند بدین ترتیب که روزی پیامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت که بخوابد و آن را انفاق و خرج ننماید، لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح که شد چیزی برای خود نداشت.
اتفاقاً مرد بینوائی از او کمک خواست، ولی پیامبر چیزی نداشت که به او بدهد. گدا، پیامبر را ملامت کرد و پیامبر از این جریان غمگین شد که چرا چیزی ندارد که به او بدهد، زیرا که پیامبر بسیار دلسوز و مهربان بود. در اینجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنین دستور داد: ولا تَجعلْ یَدک مَغلُولةً الی عُنقکَ ولاَ تبسطها کلَّ البسطِ فَتقُعدَ مَلوماً مَحسورا (اسراء/ 29) (دستت را به گردن مبند (زیاد ممسک مباش) وبیش از حد نیز دست خود را مگشای، که مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی). خداوند میخواهد به رسول خویش بفرماید که گاهی مردم از تو چیزی میخواهند و تو را در ندادن معذور نمیدانند، اگر همه آنچه را که داری یک جا خرج کنی و از دارایی بیرون آیی، حسرت میخوری.
اینها احادیثی است که قرآن صحت آنها را تایید میکند و قرآن هم که مورد تصدیق مؤمنان و مردان خدائی است.
پس از او میدانید که سلمان و ابوذر دارای چه فضیلت و ارزشی در اسلام هستند که رضوان خدا بر ایشان باد. روش زندگی سلمان چنان بوده است که وقتی سهم خود را از بیتالمال میگرفت هزینه سالانهاش را کنار میگذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگیرد.
عدهای به سلمان اعتراض کردند که تو با این زهدی که داری، چرا چنین میکنی؟ تو از کجا میدانی؟ شاید امروز یا فردا بمیری!
او در پاسخ گفت: چرا شما امیدی برای زنده ماندن من ندارید همچنان که بیم دارید که من بمیرم؟ ای بی خبران! نمی دانید که نفس انسانی در صورت عدم تامین معیشتش مضطرب و نگران می شود، اما وقتی که هزینه زندگی اش تامین باشد آرامش پیدا میکند؟
اما ابوذر! او چندین شتر و گوسفند داشت. شیر آنها را میدوشید و موقعی که خانوادهاش هوس گوشت میکردند از آنها سر میبرید. و نیز هنگامی که مهمانی به او میرسید و یا از همشهریانش کسانی احتیاج به گوشت پیدا میکردند، شتری نحر میکرد و گوشت آن را تقسیم مینمود و خود هم سهمی به اندازه دیگران نه کم و نه زیاد بر میداشت. پس چه کسی از اینها زاهدتر است؟ اینان کسانی هستند که رسولاللّه صلی اللّه علیه و آله درباره شان آنگونه تعریف کرده است، مع ذلک آنان در زندگی خود روزی نبوده که مالک هیچ چیز نباشند. آیا شما میگوئید مردم لوازم زندگی خود را دور بریزند و دیگران را در استفاده از آنها بر خود و خانوادهشان مقدم بدارند؟
ای جماعت صوفی! شنیدم پدرم به روایت از پدرانش از رسول خدا فرمود: آنگونه که من از وضع مؤمن در شگفت میمانم، از هیچ چیز دیگر تعجب نمیکنم. او اگر در دنیا با قیچی قطعه قطعه شود آن را برای خود خیر میداند و اگر مالک همه آنچه میان مشرق و مغرب است باشد آن را نیز برای خود خیر و صلاح میداند. به هر حال، هر چه خداوند برایش بخواهد او آن را برای خود خیر و صلاح میداند.
ای کاش میدانستم که آیا همین اندازه صحبت برای شما کافی است یا بیشتر توضیح دهم؟! .....
به من بگوئید ببینم اگر مردم، زاهد پیشه باشند به آن معنی که شما میپندارید پس این همه کفارهها، نذورات و زکات طلا و نقره و خرما و کشمش و دیگر چیزهائی که به عنوان زکات واجب میشود مانند شتر، گاو و گوسفند چه کسانی بگیرند؟ چون به نظر شما هیچکس نمیتواند مال دنیا را برای خود داشته باشد و هر چند که خود نیازمند و فقیر باشد باید آنرا به دیگری دهد.
پس چه مسلک بدی دارید شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احادیث رسول خدا که مورد تصدیق قرآنند، جاهلید! شما در آیههای غریب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهی آن دقت نمیکنید و به آنها توجه ندارید.
