دیدگاهی که سر "جان‌اف‌کندی" را بر باد داد/ اقدامات تروریستی وهابیت از چه زمانی آغاز شد؟


دو روی سکه تروریسم/1
بعد از اینکه ابن عبدالوهاب از منطقه العیینه اخراج شد و حتی خانواده وی نیز با بدعت های تاریک او در دین مخالفت کردند، ابن سعود دید که گمشده خود را یافته است و به این ترتیب شراکت بین این دو که هم اکنون نیز ادامه دارد، آغاز شد.
گروه بین الملل مشرق - پایگاه خبری پانوراما الشرق الاوسط با انتشار مقاله ای مفصل به قلم محمد السوری به تشریح فعالیتهای دو جریان افراط گرای دینی در منطقه یعنی وهابیت و صهیونیسم پرداخته و خاستگاه های آنها و میزان حمایت غرب از این جریان ها در راستای فتنه انگیزی و ایجاد درگیریهای مستمر در منطقه را مورد بررسی قرار داده است.

در این مقاله آمده است: با وجودیکه بهار عربی سختی ها و مصیبت های زیادی را برای ملتهای عربی به بار آورد، اما باید اعتراف کرد که این تحول باعث شد نقاب از چهره خیلی ها برداشته شود و حقایق فاش شود. شاید یکی از مهم ترین این حقایق افشای حمایت و پوشش تروریست ها در منطقه از سوی دولت های استعماری بود که تا همین اواخر ادعای مبارزه با آنها را می کردند و همواره از آنها بیزاری می جستند.

تروریسم صهیونیستی و تروریسم وهابی دو مورد از مهم ترین جلوه های تروریسم در منطقه است، قبل از اینکه بخواهیم از پیدایش و انتشار تروریسم وهابی و تجربه آن در منطقه سخن بگوییم، باید تجربه مشابه آن یعنی تروریسم صهیونیستی و انتشار دیدگاه های آن در جهان غرب را مورد بررسی قرار دهیم تا در نهایت بتوانیم مقایسه ای موضوعی بین این دو تجربه که وحشیانه ترین و نژاد پرستانه ترین نوع تروریسم در منطقه را ایجاد کرده اند، انجام دهیم.

جنبش صهیونیسم برخاسته از دین یهودیت نیست


جنبش صهیونیسم یک حرکت سیاسی بود که خود را با لباس دین پوشاند و شعارهای دین را تحت دستور العمل خاص سیاسی خود قرار داد، این جنبش از سوی باهوش ترین و خبیث ترین عناصر یهودی از تجار طلا و جواهرات و سرمایه داران بزرگ یهودی و امپراتوری های رسانه ای و مراکز تحقیقاتی و تعلیم و تربیت و بانک های مختلف تاسیس شده و هم اکنون نیز مورد حمایت این قشر قرار دارد. از درون همین جنبش بود که لابی جهانی صهیونیستی متولد شد که قدرت و نفوذ بالایی در تمامی عرصه های سیاسی، تبلیغاتی،  اقتصادی، اجتماعی و مهم تر از همه دینی در جهان غرب دارد.

این لابی با تسلط در زمینه های بالا موفق به نفوذ در پارلمان های غربی شده و همچنین حرکت های جدید تحت عنوان مسیحیت صهیونیسم یا نئو صهیونیسم  را نیز ایجاد کرده است. برخی از این عناصر نیز همانهایی هستند که در آمریکا تحت عنوان نو محافظه کار نامیده شده اند. این افراد با افراط گرایی در دین خود غیر مسیحیان و غیر صهیونیسم ها را رد کرده و آنها را عقب افتاده می دانند. صهیونیسم مسیحی که این عناصر را به سمت خود جلب کرده، یک اصل مسیحیت فراگیر نیست، بلکه دیدگاهی خاص است که عناصر سرمایه دار مورد حمایت لابی های صهیونیسم جهانی آن را پذیرفته اند و بر اساس آن اعتقاد دارند باید از پروژه صهیونیست ها در زمین تحت عنوان ارض موعود در فلسطین اشغالی حمایت کرد ، چرا که این عقیده در مسیحیت نیز پیش بینی های کتاب مقدس را محقق می کند و باعث تعجیل در خروج مسیح می شود و مسیحیان را از شر این صهیونیست ها نجات می دهد.

مبنای اعتقادی آنها نیز این اصل است که هدف وسیله را توجیه می کند. این همان اصلی است که صهیونیست ها برای توجیه اقدامات خود به آن پناه می برند.

