سخنان امام حسین هنگام ورود به كربلا


امام حسین (ع) در دوم محرم سال 61 وارد كربلا شد و سپس برای یاران خود خطبه اي خواند و فرمود: مردم برده دنیایند و دین بر زبانشان است و در پي آنند تا زندگي شان بگذرد.
به گزارش مشرق - حماسه سیدالشهدا (ع) در سرزمین طف و رشادت های یاران آن حضرت، هرگز در دل ها كهنه نمی شود و هر سال با فرا رسیدن ماه محرم، عزاداران حسینی به ذكر مصیبت های عاشورا و وقایع آن روزها می پردازند كه علاوه بر ذكر مصیبت و مداحی، مقتل خوانی از ارزش ویژه ای برخوردار بوده و در سال های اخیر نیز توجه بیشتری به آن شده است.
 
به گزارش ایرنا، متن حاضر برگرفته از كتاب مقتل امام حسین (ع) است كه از سوی گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم (ع) منتشر شده و حجت الاسلام 'جواد محدثي' آن را ترجمه كرده و با توجه به شروع ماه محرم روایات این مقتل از زمان ورود امام حسین (ع) به سرزمین كربلا آغاز می شود.
 
* امام حسین (ع) در كربلا

 
خوارزمی گوید: امام حسین (ع) روز چهارشنبه یا پنج شنبه دوم محرم سال 61 وارد كربلا شد. آن حضرت براي یاران خود خطبه اي خواند و فرمود: اما بعد، مردم برده دنیایند، دین بر زبانشان است و در پي آنند تا وقتي زندگي شان بگذرد. هرگاه با بلا آزموده شوند، دینداران اندك مي شوند.
 
سپس پرسید: آیا اینجا كربلاست؟ گفتند: آري.
 
فرمود: اینجا جاي محنت و رنج است؛ اینجا محل فرود آمدن ما و مركب های ما و ریخته شدن خونهایمان است.
 
همه فرود آمدند، بارها را كنار فرات گشودند، خیمه اي براي حسین (ع) و خانواده و فرزندان او افراشته شد. خیمه برادران و عموزادگان را اطراف خیمه او زدند. حسین علیه السلام در خیمه اش نشست و به اصلاح شمشیرش پرداخت.
 
* آمدن عمر سعد به كربلا
 
خوارزمی همچنین گوید: حر آمد و به همراه سپاهش در برابر حسین علیه السلام دور زد. به ابن زیاد نامه نوشت و فرود آمدن امام را در سرزمین كربلا گزارش داد.
 
ابن زیاد به حسین (ع) چنین نامه نوشت: اما بعد، اي حسین! خبر یافتم كه به كربلا آمده اي. یزید به من نامه نوشته كه در اولین فرصت تو را به قتل برسانم، مگر آنكه به فرمان من و یزید فرود آیي.
 
چون نامه اش به امام حسین (ع) رسید و حضرت آن را خواند، نامه را دور انداخت و فرمود: هرگز رستگار مباد گروهي كه خشم خدا را به رضاي مردم فروختند.
 
پیك گفت: جواب نامه؟ فرمود: نامه اش جواب ندارد. عذاب خدا بر او حتمي شده است. پیك برگشت و ابن زیاد را از آنچه گذشته بود خبر داد.
 
ابن زیاد به شدت خشمگین شد. یارانش را جمع كرد و گفت: كدام یك از شما جنگ با حسین را در مقابل حكومت بر هر استاني كه بخواهد به عهده مي گیرد؟ كسي پاسخش نداد. رو به عمر سعد كرد، در حالي كه چند روز پیش فرمان حكومت ري را به نام او صادر كرده بود، ولي پنهان داشته و او را به جنگ با دیلم فرمان داده و حكم او را هم نوشته بود اما به سبب درگیري اش با قضیه امام حسین علیه السلام به تاخیر انداخته بود.
 
ابن زیاد گفت: اي عمر سعد! تو این ماموریت را انجام بده. پس از آن در پي حكومت خویش برو. عمر سعد گفت اگر امیر مرا از جنگ با حسین معاف دارد بر من منت نهاده است.
 
ابن زیاد گفت: تو را معاف مي كنیم. پس آن حكم امارت ري را هم به ما بر گردان و در خانه بنشین تا دیگري را به این ماموریت بفرستیم. عمر سعد مهلت خواست تا در این باره بیاندیشد؛ مهلتش داد.
 
عمر سعد برگشت و به مشورت با برادران و افراد مورد اطمینان خود پرداخت. هیچ كدام صلاح ندانستند و به او گفتند: از خدا بترس و چنین مكن.
 
خواهر زاده ابن سعد به نام 'حمزه بن مغیره' به او گفت: دایي جان ! تو را به خدا بترس و چنین مكن. دایي جان تو را به خدا به جنگ حسین مرو كه گناه مي كني و قطع رحم مي نمایي. به خدا قسم اگر ثروت و دنیایت و حكومت بر زمین را از دست بدهي؛ برایت بهتر از آن است كه خدا را در حالي ملاقات كني كه دستت به خون حسین پسر فاطمه آغشته باشد.
 
عمر ساكت ماند ولي دلش در هواي ري بود. صبح هنگام ابن زیاد از او پرسید: چه تصمیم گرفتي؟ گفت: اي امیر! این كار-جنگ با دیلم- را به من واگذار كردي و حكم مرا هم نوشته اي؛ مردم هم شنیده اند. اگر صلاح بداني، جز من كسانی از بزرگان كوفه مانند 'اسماء بن خارجه'، 'كثیر بن شهاب'، 'محمد اشعث'، 'عبدالرحمان بن قیس'، 'شبث بن ربعي' و 'حجار بن الجبر' را به جنگ با حسین بفرست.
 
ابن زیاد گفت: پسر سعد! بزرگان كوفه را به من معرفي نكن. در ماموریتي كه مي فرستمت، از تو نظر نمي خواهم. اگر به جنگ حسین بروي و این مشكل ما را حل كني؛ نزد ما محبوب و مقربي و گرنه حكم ما را به ما برگردان و در خانه ات بنشین؛ نمي خواهم مجبورت كنیم.
 
عمر ساكت شد و ابن زیاد خشمگین شد و گفت: اي پسر سعد! اگر به جنگ حسین نروي و با او به تندي بر خورد نكني گردنت را مي زنم؛ خانه ات را ویران مي كنم؛ اموالت را غارت مي كنم و چیزي برایت باقي نمي گذارم.
 
عمر سعد گفت: فردا به خواست خدا در پي ماموریت مي روم. ابن زیاد به او پاداش داد و خشمش نسبت به او فرو نشست و چهار هزار نفر همراهش ساخت و فرمان داد كه بر حسین سخت بگیر و بین او و آب فاصله بینداز.
 