به من بگوئید سلیمان بن داود را چگونه میشناسید؟ او از خدا برای خود سلطنت خواست، که سلطنتی پس از او شایسته برای هیچکس نباشد. خداوند هم به او چنین حکومت و سلطنتی داد و او حق میگفت و به حقیقت عمل میکرد و ما میبینیم خداوند این تقاضا و این زندگی را برای او عیب نگرفت و برای هیچ مؤمنی هم آن را عیب و ننگ نمیداند. قبل از سلیمان، پدر او داود را در نظر بگیرید که چه حکومت، قدرت و سلطنت محکمی داشت. و همچنین یوسف که به پادشاه مصر گفت: مرا خزانهدار خود قرار بده که من مردی امین و دانا هستم. و قدرت او چنان گسترش یافت که تمام کشور مصر را تا سرزمین یمن فرا گرفت و همه در سالهای خشکی و قحطی، از او طعام میگرفتند. او نیز حق میگفت و حق عمل میکرد و کسی را نمیشناسیم که این زندگی را برای او ننگ و عار بداند.
پس ای مدعیان زهد و تصوف! از آداب الهی و اصول تربیتی خدایی درباره مؤمنان، ادب آموزید و به امر و نهی خدا بسنده کنید و امور مشتبه را رها نمائید و چیزی را که نمیدانید به اهل آن واگذارید که در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی معذور خواهید بود و پاداش هم خواهید برد و نیز درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید و حلال را از حرام بازشناسید که آن، شما را به خداوند نزدیک تر میکند و شما را از جهل و نادانی دور میسازد و جهالت را به اهل آن واگذارید که جاهل در جهان کم نیست. این اهل علم و دانشند که اندکند و خداوند فرمود: فوق کلّ ذی علم علیم. (تحف العقول/376)
ایشان پيوسته به يكى از اين سه كار مشغول بود: يا روزه بود، يا به عبادت مشغول بود و يا ذكر مي گفت، و از بزرگترين بندگان خدا و پارسايانى كه از خداوند ـ عز و جل ـ مي ترسند، به شمار مي رفت.
بسيار حدیث نقل می نمود، خوش مجلس بود و همنشينى با او فایده بسیار داشت.
وقتى مي فرمود قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله (پيغمبر فرمود:...)، گاهى سبز مي شد و گاهى زرد، آن چنان كه دوستان اگر ايشان را مي ديدند نمي شناختند.
سالى با ايشان به حج رفتم. همين كه سوار بر مركب شد، بعد از احرام، هر چه می¬خواست لبيك بگويد، صدا در گلويش مي گرفت، به طورى كه نزديك بود از مركب بيفتد. عرض كردم: ای پسر رسول خدا، لبيك بگویيد، چارهاى نيست بايد گفت!. فرمود: ابن ابى عامر! چگونه جرأت کنم و بگويم «لبيك اللهم لبيك»، در حالی که می ترسم خداوند عز و جل بگويد: «لا لبيك و لا سعديك»!.
(خصال ص 79، علل الشرایع ص 234، امالی صدوق ص 169، قاضی عیاض این سخن مالک را با تغییری اندک در کتاب خود مدارک ص 212 و ابو زهرة در کتاب مالک ص 28 و خولی نیز در کتاب خود مالک ص 94 حکایت کرده است.)
میخواهم امشب رک بگویم دردها را
پس خوش ندارم دیدن نامردها را
هرکس که با نام علی خوش گشته حالش
شیر حلال مادرش باشد حلالش
«می» در رگ ما دائما جاریست ساقی
این مستی ما عین هشیاریست ساقی
شش بار پر کردم سبوی هستیام را
کرده ست کامل نام صادق مستیام را
شکر خدا نام علی ذکر لب ماست
شکر خدا صادق رئیس مذهب ماست
هرچند بین روضه هامان او غریب است
اما مرور حکمت این غم عجیب است
بگذار راحتتر بگویم اوج غم را
خاکی شده شعرم بسوزان دفترم را
در «شهر دل» جز سوختن دروازه ای نیست
آتش به درب خانه چیز تازه ای نیست
بال و پرش میسوزد از جور زمانه
پای علی هر کس بماند صادقانه
هی باز شد روضه همین که مرد خسته
در کوچه ها گردانده شد با دست بسته
امشب دلم هی میرود در کوی زهرا
از بس که دارد داغ صادق بوی زهرا
مهمان که نه یک روضهی ناخوانده دارم
از فاطمیه یک شب جامانده دارم
شاید خودش میخواسته که روضههایش
باشد فدای مادرش! جانم فدایش
میخواست بر روی سر ما گل بپاشد
رمز گریز روضه سمت کوچه باشد
از روضهی مادر اگرچه سهم برده
شکرخدا شکرخدا سیلی نخورده...!