بنابراین مسیحیت صهیونیسم به این معنی نیست که عناصر مسیحی دین خود را  کنار گذاشته و به یهودیت گرویده اند، بلکه ورود دیدگاه های صهیونیستی در مسیحیت است که همانطور که قبلا نیز گفتم سیاستی را ایجاد می کند که دستورالعمل های آن قابلیت بازار یابی برای آن را داشته باشد و اصول اعتقادی آن را نیز تغییر ناپذیر بنماید. این دیدگاه ویژگی های ممتازی مانند نژادپرستی و استکبار و تروریسم به عناصر خود می دهد و از میان اعتقادات نیز تنها مسایلی را بر می گزیند که در راستای برنامه کاری و مطامع آنها باشد.

این دیدگاه اعتقادات مسیحی و یهودی را تحت عنوان قاعده طلایی "هدف وسیله را توجیه می کند"، تفسیر می نمایند و با افزودن گرایش های ریشه دار نژاد پرستانه در ایده صهیونیسم آن را به رویکردی در راستای استفاده از دو بال ترغیب و تهدید برای جذب مخاطب و مقابله با اعتراضات مقابل خود تبدیل می کند. این رویکرد ترورهای زیادی را در تاریخ موجودیت خود انجام داده که یکی از آنها ترور جان اف کندی رئیس جمهور اسبق آمریکا بود، علاوه بر ترورهای جسمی، ترورهای شخصیتی و فکری نیز از جمله ابزارهای این رویکرد است. آنها اصطلاحاتی را در فکر و اندیشه غربی ایجاد کرده اند و به صورت مشکوکی آنها را در خدمت منافع صهیونیستی قرار می دهند. یکی از این اصطلاحات " یهودی ستیزی" است.


مخالفت یهودیان با شکل گیری ایده های صهیونیستی

کسانی که فکر می کند حالت تقابل مسیحیت در قبال صهیونیسم تنها منحصر به این جریان است، اشتباه می کنند، چرا که پیش از آنها خود یهودیت نیز همین رویکرد را داشت، افکار عمومی یهودی و محافل دینی یهودی به شدت با دیدگاه های صهیونیسم از زمان تاسیس آن مخالف بوده اند و برخی شاید ندانند که این مخالفت یهودیان با دیدگاه های صهیونیستی بود که باعث شد کنفرانس اول صهیونسیم که در سال 1897 برگزار شد، از شهر مونیخ به بازل نقل مکان یابد.

برخی حتی نمی دانند که خاخام وین محل تولد تئودور هرتزل موسس صهیونیسم با دیدگاه های صهیونیستی مخالف بوده و شواهد زیادی وجود دارد که نشان می دهد رویکرد صهیونیستی برخاسته از پیکره دینی و یا اعتقادی یهودیت نیست، بلکه یک حرکت سیاسی است که از شعارهای دینی اقتباس کرده و بدون مجوز لباس دین به تن کرده است  تا دستورالعمل ها و برنامه های شرورانه خود را برای سیطره بر جهان بپوشاند. از دیگر شواهد موجود در این زمینه این است که کمیته اجرایی شورای خاخام های یهودی در آلمان در آستانه برگزاری کنفرانس اول صهیونسیم با اعتراض نسبت به این دیدگاه اعلام کرد که ایده تشکیل دولت برای یهودیت با دیدگاه های رهایی یهودیان منافات دارد.

در انگلیس نیز که در آستانه موجودیت رژیم اسرائیل بیانیه بالفور را صادر کرد، دو موسسه اصلی یهودی وجود داشت که شامل مجلس نمایندگان یهودی انگلیس و هیئت یهودیان انگلیس بود. هر دوی این موسسات دینی با دیدگاه های صهیونیسم مخالفت کردند.

در آمریکا که بعدها سرطان صهیونیسم از آن به مناطق دیگر منتقل شد؛ کنفرانس مرکزی خاخام های آمریکایی مخالفت خود را با تفسیرهای صهیونیستی از دین یهودیت اعلام کرده و آن را یک رویکرد قومی نامید. کمیته یهودیان آمریکا از سال 1906 تا سال 1940 موضعی مخالف با جنبش صهیونیسم به خود گرفتند و در سال 1919 "جولیوس کان" عضو کنگره آمریکا از ایالت کالیفرنیا به همراه سی تن از چهره های شاخص یهودی نامه ای را به وودرو ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا نوشته و اعلام کردند که اعلام فلسطین به عنوان وطن ملی یهودیت جنایتی در حق دیدگاه های انبیای یهودی و رهبران بزرگ آن خواهد بود.

به این ترتیب است که می توان گفت دیدگاه های صهیونیستی از پیکره یهودیت و تفکرات یهودی حاکم بر آن زمان جدا نشد، بلکه در بخش هایی از آن حادث شد و شعارها و عناوین اصلی آن را به سرقت برد تا بتواند رویکردهای نژادپرستانه و تروریستی خبیث خود را با استفاده از پول و نفوذ و تروریسم پیاده کند، به این ترتیب این رویکرد به صورت تدریجی در پیکره یهودیت نفوذ کرد تا جایی که امروز تمیز قائل شدن بین صهیونیسم و یهودیت مشکل است.