عمر سعد فرداي آن روز با چهار هزار نفر به كربلا رفت. حر هم هزار نفر داشت كه مجموع سپاهیان كوفه به پنج هزار نفر رسید.
 
* دیدار امام با فرستاده عمر سعد
 
چون عمر سعد به كربلا آمد، یكي از همراهانش به نام 'عروه بن قیس' را نزد حسین (ع) فرستاد تا از او بپرسد براي چه اینجا آمده است و چرا از مكه بیرون آمده است.
 
عروه گفت: عمر سعد! من پیش از این با حسین نامه نگاري مي كردم. خجالت مي كشم نزد او بروم. كسی دیگر را نزد وی بفرست.
 
ابن سعد'كثیر بن عبدالله شعبي' را فرستاد كه مردي دلیر و سواركار و قاطع و دشمن سرسخت اهل بیت (ع)بود. چون چشم 'ابو ثمامه صائدي' یكی از یاران امام حسین (ع) به او افتاد؛ به امام عرض كرد: فدایت شوم یا ابا عبدالله! بدترین مردم روي زمین و خونریزترین و آدمكشترین افراد نزد تو آمده است.
 
آنگاه ابوثمامه نزد او رفت و گفت: شمشیرت را زمین بگذار تا به خدمت ابا عبدالله برسي و با او سخن بگویي.
 
گفت: نه، نمي شود. من پیكم؛ اگر مي خواهد؛ حرفم را بشنود والا بر مي گردم.
 
ابوثمامه گفت: من دست بر قبضه شمشیرت مي نهم . تو هر چه مي خواهي با امام سخن بگو و نزدیك آن حضرت مشو. تو مردي تبهكاري.
 
آن مرد خشمگین شد و نزد عمر سعد برگشت و گفت: نگذاشتند نزدیك حسین شوم و پیام تو را برسانم؛ شخصی دیگر را بفرست .
 
ابن سعد 'قره بن قیس' را فرستاد. چون نزد حسین آمد، امام پرسید: آیا این مرد را مي شناسید؟
 
حبیب بن مظاهر گفت: آري اي پسر پیامبر! او مردي از بني عتیم و بني حنظله است. او را آدم خوبي مي دانستم و فكر نمي كردم در این صحنه حضور یابد.
 
آن مرد جلو آمد و در برابر حسین (ع) قرار گرفت. سلام داد و نامه عمر سعد را رساند. امام فرمود: به رئیست بگو من خودم به این سرزمین نیامدم؛ مردم شهر تو، دعوتم كردند كه بیایم و با من بیعت نمایند و از من حمایت كنند. اگر مایل نیستند، به جایي كه از آنجا آمدم بر مي گردم .
 
حبیب بن مظاهر گفت: واي بر تو قره! من تو را هوادار اهل بیت مي دانستم. چه چیز تو را عوض كرد و این نامه را آوردي؟ پیش ما بمان و این مرد را یاري كن كه خداوند او را براي ما رسانده است.
 
آن مرد گفت: به جانم قسم یاري او سزاوارتر از یاري دیگران است؛ اما جواب نامه را پیش فرمانده ام مي برم و در این مورد مي اندیشم.
 
وی بازگشت و جواب امام را به عمر سعد داد. ابن سعد را شكر كرد؛ به این امید كه از جنگ با حسین معاف شود. سپس نامه اي به این مضمون به ابن زیاد نوشت كه كنار حسین اردو زدم و پیكي نزد او فرستادم و خواستم بگوید چرا به این شهر آمده؛ او هم گفته كه كوفیان نامه نوشته و خواستار آمدنش شده اند تا با او بیعت نمایند و وي را یاري كنند. اگر نظرشان از یاري كردن برگشته است؛ به همان جایي كه از آن آمده است بر مي گردد و در مكه یا هر شهري كه دستور بدهي؛ مثل یكي از مسلمانان می ماند. دوست داشتم این خبر را به امیر بدهم تا تصمیم بگیرد.
 
ابن زیاد كه نامه او را خواند. مدتي اندیشید. آنگاه پیش خود شعري خواند با این مضمون 'اكنون كه چنگ هاي ما در او آویخته ، امید رهایي دارد؟ نه ، روز نجات نیست!'
 
آنگاه گفت: آیا پسر ابوتراب امید نجات دارد؟ هیهات! هیهات! خداوند مرا از عذابش نرهاند اگر حسین از چنگ من برهد.
 
عبیدالله سپس به عمر سعد چنین نامه نوشت: اما بعد، نامه ات و آنچه از كار حسین نوشته بودي به من رسید. با رسیدن نامه ام، از او بخواه با یزید بیعت كند. اگر پذیرفت و بیعت كرد كه هیچ، وگرنه او را نزد من بفرست.
 
عمر سعد پس از خواندن نامه ابن زیاد گفت: انالله و انا الیه راجعون. عبیدالله صلح و آشتي نمي جوید. از خدا یاري مي طلبم.
 
ابن سعد دیگر بیعت با حسین را مطرح نكرد. چون مي دانست كه آن حضرت بیعت با یزید را هرگز نمي پذیرد.

ورود امام حسین(ع) به سرزمين كربلا

بدانكه در روز ورود آن حضرت به كربلا خلاف است واصح اقوال آنست كه ورود آن جناب به كربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و يكم هجرت بوده است.
به گزارش مشرق، بدانكه در روز ورود آن حضرت به كربلا خلاف است واصح اقوال آنست كه ورود آن جناب به كربلا در روز دوم محرم الحرام سال شصت و يكم هجرت بوده و چون به آن زمين رسيد پرسيد كه اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند كربلا مي‌نامندش، چون حضرت نام كربلا شنيد گفت:
 
اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلآءِ
 
پس فرمود كه اين موضوع كرب و بلا و محل محنت و عنا است فرود آئيد كه اينجا منزل و محل خيام ما است، و اين زمين جاي ريختن خون ما است. و در اين مكان واقع خواهد شد قبرهاي ما، جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به اينها پس در آنجا فرود آمدند. و جز نيز با اصحابش در طرف ديگر نزول كردند و چون روز ديگر شد عمر بن سعد (ملعون) با چهار هزار مرد سوار به كربلا رسيد و در برابر لشكر آن امام مظلوم فرود آمدند.
 
