ايران چگونه شيعه شد؟

اخيرا شبهاتي در مورد سبب انتشار تشيع در ايران مطرح شده است .در اينجا ابتدا به اين شبهات پاسخ داده سپس به علل واقعي شيعه شدن ايرانيان مي پردازم.
شبهه اول:ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتیجه تشيع ايرانيان شده است.
پاسخ:
اولاً: لازمه‏ صحت اين داستان آن است که ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي که ایرانیان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين که سرانجام توسط يک ایرانی در "مرو" کشته شد.
ثانياً: تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟
شبهه دوم: وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم ولي در واقع کينه اعراب را در دل داشتند وضد اسلام بودند. در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را تحت عنوان شيعه حفظ کردند.
پاسخ:
1-
اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد که بزرگان شيعه ايراني باشند؛ در حالي که همه ائمه شيعيان ،عرب هستند.
2-
نه تنها همه شيعيان اوليه ايراني نبودند بلکه جز تعداد کمي از آنها( نظير سلمان فارسي)، غالب از عرب‏ها بودند.
3-
نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد که منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان متفاوت و بر گرفته از منابع ايراني مي بود.. در حالي که اينطور نيست. اصلي ترين منبع مسلمانان قرآن کريم وسنت است که شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند.
4-
نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند توجه کرده ايد که حتي اکثر رهبران و مؤلفان متون ديني اهل سنت ايراني هستند .
5-
ازطرفي اتفاقاً رهبران و دانشمندان شيعه نيز تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏کردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند.
البته اين نکته صحيح است که فرهنگ، زبان ، زمان ، مکان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. همچنانکه برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است ايرانيان نيز برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ کرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند مثل ، عيد نوروز و... در واقع بين اسلام و آداب ورسوم ايران تضادي نبوده است. بلکه در مواردي که تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست کشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.
شبهه سوم: بيشتر مورخان نخستين جرقه هاي ايجاد مکتب تشيع و اعتقادات آن را به عبدالله بن سبأ يهودي و از اهالي صنعاء مرتبط مي دانند .
پاسخ:
1-
نه تنها اغلب علماي شيعه بلکه گروهى از پژوهشگران اهل تسنن نيز ابن سبا را يك موجود افسانه‏اى ميدانند كه براى تخريب اسلام درست شده است ،نظير دكتر طه حسين در ( الفتنه الكبرى 2 / 98 ) دكتر عبدالعزيز الهلالى در ( عبدالله بن سبا:دراسه للروايات التاريخيه...ص 71 ) نويسنده مصرى احمد عباس صالح در( اليمين واليسار فى الاسلام ص 95 ) . محمد کرد علي در(خطط الشام ج 1 ص 251 ) دکتر احمد محمود صبحي ( کتاب نظرية الامامة ص 37) دکتر علي الوردي و دکتر کامل الشيبي . در( نظرية الامامة ص 37)
2-
تمامی نویسندگانی که داستان عبدالله بن سبا را در کتابهای خود آورده اند، این داستان را یا از طبری ، ابن عساکر، ابن ابی بکر، ذهبی نقل کرده اند. در هیچ یک از کتابها هیچ نویسنده ای داستان عبدالله بن سبا را از کس دیگری غیر از این چهار نفر نقل نکرده است. حال ببینیم این چهار نفر یعنی ( طبری، ذهبی، ابن ابی بکر و ابن عساکر) این داستان را از چه کسی نقل می کنند. از سیف بن عمرو تمیمی کوفی، داستان سرا و دروغ پرداز مشهور.
سيف بن عمر را از منظر علماي اهل سنت بررسي مي نماييم.
يحيي بن معين مي گويد: حديث او ضعيف و سست است.
نسائي صاحب صحيح او را تضعيف كرده و مي گويد: حديثش را ترك كرده اند، نه مورد اعتماد است و نه امين و....
ابو داود مي گويد: حديث او بي ارزش است، او بسيار دروغگو است.
ابن ابي حاتم گفته : حديثش را ترك كرده اند.
ابن السكين گفته: ضعيف است.
ابن حبان گفته: حديث هايي كه خود جعل مي كرده را از زبان شخص موثقي نقل مي كرده است . و نيز گويد: سيف متهم به زندقه است وگفته اند حديث جعل مي كرده است.
دار قطني گفته: ضعيف است، حديثش را ترك كرده اند .
حاكم گفته: حديث اورا ترك كرده اند، متهم به زندقه است.
فيروز آبادي صاحب قاموس گفته: او ضعيف است.
ابن حجر گفته: او ضعيف است.
سيوطي گفته: او بسيار ضعيف است.
صفي الدمع گفته: او را ضعيف شمرده اند.
3-
اگر فرض کنیم سیف که متوفای 170 هجری است ، در 90 سالگی مرده باشد، زمان تولد او سال 80 هجری خواهد بود ،یعنی 45 سال بعد از فتنه ای که منجر به کشته شدن عثمان شد!
4-
اگر به فرض عبداللّه‏بن‏سبا منحرف و مطرود يك شخصيت واقعى باشد ولى در ضمنِ آن يك عقيده‏ى صحيح داشته باشد ( و آن هم لزوم نصب و معرفى امام از طرف خداوند بعد از پيامبر ) آيا بايد دست از اين عقيده صحيح برداشت و به طور كلى تشيع را مذهب ساختگى او دانست.
4-
اصلا اگر عبدالله‏بن‏سبا مبدع شيعه است پس چرا فردى غالى ، مطرود و ملعون در نزد امامان و علماى شيعى است.
شبهه چهارم: ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري کرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود.
پاسخ:
اولاً: شاه اسماعيل يک جوان 14 ساله بود و نمي‏توان پذيرفت که وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست که حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت کنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند که صفويه به اتکاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشکيل دهند و در برابر عثماني که يک امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و در نهايت حکومت تشکيل دهند.
ثانیاً: نه تنها در تاريخ ثابت نشده که صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند بلکه عقل هم مي گويد حکومت تنها مي تواند حامي يک مذهب و عامل اشاعه آن باشد،نه مبدع آن. البته آزار اهل سنت توسط صفويان غير انساني وغير اسلامي بود همچنانکه شيعيان آزار شيعيان توسط عثماني‏ها چنين بود.
اما پاسخ منطقي به اين سوال که واقعا علت گرايش ايرانيان به شيعه چه بوده است:
الف) نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند که متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.
ب) در دوره خليفه دوم، وي تبعیض‏هایي بين عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگي خاطر ايرانيان گردید. پس از کشته شدن خليفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.
ج) پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بیت(ع) گرايش پيدا کردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين کمک‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام کردند. اما بعد معلوم شد که اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.
د) در طول تاریخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مکتب اهل بيت(ع) را تبليغ کرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏کردند.
ه) حضور امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يکي از دلايلي که مأمون مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد کند، مقابله با عرب‏هایي بود که از برادرش امين حمايت مي‏کردند. تحليل وي اين بود که با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد کرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.
و) بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و دیگر خلفای ستمگر به ايران آمدند و پراکندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.
ز) در عصر سلاطین شیعه‏ی آل‏بويه موجبات تبليغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، کافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در این عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.
ح) در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.
ط) حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفي شود.