بسته شدن نطفه خبیث وهابیت با کشتار و هتک حرمت مقدسات دینی


روی دیگر تروریسم در منطقه وهابیت است، جریان وهابیت به عنوان یک جنبش سیاسی آمیخته با مذهب از منطقه نجد در شبه جزیره عربستان آغاز شد. این جریان نژاد پرست از طریق مشارکت بین محمد بن سعود موسس دولت سعودی و محمد بن عبدالوهاب به وجود آمد. بن سعود در منطقه الدرعیه تعدادی از راهزنان و سارقان را که در نجد معروف بودند؛، جمع کرده بود و سودای پادشاهی را در سر می پروراند. محمد بن عبدالوهاب نیز به دنبال تاسیس یک دیدگاه مذهبی بود که با آن بتواند به جهان اسلام بتازد.

بعد از اینکه ابن عبدالوهاب از منطقه العیینه اخراج شد و حتی خانواده وی نیز با بدعت های تاریک او در دین مخالفت کردند، ابن سعود دید که گمشده خود را یافته است و به این ترتیب شراکت بین این دو که هم اکنون نیز ادامه دارد، آغاز شد. ابن عبدالوهاب تعهد کرد که به عنوان مفتی پادشاهی ابن سعود کار کند و در این راستا فتواهای کشتار و تخریب و تجاوز به مردم را صادر کرد.

 وی عقاید دینی را بنا بر منافع خاندان آل سعود تفسیر کرد و در مقابل ابن سعود نیز متعهد شد که به انتشار عقاید ابن عبدالوهاب همت گمارد. به این ترتیب بود که جنبش تروریستی وهابیت آغاز شد، این جنبش با فساد و کشتار و ویرانی در نجد کار خود را آغاز کرد و حتی شهر العیینه نیز که زادگاه ابن عبدالوهاب بود با کشتار و تخریب و ویرانی مواجه شد، خانه های این شهر ویران شد و زنان مورد تجاوز واقع شدند. به گونه ای که امروز از زادگاه ابن عبدالوهاب تنها خرابه هایی به جا مانده است.

بعد از اینکه این جریان با وحشیگری و کشتار مردم  خود را در نجد تقویت کرد، به مناطق دیگر حمله ور شد، در ابتدا منطقه طائف برای حمله وهابیت در نظر گرفته شد و کشتار و غارت عجیبی در این شهر به راه افتاد، زنان و کودکان به سرقت رفتند و مقابر و اماکن مقدس در این منطقه تخریب شد. حمله این جریان به شهرهای مقدس مکه و مدینه نتایج مصیبت باری را ایجاد کرد، این شهرها که روزگاری محل نزول وحی و رسالت آخرین فرستاده خداوند بود، با حمله وحشیانه وهابیت سعودی مواجه شد.

خلاصه ای از نتایج این حملات به شرح زیر است:


-وهابیت سعودی قبرستان بقیع و محل دفن تعدادی از اهل البیت پیامبر و ائمه و مهاجران و انصار را تخریب کرد.
-خانه ای که پیامبر اسلام در آن به دنیا آمده بود، تخریب شد.
-خانه حضرت خدیجه کبری همسر پیامبر گرامی اسلام و اولین زنی که اسلام آورده بود، تخریب شد.
-وهابیت همجنین گنبد پیامبر اسلام را نیز تخریب کرده و می خواست قبر مقدس ایشان را نیز نبش کند، اما وقتی هیاهوی گسترده ای علیه این اقدام در میان مسلمانان ایجاد شد، آن را متوقف کردند.
-محل ولادت حضرت فاطمه زهرا که خانه پیامبر گرامی اسلام نیز بود و در خیابان الحجر در مکه مکرمه واقع شده بود تخریب شد.
-خانه حمزه بن عبدالمطلب از دیگر مکان هایی بود که از ویرانگری آل سعود در امان نماند.
-وهابیت سعودی بیت الارقم خانه ای که پیامبر اسلام به صورت محرمانه اقدام به دیدار با اصحابش می کرد را نیز تخریب کرد.
-قبور شهدای صدر اسلام در منطقه المعلی از دیگر مکانهایی بود که تخریب شد.
-وهابیت سعودی قبور شهدای بدر و مکان تاریخی العریش را نیز تخریب کرد.
-آل سعود نقره به کار رفته در گنبد خضرای حرم پیامبر را به غارت برد.
-وهابیون حتی خانه ابوبکر را نیز تخریب کردند.