ابوالفرج نقل كرده پيش از آنكه ابن زياد عمر سعد را به كربلا روانه كند او را ايالت ري داده و والي ري نموده بود چون خبر به ابن زياد رسيد كه امام حسين عليه السلام به عراق تشريف آورده پيكي به جانب عمر بن سعد فرستاد كه اولا برو به جنگ حسين و او را بكش و از پس آن به جانب ري سفر كن. عمر سعد به نزد ابن زياد آمده گفت اي امير از اين مطلب عفو نما گفت ترا معفو مي‌دارم و ايالت ري از تو باز مي‌گيرم عمر سعد مردد شد مابين جنگ با امام حسين عليه السلام و دست برداشتن از ملك ري لاجرم گفت مرا يك شب مهلت ده تا در كار خويش تاملي كنم پس شب را مهلت گرفته و در امر خود فكر نمود، آخرالامر شقاوت بر او غالب گشته جنگ سيدالشهداء عليه السلام را به تمناي ملك ري اختيار كرد، روز ديگر به نزد ابن زياد رفت و قتل امام عليه السلام را بر عهده گرفت پس ابن زياد با لشكر عظيم او را به جنگ حضرت امام حسين عليه السلام روانه كرد.
 
سبط ابن الجوزي نيز فريب به همين مضمون را نقل كرده، پس از آن محمد بن سيرين نقل كرده كه مي‌گفت معجزه‌اي از اميرالمومنين عليه السلام در اين باب ظاهر شد، چه آن حضرت گاهي كه عمر سعد را در ايام جوانيش ملاقات مي كرد به او فرموده بود واي بر تو يابن سعد چگونه خواهي بود در روزي كه مردد شوي مابين جنت و نار و تو اختيار جهنم كني.
 
و بالجمله چون عمر سعد وارد كربلا شد عروه بن قيس احمسي را طلبيد و خواست كه او را به رسالت به خدمت حضرت بفرستد و از آن جناب بپرسد كه براي چه به اينجا آمده‌اي و چه اراده داري، چون عروه از كساني بود كه نامه براي آن حضرت نوشته بود حيا مي‌كرد به سوي آن حضرت برود و چون سخن گويد، گفت مرا معفو دار و اين رسالت را به ديگري واگذار، پس ابن سعد بهر يك از رؤساي لشكر كه مي گفت باين علت ابا مي‌كردند زيرا كه اكثر آنها از كساني بودند كه نامه براي آن جناب نوشته بودند و حضرت را به عراق طلبيده بودند پس كثير بن عبدالله كه ملعوني شجاع و بي‌باك و بي‌حيائي فتاك بود برخاست و گفت كه من براي اين رسالت حاضرم و اگر خواهي ناگهاني او را به قتل در آورم عمر سعد گفت اين را نمي‌خواهم وليكن برو به نزد او و بپرس كه براي چه باين ديار آمده.

پس آن لعين متوجه لشكرگاه آن حضرت شد. ابوثمامة صائدي را چون نظر بر آن پليد افتاد به حضرت عرض كرد كه اين مرد كه به سوي شما مي‌آيد بدترين اهل زمين و خونريزترين مردم است اين بگفت و به سوي كثير شتافت و گفت اگر به نزد حسين عليه السلام خواهي شد شمشير خود را بگذار و طريق خدمت حضرت را پيش دار گفت لاوالله هرگز شمشير خويش را فرو نگذارم همانا من رسولم اگر گوش فرا داريد ابلاغ رسالت كنم وار نه طريق مراجعت گيرم. ابوثمامه گفت پس قبضه شمشير ترا نگه مي دارم تا آنكه رسالت خود را بيان كني و برگردي گفت به خدا قسم نخواهم گذاشت كه دست بر شمشيرم گذاري گفت به من بگو آنچه داري تا به حضرت عرض كنم و من نمي‌گذارم كه چون تو مرد فاجر و فتاكي با اين حال به خدمت آن سرور روي، پس لختي با هم بد گفتند و آن خبيث به سوي عمر سعد برگشت و حكايت حال را نقل كرد، عمر قره بن قيس حنظلي را براي رسالت روانه كرد. چون قره نزديك شد حضرت با اصحاب خود فرمود كه اين مرد را مي‌شناسيد؟ حبيب من مظاهر عرض كرد بله مرديست از قبيله حنظله و با ما خويش است و مردي است موسوم به حسن راي و من گمان نمي‌كردم كه او داخل لشكر عمر سعد شود.

پس آن مرد آمد به خدمت آن حضرت و سلام كرد و تبليغ رسالت خود نمود، حضرت در جواب فرمود كه آمدن من بدينجا براي آنست كه اهل ديار شما نامه‌هاي بسيار به من نوشتند و به مبالغه بسيار مرا طلبيدند، پس اگر از آمدن من كراهت داريد برمي‌گردم و مي‌‌روم پس حبيب رو كرد به قره و گفت واي بر تو اي قره از اين امام به حق روي مي‌گرداني و به سوي ظالمان مي‌روي بيا ياري كن اين امام را كه به بركت پدران او هدايت يافته‌اي، آن بي‌سعادت گفت پيام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فكر مي‌كنم تا ببينم چه صلاح است. پس برگشت به سوي پسر سعد و جواب امام را نقل كرد، عمر گفت اميدوارم كه خدا مرا از محاربه و مقاتله با او نجات دهد. پس نامه‌اي بابن زياد نوشت و حقيقت حال را در آن درج كرده براي ابن زياد فرستاد. حسان بن فائد عبسي گفت كه من در نزد پسر زياد حاضر بودم كه اين نامه بدو رسيد چون نامه را باز كرد و خواند گفت:
يِرجُوُ النَّجاتَ وَلاتَ حينَ مَناصٍ
الانَ اِذْ عُلّقَتْ مُخالِبُنابِه
 
يعني الحال كه چنگالهاي ما بر حسين بند شده در صدد نجات خود برآمده و حال آنكه ملجاء و مناصي از براي رهائي او نيست. پس در جواب عمر نوشت كه نامه تو رسيد به مضمون آن رسيدم، پس الحال بر حسين عرض كن كه او و جميع اصحابش براي يزيد بيعت كنند تا من هم ببينم راي خود را در باب او بر چه قرار خواهد گرفت والسلام. پس چون جواب نامه به عمر رسيد آنچه عبيدالله نوشته بود به حضرت عرض نكرد. زيرا كه مي‌دانست آن حضرت به بيعت يزيد راضي نخواهد شد. ابن زياد پس از اين نامه نامة ديگري نوشت براي عمر سعد كه يابن سعد حايل شو ميا حسين و اصحاب او و ميان آب فرات و كار را برايشان تنگ كن و مگذار كه يك قطره آب بچشند چنانكه حائل شدند ميان عثمان بنعفان تقي زكي و آب در روزي كه او را محصور كردند. پس چون اين نامه به پسر سعد رسيد همان وقت عمر بن حجاج را با پانصد سوار بر شريعه موكل گردانيد و آن حضرت را از آب منع كردند، و اين واقعه سه روز قبل از شهادت آن حضرت واقع شد و از آن روزي كه عمر سعد به كربلا رسيد پيوسته ابن زياد لشكر براي او روانه مي‌كرد، تا آنكه به روايت سيد تا ششم محرم بيست هزار سوار نزد آن ملعون جمع شد. و موافق بعضي از روايات پيوسته لشكر آمد تا به تدريج سي هزار سوار نزد عمر جمع شد، و ابن زياد براي پسر سعد نوشت كه عذري از براي تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشي و آنچه واقع مي‌شود در هر صبح و شام مرا خبر دهي.
 
