مهربان خـالق
مهربان خـالق
مهربان خـا لق آن پيكر بيمار توام
من خود آگاه زحال تن تب دار توام
ميکشم ناز تو بارحمتـم اي بنـده من
شاهـد سوز و گداز دل بيمار توام
بنـده مؤمن من هيچ كجا تنهـا نيست
يار شبهـاي تو و ديـده بيمار توام
دوست دارم شنوم صوت تمنـاي تو را
طالب راز و نيازت به شب تار توام
رنج و غمهاي تو بي علت و بي حكمت نيست
تو گرفتار مني ، من همـه در كار توا م
دردلت زآتش غم ها كه فكنـدم شرري
يعني اي بنـده بيا طالب گفتـار توام
سايه رحمت من در همـه جا بر سر توست
مصلحت بين و گنه بخش نگهدار توام
جاي دلتنگي و بيتابي و نو ميدي نيسـت
من كه در هـر دو جهان يار و هوادار توام
ناز آن پيكـر بيمارت اگر کس نخرد
ناز با خا لق خود كن كه خريدار توا م
اي کـه تا صبح نخفتي و خدايا گفتي
اين منم در دل بشکسته پرستـار توام
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۰ ساعت 20:39 توسط گروه دین وزندگی
|