اعتقادات مبنایی وهابیت بر این اساس است که فقط یک گروه نجات یافته وجود دارد که  همان وهابیت است و تمام مذاهب اسلامی و ادیان دیگر کافر و در آتش جهنم خواهند بود و تمام کسانی که با دیدگاه های وهابیت مخالفت کرده یا از آن انتقاد کنند، کافر هستند و خون و مال و ناموس و آبروی آنها حلال است. مبنای دوم آنها مبارزه با بدعت ها و شرکهای مورد ادعای آنهاست. آنها در دیدگاه های خود حتی دو شهر مکه و مدینه را نیز شهرهای مشرک می دانستند و اقدامات وحشیانه آنها علیه اماکن مقدس در این شهرها نیز به همین علت انجام شده است.

بعد از اینکه جنبش وهابیت بر شبه جزیره عربستان مسلط شد و برخی دیگر از روسای قبایل را نیز با تهدید و تطمیع با خود همراه کرد، به سمت شمال این کشور یعنی شام حرکت کرد و دمشق را محاصره کردند و به حمص نیز رسیدند، اما اهالی شام از سلطان عثمانی و مصر کمک خواستند تا این جریان را متوقف کند. محمد علی پاشا ارتش خود را برای مقابله با وهابیت سعودی فرستاد و توانست در جنگی هفت ساله پیشروی آنها و تخریب و ویرانی هایشان را متوقف نماید و بدین ترتیب دوره  اول وهابیت به پایان رسید.

وقتی که دوره دوم حاکمیت وهابیت سعودی آغاز شد، منابع نفتی صحرای بی آب و علف عربستان سعودی نمایان شد و به این ترتیب اموال زیادی در دست آنها افتاد که از این اموال برای گسترش تفکرات خود و مقابله با مخالفان استفاده کردند. سومالی اولین کشوری بود که با این اموال مورد دخالت و هجمه وهابیت واقع شد و ویرانی های و درگیریهای کنونی در این کشور نیز ناشی از رسوخ وهابیت در آن است.

شباهت های مبنایی وهابیت و صهیونیسم


بنابر این وهابیت سعودی نیز مانند تعامل صهیونیست ها با یهودیت بخش هایی از اسلام را که در راستای منافع سیاسی و توسعه طلبانه خود بود، از دین جدا کردند و تمام موازین دیگر آن را رد  کردند. آنها غیر از این مبانی را کفر و قائلان به آن را کافر می دانند، حتی اگر در کلام خداوند متعال باشد. وهابیت در حالی خشونت و کشتار علیه دیگران و اتهام کفر به غیر را جایز می دانند که در آیه های بسیاری از قرآن کریم خصال پسندیده و روحیه تحمل طرف مقابل و ماهیت رحمت و برکت بودن پیامبر مورد تاکید و تمجید قرار گرفته است.

وهابیت نیز مانند صهیونیسم در زمان تاسیس خود رویکرد ترور مخالفان را در پیش گرفته و ادهم بن دواس حاکم عارض (ریاض کنونی) را ترور کردند، آنها عثمان بن حمد بن معمر حاکم العیینه را نیز در حال خواندن نماز در مسجد ترور کردند. به این ترتیب پایه های وهابیت را با فتنه و جنگ داخلی و کشتار مردم و ریختن آبروی آنها و تخریب مقدسات اسلامی و اشاعه ظلم و تروریسم بنا نهادند.

با وجود تفاوت های ظاهری بین وهابیت و صهیونیسم به نظر می رسد هر دو از یک منبع یعنی تروریسم در منطقه سرچشمه گرفته اند، البته وهابیت نمونه ای عقب افتاده و کاملا ابتدایی از صهیونیسم است، این عقب ماندگی شاید به علت تفاوت در شرایطی است که تئودور هرتزل و محمد بن عبدالوهاب در آن زندگی کرده اند. اما چیزی که بین آنها مشترک است، این است که هر دوی این جریان ها، جنبش سیاسی هستند که برای بازاریابی و توسعه خود از ابزار دین به صورت نامشروع سوءاستفاده کرده اند. هر دوی این جریان ها با مبنای "هدف وسیله را توجیه می کند" اقدام به توسعه خود کرده و با این قانون طلایی تمام جنایت های خود را توجیه کرده اند.

از سوی دیگر امروز اگر کسی از صهیونیست ها یا اسرائیل انتقاد کند با القاب یهودی ستیز، نازی، سادیسم، سفاح، ضد انسانی و تروریست معرفی می شود، همین ایدئولوژی در مورد وهابیت نیز وجود دارد، به گونه ای که اگر از وهابیت یا خاندان حاکم بر عربستان انتقاد کنی با القابی چون کافر، مجوسی، رافضی، زندیق و دشمن خدا و دین نامیده خواهی شد.