پس چون حضرت آمدن لشكر را براي مقاتله با او ديد به سوي ابن سعد پيامي فرستاد كه من با تو مطلبي دارم و مي‌خواهم ترا ببينم، پس شبانگاه يكديگر را ملاقات نموده و گفتگوي بسيار با هم نمودند پس عمر به سوي لشكر خويش برگشت و نامه به عبيدالله بن زياد نوشت كه اي امير خداوند آتش برافروخته نزاع ما را با حسين خاموش كرد و امر امت را اصلاح فرمود، اينك حسين (عليه السلام) با من عهد كرده كه برگردد به سوي مكاني كه آمده يا برود در يكي از سرحدات منزل كند و حكم او مثل يكي از ساير مسلمانان باشد در خير و شر يا آنكه برود در نزد امير يزيد دست خود را در دست او نهد تا او هر چه خواهد بكند. و البته در اين مطلب رضايت تو و صلاحيت امت است.
 
مؤلف گويد: اهل سير و تواريخ از عقبه بن سمعان غلام رباب زوجه امام حسين عليه السلام نقل كرده‌اند كه گفت من با امام حسين عليه السلام بودم از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق واز او مفارقت نكردم تا وقتي كه به درجه شهادت رسيد، و هر فرمايشي كه در هر جا فرمود اگرچه يك كلمه باشد خواه در مدينه يا در مكه يا در عراق يا روز شهادتش تمام را حاضر بودم و شنيدم اين كلمه را كه مردم مي‌گويند آن حضرت فرمود دست خود را در دست يزيد بن معاويه گذارد، نفرمود.
 
فقير گويد: پس ظاهر آنست كه اين كلمه را عمر سعد از پيش خود در نامه درج كرده تا شايد اصلاح شود و كار به مقاتله نرسد چه آنكه عمر سعد از ابتداء جنگ با آن حضرت را كراهت داشت و مايل نبود.
 
و بالجمله چون نامه به عبيدالله رسيد و خواند گفت اين نامه شخص ناصح مهرباني است با قوم خود و بايد قبول كرد. شمر ملعون برخاست و گفت اي امير آيا اين مطلب را از حسين قبول مي‌كني؟ به خدا سوگند كه اگر او خود را به دست تو ندهد و در پي كار خود رود، امر او قوت خواهد گرفت و ترا ضعف فرو خواهد گرفت اگر خلاف كند دفع او را ديگر نتواني كرد، لكن الحال به جنگ تو گرفتار است و آنچه رايت در باب او قرار گيرد از پيش مي‌رود. پس امر كن كه در مقام اطاعت و حكم تو برآيد پس آنچه خواهي از عقوبت يا عفو در اين باب به عمر بن سعد با تو آن را روانه مي كنم و بايد ابن سعد آن را بر حسين و اصحابش عرض نمايد اگر قبول اطاعت من نمودند، ايشان را سالماً به نزد من بفرستد و اگر نه با ايشان كارزار كند و اگر پسر سعد از كارزار با حسين اباء نمايد تو امير لشكر مي‌باش و گردن عمر را بزن و سرش را براي من روانه كن.
 
پس نامه نوشته به اين مضمون:
 
اي پسر سعد من ترا نفرستادم كه با حسين رفق و مدارا كني و در جنگ با او مسامحه و مماطله نمائي و نگفتم سلامت و بقاي او را متمني و مترجي باشي و نخواستم گناه او را عذرخواه گردي و ازبراي او به نزد من شفاعت كني، نگران باش اگر حسين و اصحاب او در مقام اطاعت و انقياد حكم من مي‌باشند پس ايشان را به سلامت براي من روانه نما؛ و اگر اباء وامتناع نمايند با لشكر خود ايشان را احاطه كن و با ايشان مقاتلت نما تا كشته شوند و آنها را مثله كن همانا ايشان مستحق اين امر مي‌باشند و چون حسين كشته شد سينه و پشت او را پايمال ستوران كن چه او سركش و ستمكار است و من دانسته‌ام كه سم ستوران مردگان را زيان نكند چون بر زبان رفته است كه اگر او را كشم اسب بر كشته او برانم اين حكم بايد انفاذ شود. پس اگر به تمام آنچه امرت كنم اقدام نمودي جزاي شنونده و پذيرنده به تو مي‌دهم و اگر نه از عطا محرومي و از امارات لشكر معزول و شمر بر آنها امير است و منصوب والسلام. آن نامه را به شمر داد و به كربلا روانه نمود.
 

دانلود نرم افزار ۲۱ دوره نمونه سوالات امتحان نهایی درس دین و زندگی۳«ریاضی و تجربی»


دانلود نرم افزار ۲۱ دوره نمونه سوالات امتحان نهایی درس دین و زندگی۳«ریاضی و تجربی»

dinvazendeghi nahaii نرم افزار 21 دوره نمونه سوالات امتحان نهایی درس دین و زندگی3«ریاضی و تجربی»

افزایش ساعت مطالعه برای کنکور

افزایش ساعت مطالعه برای کنکور


سلااااااااااااااام.خوبین؟خوشین؟ خب چه خبرا

امروز میخوام در مورد یه موضوعی که این روزا خیلی ازم پرسیده میشه صحبت کنم  در مورد  ساعت مطالعه و راه های افزایش اون.

خب قبل اینکه بحث رو شروع کنم نکته مهمی رو باید بگم اینکه : بچه ها واسه اینکه بخواین بیشتر درس بخونید اولین قدمش اینه که باید بخواین! یعنی واقعا تصمیم بگیرید بیشتر درس بخونید . نه به زور و اجبار . بلکه خودتون بشینید فکر کنید و بگید برای رسیدن به هدفم نیاز به مطالعه و تلاش بیشتر دارم . اگر هنوز تو تصمیمتون مصمم نیستید این پست رو بخونید  http://konkori.in/post-478.aspx

خب نکته دوم : من امروز میخوام در مورد کمیت مطالعه حرف بزنم . ولی هممون میدونیم کیفیت مهمتر از کمیته .ببینید مهم " تر" . این جمله به معنای این نیست که کمیت مهم نیست.بلکه کیفیت اهمیتش بیشتره.قبلا در این مورد بحث کردیم که مطالعتون باید با کیفیت  و بازدهی بالا باشه.تمرکز و شرایط و مکان مطالعه و حذف افکار مزاحم و ... . پس اگر از اون دسته بچه هایید که 17 ساعت رو کتاب ولواند(!!!WELO)  بعد روهم رفته 10 صفحه خوندن یا نصف کتاب رو خوندن ولی تستاشو نمیتونن بزنن برید سبک مطالعه رو اصلاح کنید. پس  اول باید همین زمانی که دارید الان مطالعه میکنید یک مطالعه مفید،بدون نقص،با تمرکز و بازدهی بالا باشه بعد به فکر افزایش ساعت مطالعه باشید

نکته سوم : کلا در مورد اهمیت برنامه ریزی تو سال کنکور قبلا صحبت کردیم ولی باید بگم یکی از مهمترین عوامل موثر بر میزان ساعت مطالعه، برنامه ریزی خوبه. اگر هنوز بدون برنامه و بهم ریخته پیش میرید توصیه میکنم این پست رو بخونید.  http://konkori.in/post-482.aspx

نکته چهارم : پر کردن دفتر برنامه ریزیه. ببینید تو هر علم و زمینه ای واسه پیشرفت اول باید مشکلات و نقاط ضعف موجو دشناسایی بشن یا همون اسیب شناسی که تو پزشکی بهش میگیم پاتولوژی بعد اونا رو حل کنیم . واسه اینکه بفهمید دقیقا روزانه چقد مطالعه میکنید سعی کنید دفتربرنامه ریزیتون رو حداقل بصورت روزانه پر کنید - لزومی نداره حتما دفتربرنامه ریزی بخرید یه دفتر بردارید بنویسید! -  نمیخواد جزئیات رو بنویسید ولی بگید مثلا امروز 6 ساعت مفید درس خوندم.چون خیلی از بچه ها وقتی میپرسیم ازشون چقد درس میخونی میگه روزی 11 ساعت! ولی بازم ترازش پائینه . بهش میگم چند روز دفتر برنامه ریزیتو پر کن بعد چند روز میفهمه مثلا امروز میخواسته! دقت کنید میخواسته! 11 ساعت بخونه ولی 4 ساعت خونده ولی تو فکرش این بوده همون 11 ساعت! حالا امروز نشد روزای دیگه ک 11 ساعت میخونم!!! پس از الان به مدت چند روز بشینید یه دفتر بردارید کارای روزانتون با زمانشو بنویسید! تا بفهمید کجا وقتتون الکی تلف میشه.

نکته پنجم : بعضیا اصلا از فاکتور سرعت رو تو زندگیشون فاکتور گرفتن! نه فقط تو کنکورا . میخوان یه اتاق مرتب کنن دو ساعت میکشه. میخوان اماده شن برن بیرون 1 ساعت طول میکشه و ... . کلا هرکاری که قراره بکنن دس دس میکنن. پس از همین الان سعی کنید تو همه کاراتون سریع باشید . دنیای امروز یعنی سال 2013 سرعت حرف اول رو میزنه! این باعث میشه روی کارای درسیتونم تاثیر مثبت بذاره . تو مطالعه و تست و .. وسواس نداشته باشید چون هم بازدهیتون پائین میاد . هم زود خسته میشید . هم یه تصور واهی از تلاش بی حد و اندازه خودتون دارید در صورتی که شاید به اندازه یه ادم معمولی هم تلاش نکنید

نکته ششم : ما تو مطالعه دو دسته افراط و تفریط داریم . یه عده از بچه ها همینجوری یه کتابی رو باز میکنن و شروع میکنن به خوندن . بدون هیچ برنامه و پیش بینی قبلی .این فصل رو میخونم هروقت تموم شد شد! بعضیام با قاطعیت میگن من این فصلو تو یه ساعت تموم میکنم!!! این باعث میشه بعد 1 ساعت یا اون مبحثو نخونده یام مجبور شده بخاطر حرفش یه روخونی سریع و بی پایه و اساس داشته باشه تا حرفش به کرسی بشینه! هر دو گروه بالا کارشون اشتباهه . شما قبل اینکه مبحثی رو بخونید با توجه به شناختتون از موضوعی که میخواین مطالعه کنید و شناختی که از خودتون دارید یه زمان منطقی! خواهشا منطقی و نه احساسی! رو در نظر بگیرید . این باعث میشه که وقت الکی تلف نکنید وقتی میگید من این فصل رو باید تو دو ساعت و نیم بخونم واقعا وقتی تلف نمیشه . اگر رسیدید زودتر تموم کنید که چ بهتر دیرتر هم شد اشکال نداره به شرطی که وقت تلف نکنید

نکته هفتم : وقت الکی تلف نکنید! یه بار تو یه کارگاه مدیریت زمان بود استاده گفت حساب کنید تو یه هفته تمام کارهای روزمره و شخصی و .. انجام میدید بنویسید با زمانشون! مثلا خواب 8 ساعت * 7 روز = 56 ساعت و... بعد که همه این اطلاعات رو نوشتن و حساب کردیم دیدیم از 168 ساعتی در طول  1 هفته داریم 130 ساعتشو کار مفید انجام داده بودیم .پس بقیه اش؟؟؟ این مثال که میگم رو حتما تو زندگیتون بارها تجربه کردید . نزدیک شام میشه مبحثتون تموم میشه. پا میشید میاین تو حال بعد تا غذا اماده بشه 15 دقیقه طول میکشه وسط شام یه سریال شبانه مثل سریال پژمان! شروع میشه بعد شامتون تموم میشه شما نشستین پای سریال و قراره بعد سریال برید سر درس! سریال تموم میشه ساعت 21:50 دقیقه هست! میگی 10 دقیقه دیگه اخبار ساعت 10 شبکه 3 میاد ببینم و برم! اخبار رو که میبینید چشاتون سنگین شده به زور پامیشید میرید سر درس یهو یکی اس میده! و اس بازی شروع میشه و کل اون شب تلف میشه.  یا مثلا میاین نت یه سر به اینجا بزنید! دیگه اون 1 ربع تبدیل میشه به دو سه ساعت! یا مثلا رفیقتون میاد دم در خونتون صداتون میکنه گفتگوتو که شروع میشه دیگه خدا میدونه کی تموم بشه! اخرشم نتیجه ای جز اعصاب خوردی و خستگی نداره! خواهشا زمان رو تو مشتتون بگیرید . نذارید زمان همینجوری از دست بره و شمام به دنبال خودش بکشونه!

نکته هشتم : اگر قراره یه کار اضافه بر درس انجام بدید خواهشا اون رو تو ساعات اولیه روز و ساعات اوج بازدهیتون انجام ندید! تو وقتای مرده اینکارو بکنید . مثلا از زمانی که مطالعتون تموم میشه تا زمانی که قراره ناهار یا شام اماده بشه .مثلا قرار برید یه سر خونه دوستتون یه کتابی بگیرید فردا کارش دارید اول صبح یا اول بعد ظهر نرید . اینو خودمم سال کنکورم بارها تجربه کردم . باعث میشه یه حس خستگی و اجباری درس خوندن در ادامه مطالعتون بهتون دست بده.