وهابیت نیز مانند صهیونیسم در جهان توزیع شده و افکار مسموم خود را به صورت خبیثانه ای به خورد مردم می دهد و لابی واقعی برای خود ایجاد کرده که نه تنها در کشورهای مسلمان، بلکه در تمامی جهان وارد عمل شده است، دلیل فعالیت این لابی نیز ورود جوانان افراط گرای جهادی از تمام گوشه و کنار جهان به سوریه و قرار گرفتن آنها در کنار گروهک های تروریستی است که با تحریک وهابیت صورت گرفته است.

در همین راستا اموال سعودی نیز مانند صهیونیست ها در راستای ایجاد شبکه های ماهواره ای برای تبلیغ دیدگاه های وهابی هزینه می شود تا شراکت قدیمی ابن سعود و ابن عبدالوهاب همچنان پایدار بماند. اینها علاوه بر پایگاه های اینترنتی و کتاب ها و روزنامه هایی است که به نفع این جریان در توامی نقاط جهان منتشر می شود.
 

علاوه بر مواردی که به آنها اشاره کرد، جنبش های صهیونیسم و وهابیت مشترکاتی نیز دارند که عبارتند از:

الف: نژاد پرستی: هر دو گروه انگیزه های عمیق نژادپرستانه دارند و نسبت به غیر از خود کینه شدیدی دارند. در مکتب صهیونیسم عناصر دیگر نجس، برده، زنازاده و برده صهیونیسم خوانده می شوند که بعد از مرگ نیز در دوزخ هستند؛ آنها کشتن غیر یهودی را تشویق می کنند و می گویند که باید مرتدها و خیانتکاران را در چاه انداخت و آنها را نجات نداد. همین رویکرد در وهابیت نیز وجود دارد و آنها تمامی مخالفان خود از سایر گرایش های اسلامی و غیر اسلامی را مجوس و مرتد و بت پرست و بدعت گزار می دانند و کشتن آنها و به اسارت گرفتن زنانشان را مباح شمرده اند.

ب: تروریسم پروری: این ویژگی به صورت افراطی در هر دو گروه وجود دارد، شاید بتوان گفت این رویکرد در نزد وهابیت به صورت پلید تری نمایان شده است، چرا که این جریان در تمامی نقاط جهان وارد جنگ شده است، اما صهیونیست ها در حال حاضر فعالیت های نظامی اعلام شده خود را معطوف به فلسطین کرده اند. البته شاید این اختلاف به علت ابتدایی بودن رفتارهای فکر وهابی است. اما در هر حال می بینیم که فلسطینی ها با خودروهای بمب گذاری شده منفجر می شدند و صهیونیست ها بمب ها را در میان عرب ها و مسلمانان می انداختند، تمام انواع تروریسم برای کوچاندن اجباری آنها بود که اتفاقا شامل مناطق حساس و حیاتی نیز می شد و باعث می شد تعداد بالایی از مسلمانان فلسطینی کشته شوند، همین رویکرد الان از سوی وهابیت در عراق، سوریه، افغانستان، سومالی و یمن و ... دنبال می شود.

آنها می خواهند مناطق حیاتی را در کشورها هدف قرار دهند تا با ایجاد نگرانی و هرج و مرج و ناآرامی زمینه های توسعه خود را فراهم کنند، چرا که در سایه ثبات و شکوفایی فکری و فرهنگی وهابیت راهی برای رشد و توسعه نخواهد داشت. به همین علت است که وهابیت هر جا که وارد شده، جنگ در آنجا ایجاد کرده است.

ج: سوء استفاده از پوشش دینی: هر دوی این جریان ها از دین به عنوان ابزاری برای پیشبرد برنامه های سیاسی خود سوء استفاده می کنند، آنها به صورت نامشروع دین را در خدمت اهداف خود گرفته و مفاهیمی که منافع آنها را به دنبال از دین استخراج کرده و مابقی را رها می کنند. هیچ کدام از این جریان ها از متن و بدنه مسیحیت و یهودیت یا اسلام بر نیامده اند، این موضوع هم در زمان تاسیس صهیونیسم و هم در زمان تاسیس وهابیت خود را نشان داده است.

د: استفاده  از تهدید و تطمیع برای پیشبرد اهداف:  صهیونیسم و وهابیت هر دو پول و تروریسم را در خدمت انتشار افکار و دیدگاه های باطل خود قرار داده اند، آنها تروریسم فکری واقعی را در تمامی مناطق تحت نفوذ خود دنبال می کنند و اعتقاد دارند که کسانی که از آنها انتقاد کنند، گویا از خدا یا پیامبرش انتقاد کرده اند. در مقابل هر دوی آنها از پول به عنوان ابزاری برای جذب عناصر دیگر به افکار باطل خود استفاده می کنند.