نکته نهم : یه چیز خیلی مهمی رو بهتون میگم اویزه گوشتون کنید. از الان تا اخر عمرتون! همیشه هر کاری که میخواین انجام بدید قبلش تو ذهنتون یه سوال کوچولو از خودتون بپرسید. و اون سوال طلایی اینه " این کاری که میخوام انجام بدم در راستای رسیدن به هدفمه یا مانع رسیدن به هدفم میشه؟ " این باعث میشه خیلی کارایی که ضروری نیستند از اولویت کارهاتون خارج بشه.کارایی که میتونه بعد کنکور هم انجام بشه. بخدا قسم همه چی هم بعد کنکور هست. هم فیلم هست . هم کنسرت هست! . هم اس بازی . هم فیس بوک . هم چرخ زدن . هم بیرون رفتن با دوستان و ...  ولی چه خوبه که بعد کنکور اقا یا خانم دکتر یا مهندس یا وکیل با خیال راحت اینکارا رو انجام بده بدون هیچ دغدغه ای .

نکته دهم : از عادت های غلط دیگه ای که باید ترکشون کنید!! (الان احساس میکنید اومدید کلینیک ترک اعتیاد دکتر کورتون!) بعضی از بچه ها یه سری عادت های خود ساخته غلطی دارن مثلا قراره ساعت 8 شروع کنن درس خوندن این 8 اگر شد 8 و سه دقیقه دیگه فایده نداره!!! میگن از 9 شروع میکنیم! واسه اینکه این عادت رو بشکنید اصلا زمان شروع و پایان برا خودتون مشخص نکنید مثلا بگید امروز دو ساعت عربی میخونم حالا 8 تا 10 یا 8:23 تا 10:23

نکته یازدهم : اینکه نذارید شرایط و اتفاقات اطراف روتون تاثیر بذاره . یه عده از بچه ها هستند مثلا تا یه صدایی از دعوای بابا مامان میان تندی کتابو میبندن میپرن بیرون ببینن چه خبره.یا مثلا یهو تا شروع میکنید درس بخونید مهمون میرسه! یه عده که اصلا نمیتونن جلو خودشونو نگه دارن یعنی منتظرنا یه اتفاق بیوفته که درسو ول کنن از اتاق بپرن بیرون. یادتون نره ها "شما کنکور دارید" راحت میتونید بیاین بیرون بگید سلام چطورید! خیلی خوشحال شدم شرمنده من باید برم سر درسم! به همین راحتی.

نکته دوازدهم : بعضی ها اصن کلا چیزی بنام "نــــَـــــــه" تو وجودشون تعریف نشده . دوستش مثلا از این بیکارهایی که شبانه روز تو خیابونن و چرخ میزنن خیابونو متر میکنن و درختا رو میشمارن بهش زنگ میزنه میای بریم یه چرخی بزنیم؟ اینم از خدا خواسته! یاد بگیرید نه گفتن رو  .سخت نیست چند روز تمرین کنید عادت میکنید .به حواشی نه بگید تا اصل مطلب به شما بعله بگه!!!  بعله اینجوریاس!

خب حالا که همه این نکات رو رعایت کردید میرسیم به اصل مطلب که حالا چطوری ساعت مطالعمو زیاد کنم؟

نکه سیزدهم : ببینید واسه افزایش ساعت مطالعه اول باید تو میزان ساعت مطالعتون نظم داشته باشید نه یه روز دو ساعت بخونید یه روز 13 ساعت! چون با این بهم ریختگی نمیتونید ساعت مطالعتون رو بالا ببرید اول مشخص کنید هر چند کم مثلا روزی 4 ساعت ثابت حالا تصمیمتون رو اجرایی کنید

نکته چهاردهم : اگر قراره دو ساعت ساعت مطالعتون رو زیاد کنید این فرایند یهویی نمیشه! یعنی اسانسوری نیست . باید پله پله پیش برید. پیشنهاد من اینه هفته ای نیم ساعت به ساعت مطالعه روزانتون اضافه کنید یعنی تو طول این هفته اگر روزی 7 ساعت میخوندید از هفته بعد روزی 7.5 ساعت بخونید یا اگر اینجوری هم سختتونه میتونید روزی فقط 10 دقیقه به ساعت مطالعتون اضافه کنید . بعد چند هفته به راحتی 2-3 ساعت به ساعت مطالعتون اضافه میشه. این نکته خیلی مهمه چون بعضیا یهویی از روزی 4 ساعت از فرداش شروع میکنن روزی 8 ساعت ! دو روز میخونن خسته میشن دیگه همون 4 ساعتم نمیتونن بخونن!

نکته پانزدهم : بعضی از بچه ها میان میگن ما از الان روزی 13 ساعت مفید مطالعه میکنیم! بعد میگم تراز کانونت؟؟ میگه 5000 ببینید کنکور به زیادی خوندن نیست در کنار کمیت کیفیت و درست مطالعه کردن خیلیییی مهمه . سعی کنید روزایی که مدرسه میرید بین 5-6 ساعت و روزایی که تعطیلید بین 8-10 ساعت بخونید / زیاد خودتونو خسته هم نکنید چون تا کنکور هشــــــــــــــت ماه دیگه مونده و زیادم بیخیال نباشید چون فقط 8 ماه دیگه مونده!!!

و نکته اخر و شانزدهم : حالا چرا اینهمه مطلب نوشتم واسه اینکه وقت تلف نکنید و سعی کنید از تمام اوقاتتون استفاده کنید  و ساعت مطالعتون رو زیاد کنید! دلیلش اینه اگر همین زمان کمی که هر روز الکی به هدر میده مثلا همون زمان بین تعطیل کردن درس و اماده شدن شام شاید یه ربع بیس دقیقه طول بکشه. تو این بیش دقیقه میتونید حداقل 20 تا لغت بخونید . یه ماه سی روزه 20 *30 = 600 تا لغت 8 ماه دیگه مونده  600 *8 = 4800 لغت یعنی کل لغات کنکورو میتونید بخونید تو همین وقت تلف شده! و زبان کنکور یعنی لغت دیگه! یا همین نیم ساعت روزی ماهی میشه 15 ساعت و 8 *15 = 120 ساعت میشه یه دور کل کتابای زیست رو خوند یه دور زیست بیشتر خوندن میدونید یعنی چی؟؟ حالا خداییش چندتا این ربع،نیم ساعت ها رو تو هر روز هدر میدید؟؟؟

بالاخره تموم شد!! اول که میخواستم در مورد افزایش ساعت مطالعه بنویسم گفتم اخرش دیگه 4.5 خط ولی وقتی شروع به نوشتن کردم دیدم نمیشه بعضی نکات رو نگفت و این شد که شد 3 صفحه!


یه جمله زیبا تقدیم شما

برای داشتن چیزی که تا بحال نداشته اید باید کسی باشید که تا بحال نبوده اید


در اخر از همه دوستانی که مطالب سایتمو دنبال میکنن . نوشته هامو میخونن و نظرات و الطافشونو به سمت من جاری! میکنن کمال تقدیر و تشکر رو دارم . ایشالا به کارتون بیاد/

دعا یادتون نره ...

یه متن انگیزشی فوق العاده از یه دانشجوی عزیز

یه متن انگیزشی فوق العاده از یه دانشجوی عزیز


سلاممممممممممممم سلام صدتا ســـلامـــــــــــــــــ

یه سلام پراز انرژی +++ به توکه در زندگیت شایسته بهترینهایی..سلام به تویی که اینده انتظارتو میکشه

چطوری دوست کنکوری من؟؟خوبی خوشی سرحالی شنگولی..نبینم چهرت اینطوری گرفته وخسته باشه..بگووو سیب..لبخند لبخند..اهان حالاشددد..عکست چاپ شد..

هیچ میدونی همین تویی که ان تا هدف توی سرت پشت هم قطار کردی شایسته رسیدن به همه اینها هستی؟؟جایگاهت دردنیا حق توست وهیچ کس نمیتونه اونو ازت بگیره وبیاد جای تو بشینه..میدونسی هدفات وارزوهای مقدس وقشنگته که رسالتتو توی دنیا رقم میزنن..پس منتظر چی نشستی یه بسم ا... محکم بگو وشرو کن به همه ثابت کن که جایگاهتو با شایستگی تمام بدست میاری..به تمام اونایی که بهت میگن نمیشه ونمیتونی..اره به خودشون..تو با باور تواناییای خودت به همشون نشون بده که لایق تک تکشونی..الان وقتشه روی دنیارو کم کنی..خودتو بهش نشون بده..بله همین..خود خودت..میدونی هرسال هزارهانفرکنکورثبت نام میکنن عین خودت ولی فقط یه درصد کمی هستن که توی ذهنشون واسه خودشون هدفای ناب چیدن و بهش فکرمیکنن و برعکس بیشتریا هم بی تفاوت وبدون هدف از کنارش رد میشن وبراشون مهم نیست پـــس باید به خودت بنازی..به هدفهای باارزشت...این تویی که شایسته رسیدن به تک تکشون هستی.اگه خدا به تواناییات ایمان نداشت ومیدونست از پسشون برنمیای هیچ وقت بهت هدف نمیداد..همین که به یه چیزی فکرمیکنی بدون شروع یه جرقه هست..یه اتفاقی که میتونه تو رو تا بینهایتها ببره..مهم باور توست..

حالاچشماتوببند اروم یه نفس عمیق بکش..اینو ببینش خدایی دلت میاد نخندی..

 

بخند وبذار همه بدونن امروزخیییییییییییییلی قوی تر از دیروزشدی..دیروز گذشت دیگه بهش فکرنکن فراموشش کن..تنها چیزی که باید ازش تو خاطرت بمونه چیزایی که مانع تلاشت بودن رو برطرف کنی..حیف نیست روز قشنگتو با تکه های شکسته شده دیروز شرو کنی؟امروز مال توهه برای گام برداشتنت،برای نزدیک شدن به خواسته هات..ازدستش نده..همینجا به خودت قول بده اخرشب وقتی خواستی کاراتو مرور کنی جز خنده وپیروزی هیچی بهت نزدیک نشه.به این دقت کن..

این لحظه یه لحظه نو هست هرچی که بوده ازالان دیگ تموم شد،اگه تا الان درس نخوندی،اگه خوندی ولی خوب نخوندی،اگه ازخودت راضی نیستی..همش گذشت..به جلو نگاه کن اونجاست که انتظار تورومیکشه،انتظاربهترین ها برای تو..وقتی نمیتونی به یه لطیفه چندین بار بخندی مثه اینه یه موضوع هم نمیتونه بارهاوبارها تورو نگران وغمگین کنه..مهم دید توست..تمام اتفاقات میان تا تو ازشون تجربه کنی وچیز یاد بگیری..

اره..همینه..یه یاعلی بگو وقدمتومحکم کن..توکل کن..به قول مهندس عزیز +خدابودن یعنی منهای تمام مشکلات..وقتی اونا بالاسرت داری یعنی همه چی حله..ازش بخواه از ته دل..قدماتو سفت کن،مصمم با اراده پیش به سوی پیروزی درجنگ باکنکور..اگه سختیای سر راه رسیدن به بهترینها برای هدفهای قشنگت نیاز نبود هیچ وقت خدا به تو که عزیزتر ازهمه مخلوقاتش هستی سختی وخستگی نمیداد..یادته نره که اونه که تو رو بیشتر از خودت دوست داره..این درسو از پروانه خودت ببینش..

دانلود اسلاید

باهمه مشکلات وسختی های راهت بجنگ وایمان داشته باش برتموم انها پیروز خواهی شد..بدون شک

مطمعن باش اونی که بهت هدف درکنار سختی داده وقتی شوق تورو برای پیروز شدن دربرابرخستگی راه رسیدن به اهدافت ببینه دستتو محکم تر میگیره..به تواناییات ایمـــــان داشته باش..دوستم نبینم خودتو دست کم بگیری..تو باید به همه نشون بدی لایق بهترینهایی..مثل پرنده ای باش که روی یه شاخه سست اوازمیخونه گرچه شاخه میلرزه اما پرنده نمیترسه چون به پروازش ایمــان داره..پروازت را بـــــاورکن

یادت باشه تو طوفانهای زندگی همیشه لبخند کلید بهترینهاست..میدونی چیه اگه میدونسی فکرت چه قدرتی داره دیگه هیچ وقت به چیزای منفی فکرنمیکردی وبهشون اجازه نمیدادی نزدیکت بشن..بیا باهم این داستان بخونیم...

"دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود.

با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شدو به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.

اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد.

مادرمتعجب شد وسریع خود را به دخترش رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟

دخترک پاسخ داد: خدا داره از من عکس میگیره میخام هر دفعه صورتم قشنگتربنظربرسه."

کنکور مثه یه رعدوبرق توی زندگیت میمونه که فقط باید دربرابرش لبخند بزنی وخودتو بهترین نشون بدی..بیا همینجا به هم یه قول بدیم..قول بدیم نذاریم هیچی جز ++++ها بهمون راه پیداکنن..این دست توست..دست خود خودت

اگه بین راه خسته شدی اگه دلت گرفت یه لحظه تصورشو کن روزی که نتیجه ها زدن واون روز خودتو به همه اثبات میکنی..تصورشو کن یه روز بعد از همه این سختیای راه چشماتو باز میکنی میبینی به اون چیزایی که برای خودت تو ذهنت چیده بودی رسیدی..به همون هدفهای نابت که بقیه میگفتن نمیتونی..سال دیگه این موقع ها وارد یه دنیای بزرگترشدی..ببین چقد لذت بخشه..صندلی کلاسای اون دانشگاهی که هدف توست داره انتظارتو میکشه..اصلا ارزششو داره خستگی رو به خودت راه بدی؟؟به صندلی فکرکن که روش نشستی وداری به همه دلهره ها ونگرانیهای قبلش میخندی..شیرینی این پیروزی همه خستگیها رو از وجودت حذف میکنه..