بنا بر تمام آنچه در این بخش از مقاله مطرح شد، مشخص است که صهیونیسم و وهابیت دو روی سکه تروریسم منطقه ای هستند و این موضوع را بهار عربی برای افکار عمومی روشن کرد. در همین راستا است که وهابیت سعودی با وجود خونریزی های گسترده در میان کشورهای اسلامی، تلاش های واقعی برای ایجاد سازش با صهیونیست ها را آغاز کرده است و سطح عادی سازی روابط آنها به حدی رسیده که اگر تو با مقاومت و ضد اسرائیل باشی، جریان وهابی تو را مجوس و کافر خواهند خواند.

در اینجاست که تمام مفاهیم معکوس نشان داده می شود و کسانی  که دشمن اسرائیل باشند، دشمن دین اسلام و خدا خوانده می شوند، درست مانند صهیونیسم که مخالفان عقاید خود را دشمن کتاب مقدس و دشمن پیش بینی های وارد شده در آن می دانند.

این بازی شیطان است که صهیونیست و وهابیت را در دین های اسلام، مسیحیت و یهودیت قرار داده است.  در این زمینه تمامی مسلمانان و بویژه علمای اسلامی باید هوشیار باشند و قبل از اینکه بلایی که سر یهودیت آمد، بر سر ما تکرار شود، به چاره جویی برخیزند. من فکر می کنم باید وهابیت را صهیونیسم اسلامی نامید، درست مانند واژه صهونیسم مسیحی که دیدگاه های آن در اروپا رواج دارد، چرا که وهابیت نیز تکرار عقاید صهیونیستی در دین اسلام است.

ادامه دارد...
مطالب مرتبط

"ماجد الماجد" که بود و ماموریت گردان های "عبدالله عَزّام" چیست؟ + تصاویر


اوایل ماه گذشته سایت گروه‌های تکفیری مسلح پیام صوتی "ماجد الماجد" را منتشر کرد که در بخشی از آن آمده بود "حزب ایران و منافعش در لبنان، اهداف مشروعی برای ما و انقلابیون به حساب می آیند و آنچه تا حالا بر سر مناطق شما [شیعیان] آمده از موشک باران بقاع و هرمل و ضاحیه و غیره، فقط دست گرمی بوده است.»
گروه بی‌الملل مشرق - گردان های «شهید عبدالله عَزّام» سازمانی مسلح است که فعالیت نظامی خود را از سال 2004 با سه انفجار در مرکز گردشگری طابا و ساحل تویبع (هر دو در مصر) آغاز کرد. این گروه نام خود را از فرمانده فلسطینی الاصل، عبدالله عزام که در سال 1989 در پیشاور ترور شد گرفته است. سازمان جهانی القاعده شاخه ای فرعی دارد با نام «القاعده در سرزمین شام و کنانه [مصر]» که گروه عبدالله عزام، فرع این شاخه محسوب می شود. انتشار بیانیه ها [و متون و مواد صوتی و تصویری] این گروه را هم «مرکز رسانه ای فجر» به عهده دارد.

این سازمان در مناطق ساحلی فعالیت زیادی دارد، کما اینکه مسئولیت هدف قرار دادن دو ناوچه آمریکایی در بندر عقبة در سال 2005 را هم به عهده گرفته است. این گروه همچنین در دوم جولای 2010 اقدام به شلیک موشک گراد به دو شهرک صهیونیستی ایلات و العقبة نمود. درست همان روز دسته ی یوسف العبیری [ذیل گردان های عبدالله عزام] مسئولیت حمله انتحاری «ایوب الطیشان» به یک نفتکش ژاپنی در مقابل سواحل امارات را به عهده گرفت.

دولت ایالات متحده در 24 می 2014، این گروه را در فهرست سازمان های تروریستی قرار داد و بر اساس آن، تمامی حساب ها و دارایی های این گروه در ایالات متحده را مسدود نمود.

اما در لبنان، این گروه از همان ابتدای تأسیسش، اردوگاه آوارگان فلسطینی عین الحلوة را [که گروه های مختلف تندرو در آن حضور دارند] به عنوان پناهگاه امن خود برگزید و شروع کرد به کار کردن بر روی جوان هایی که عضو سابق گروه های اسلام گرای منحل شده بودند. در کنار تلاش برای جذب این جوانان، اقدام به جذب افراد غیر لبنانی ای کرد که از خارج لبنان به این اردوگاه می آمدند. بدین ترتیب هسته های اولیه این گروه تشکیل شد.


حضور پیروزمندانه ارتش لبنان در اردوگاه نهرالبارد
برخی اعضای این گروه سابقه ی نبرد در افغانستان و عراق را داشتند و برخی شان هم توانایی و اطلاعات بالایی در ساختن بمب و مین و کارگذاشتن آنها داشتند. هدف اساسی این گروه در زمان تشکیل، جهاد ضد «نیروهای صلیبی» موجود در جنوب لبنان یعنی نیروهای صلح بان یونیفل بود.

چند حمله انفجاری به نیروهای یونیفل و شلیک چند موشک به شمال فلسطین اشغالی در سال 2013، نشان دهنده جدیت «گردان های عبدالله عزام- دسته زیاد الجراح» در اجرای طرح هایش بود. [زیاد الجراح یکی از 19 نفر انتحاری مسئول حملات یازده سبتامبر بود و اصلیت لبنانی داشت.]


زیاد الجراح با لباس سفید در کنار محمد عطا که رهبر حملات یازده سبتامبر بود
ضمنا بد نیست یادآور شویم که «گردان های عبدالله عزام- دسته زیاد الجراح» در سال 2011 پیش از سفر رئیس جمهور وقت ایران محمود احمدی نژاد به لبنان، طی بیانیه ای به او حمله ور شده و گفته بود: «سفراحمدی نژاد به آن بخش دیار شام که لبنان خوانده می شود، یک گام بسیار خطرناک است و به مبارزه طلبیدن همه سنی های موجود در آن به حساب می آید.» این بیانیه حتی از این هم پیشتر رفته و با تهدید مستقیم رئیس جمهور ایران نوشته بود: «ما هر کاری (حتی اگر محال باشد) را برای جلوگیری از این توطئه انجام می دهیم و اگر او این سفر را انجام دهد، وعده می دهیم که همانطور که آمده بازنگردد.» در آن بیانیه همچنین حزب الله را متهم کرده بود که احمدی نژاد را به سرزمین شام می آورد تا از رژیمی که می خواهد بنا کند حمایت نماید و از بذل و بخشش احمدی نژاد به دلیل موفقیت [حزب] در عملی کردن نقشه ی «[امپراتوری] فارسی» برخوردار شود، نقشه ی تبدیل کردن سرزمین شام به کشوری که پیرو کامل ایران باشد.»


زیاد الجراح
از بارزترین چهره های گردان های عبدالله عزام می توان به شیخ سراج الدین زریقات اشاره کرد، کسی که چندی پیش در صفحه ی شخصی اش در توئیتر از طرف گردان های عبدالله عزام، مسئولیت انفجارهای مقابل سفارت ایران در بیروت را بر عهده گرفت. زریقات در صفحه اش نوشته بود: «عملیات ها به اذن خدا در لبنان ادامه خواهد یافت تا دو امر محقق شود: عقب نشینی نیروهای حزب الله از سوریه و آزادی اسرایمان از زندانهای ظلم لبنان.»


تصاویر دو انتحاری حمله کننده به سفارت ایران در بیروت
سراج الدین زریقات همان کسی است که حدود یک سال و نیم پیش در 8 آگوست 2012 ویدئویی از سخنان خود در یوتیوب منتشر کرد که در آن به حزب الله و نظام سوریه و ایران حمله کرده بود.

صالح القرعاوی مؤسس گردان های عبدالله عزام که پس از مجروحیت توسط عربستان دستگیر شد

در ششم آوریل 2012 مرکز رسانه ای فجر، برای اولین بار صحبت های مؤسس و فرمانده وقت این گروه به نام صالح القرعاوی را منتشر نمود که می گفت: «اولویت گردان های عبدالله عزام جنگیدن با اسرائیل است ولی هم حزب الله و هم نیروهای یونیفل مانع ما می شوند[!]»

سراج الدین زریقات

اوایل ماه گذشته هم سایت های «جهادی» [سایت های و انجمن های اینترنتی وابسته به گروه های تکفیری مسلح] پیام صوتی «امیر گردان های عبدالله عزام در سرزمین شام، ماجد الماجد» را منتشر کردند که در بخشی از آن آمده بود: «حزب ایران و منافعش در لبنان، اهداف مشروعی برای ما و انقلابیون به حساب می آیند» و افزوده بود: «آنچه تا حالا بر سر مناطق شما [شیعیان] آمده از موشک باران بقاع و هرمل و ضاحیه و غیره، فقط دست گرمی بوده است.»


شاکر العبسی امیر گروه فتح الاسلام
ماجد الماجد کیست؟

لبنانی ها از خیلی وقت پیش اسم ماجد الماجد را می شناختند، رهبر گردان های عبدالله عزام، همان گروهی که سفارت ایران در کشور آنان را منفجر نمود. ماجد الماجد جزو خطرناک ترین افراد تحت تعقیب بود که چند روز پیش ارتش لبنان توانست او را بازداشت نماید، ولی مرگ، پیش از بازجوها به سراغ او آمد و بدین ترتیب فرصت کشف توطئه های بسیاری که ثبات امنیتی لبنان را هدف گرفته بود، از دست رفت. ماجد الماجد کیست که لبنانی ها از دستگیری او خوشحال شدند و مدت کوتاهی بعد از شنیدن خبر مرگ او به دلیل بیماری کلیوی [و از دست رفتن فرصت بازجویی از او] ناراحت گشتند؟

ماجد الماجد، متولد سال 1973 در عربستان است که در فهرست 85 نفری افراد تحت تعقیب دولت سعودی (که سال 2009 منتشر شد) ردیف 70 را به خود اختصاص داده است.

گردان های عبدالله عزام پس از آنکه امیرشان صالح القرعاوی (که در همان فهرست، در ردیف 34 قرار داشت و به دست نیروهای عربستانی دستگیر شده بود) دچار معلولیت دائم شد، در ژوئن 2012 با ماجد الماجد به عنوان امیر بیعت نمودند.

صالح القرعاوی مؤسس گردان های عبدالله عزام

منابع مطلع به روزنامه الحیات اطلاع داده اند که قرعاوی به دلیل انفجار بمب دچار معلولیت شده بود و گردان های عبدالله عزام از کمک و معالجه ی او کنار کشیدند و در پیام های صوتی و تصویری هم که منتشر نمودند دلیل انتخاب ماجد الماجد را به عنوان جایگزین او بیان نمی کردند، با وجود آنکه می دانیم قرعاوی شخص مهم تری بود و حتی آمریکا هم او را در فهرست تروریست های بین المللی قرار داده بود.

گفتنی است که قرعاوی، گردان های عبدالله عزام را به عنوان شاخه القاعده در سال 2004 تأسیس نمود و برای آن، مأوریت هدف قرار دادن اهدافی در شرق و خاورمیانه به طور عام را تعریف نمود.

صالح القرعاوی مؤسس گردان های عبدالله عزام که پس از مجروحیت توسط عربستان دستگیر شد

باید گفت که ماجد الماجد سومین سعودی ای است که در گردان های عبدالله عزام منصبی بالا داشته است، چراکه صالح القرعاوی رهبر نظامی [و امیر] این گروه و سلیمان حمد الحبلین مسئول مواد منفجره در گروه هم سعودی بودند.

عبدالله عزام که نام گروه از او گرفته شده

ماجد الماجد متهم بود که با سازمان القاعده مرتبط بوده است، با حمایت مالی و تلاش برای تسهیل ورود افراد فرار کرده از زندان سیاسی یمن [به کشورهای دیگر] و هماهنگی خروج برخی اشخاص برای رفتن به عراق. کما اینکه خود ماجد هم برای رفتن به عراق، به صورت غیر قانونی به یمن رفته بود ولی قبل از رفتن به عراق، با یک گذرنامه ی جعلی به لبنان بازگشت تا به سازمان «دسته ی انصار»[عصبة الانصار] بپیوندد.

بعد از نبردهای سنگین ارتش لبنان با گروه [تکفیری] «فتح الاسلام» در اردوگاه آوارگان فلسطینی نهرالبارد در شمال لبنان در سال 2007 که سه ماه طول کشید و با نابودی این گروه خاتمه یافت، دستگاه قضائی لبنان در سال 2009 حکم بازداشت ماجد الماجد را به اتهام وابستگی به گره فتح الاسلام صادر نمود. چندی بعد هم ماجد الماجد در دادگاه غیابی در لبنان به جرم «وابستگی به سازمانی مسلح به قصد ارتکاب جنایت علیه مردم و نابود کردن قدرت حکومت و ابهت آن و همچنین نگهداری مواد منفجره و استفاده از آن ها در کارهای تروریستی» به حبس ابد محکوم شد.
عبدالله عزام- که نام گروه از او گرفته شده

در هر حال، چهارشنبه ی گذشته ارتش لبنان ماجد الماجد را دستگیر کرد و این خبر را دو روز بعد وقتی که آزمایش های دی ان ای هویت او را ثابت کرد، اعلام نمود. در همان وقت هم یک منبع پزشکی که از پرونده ی او اطلاع داشت اعلام کرد که وخامت وضعیت سلامتی او، بازجویی و تحقیق را عقب خواهد انداخت.

شنبه هم به صورت رسمی فوت ماجد الماجد پس از وخامت وضعیت سلامتی اش اعلام شد. و بدین ترتیب با مرگ او اسرار و معلوماتی به گور رفت که دیگر فرصتی به این خوبی برای کشفشان در آینده نزدیک به دست نخواهد آمد.