یادته وقتی بچه بودی تازه میخواستی راه بیوفتی چقد زمین خوردی تا بهش رسیدی،انقد خم شدی تا تونستی روی پاهات وایسی،اون موقع بود همه واست دست میزدن وتو غرق شوق میشدی..برای بلندشدن باید خم بشی،اگه یه وقتی مشکلات وسختیای راه تورو خم کرد بدون اونجا اولِ وایسادنه..وایسادنت برای رسیدن به ارزوهای مقدست..

یه گیاه کوچیک رو نگاه کن،دیدی چجوری از زیرسنگها وخاکها خودشو بیرون میکشه حتی بعضی وقتا آسفالتا وسیمانها رو هم میشکنه وسر بلند میکنه..توهم مثه اون ریشه ات رو که همون امید وهدفته محکم کنی وسختیای راهش رو نبینی بدون سربــــلند میشوی..

تو زندگی همیشه سعی کن به دوتا چیز دل ببندی:اول ،رسیدن به اونچه که میخواهی..دوم،لذت بردن از اونچه بدست میاری

یادت باشه اگه رسیدی به یه در بزرگ که یه قفل بزرگترهم بهش بود،نتــرس وناامیدنشو چون اگه قراربود اون در هیچ وقت باز نشه حتما به جاش دیوار بود..کنکور تو دوست خوبم مثل یه در میمونه که همیشه به راحتی وبا بهترین نتیجه میشه از پسش براومد وازش رد شد..بخدا کنکور خیلی اسونه خیلی بیشتراز اونکه فکرشو کنی..چیزی که سختش کرده ذهن ودید ماست..

این اسلایدو ببین..                          

دانلود اسلاید

کنکور توی ذهن ما مثه ذهن فیلا که نمیتونن طنابو باز کنن نقش بسته..انقد از بچگی ازهمه شنیدیم کنکور که همش پیش خودمون ازش یه غول ساختیم بدون اینکه یه ذره فکرکنیم چرا همیشه باید کنکور غول باشه؟!چرا ما نتونیم بشیم غول واسه کنکور؟؟..اره دوست من تو بشو غول واسه کنکور.. بجای که از کنکور یه غول پیش خودت بسازی مثه اون فیلای سیرک،از خودت یه غول واسه کنکور بساز..تویی که باید اونو بترسونی..مهم دید وباور توست که میتونه نتیجه کار رو از بهترین به بدترین یا برعکس از بدترین به بهترین تغییر بده..میدونی چرا نیلوفر توی مرداب گل میده؟واسه اینکه به همه ثابت کنه توی سخت ترین وبدترین شرایط هم میشه سخت بود..خیلی قشنگه..تو هم یه نیلوفری،یه نیلوفر واقعی که توی کنکور میشکفه وبه همه ثابت میکنه..نیلوفری که برای اماده شدن دربرابر مردابش فقط به پیروزی وگل دادن فکرمیکنه ودیگرهیچ...

پس اماده ای..3،2،1..حرکتتتتتتتتتتتتت...پیش به سوی پیــــــــــروزی

"عاشق خورشیدی وتشنه بیداری          به جهان ثابت کن چی تو فکرت داری"

سؤالات کنکور


سؤالات کنکور

این مجموعه شامل  سؤالات و پاسخ تشریحی کنکور برای رشته های ریاضی، تجربی و انسانی است.


کتاب های معارف اسلامی چاپ 92



آزمون مستمر فلسفه ی اسلامی  آبان ماه 92

دبیرستان ولایت شادگان

.

.

.

دریافت فایل

سؤالات آزمون مستمر دین و زندگی (2) + نمرات

آزمون درس سوم دین و زندگی (2)

دوم تجربی ، دبیرستان ولایت شادگان

آبان ماه 92

دریافت فایل



لوح فشرده آموزش قرائت آیات دین و زندگی (3) بر اساس چاپ 92

 



بفرمایید ادامه ی مطلب :



ادامه مطلب

http://www.dinida59.blogfa.com

خلاصه فصل ها، نکات مهم و تست های کنکور درس عمومی دین و زندگی را از این جزوه بخوانید.
به گزارش اورژانس IT باشگاه خبرنگاران، در ایام کوتاه باقی مانده تا کنکور کارشناسی سال 1392 ما به طور منظم نرم افزارهای آموزشی و جزوه های کامل دروس مختلف را برای دانلود به داوطلبان عزیز معرفی می کنیم.
جزوه ی پیشنهادی امروز اورژانس آی تی شامل خلاصه، نکات، تست های کنکوری، معنی و پیام آیات درس دین و زندگی سال های دوم، سوم و چهارم دبیرستان است.
شما همچنین می توانید جزوه های درخواستی خود را در قسمت نظرات وارد کنید تا اورژانس آی تی در اولین فرصت آنها را برای شما تهیه کرده و در سایت قرار دهد.

مطالب مرتبط :

انديشه و تحقيق دين و زندگي 3 ـ چاپ 1391 ( نسخه  word )

انديشه و تحقيق دين و زندگي 3 ـ چاپ 1391 ( نسخه pdf )


ؤالات امتحان نهايي ديني 3 ( نسخه word )

سؤالات امتحان نهايي ديني 3 ( نسخه pdf )

همکاران محترم میتوانند سوالات امتحان نهایی دین و زندگی 3 را که به تفکیک دروس آماده شده است از اینجا دریافت نمایند.منبع: دبیرخانه راهبردی دروس دینی و قرآن

لوح فشرده آموزش قرائت آيات كتاب دين و زندگي




لوح فشرده آموزش قرائت آيات كتاب دين و زندگي سال سوم 08 آبان 1391

لوح فشرده آموزش قرائت آيات كتاب دين و زندگي پيش دانشگاهي 04 آبان 1391


لوح فشرده آموزش قرائت آيات كتاب دين و زندگي 1 03 آبان 1391

لوح فشرده آموزش قرائت آيات كتاب دين و زندگي 2

چرا به امام حسین(ع) ثارالله می گویند؟

چرا به امام حسین(ع) ثارالله می گویند؟

یکی از القابی که برای سیدالشهدا مورد استفاده قرار می گیرد " ثارالله" است. این اسم به چه معنا است؟


جام نیوز؛ آیا اطلاق " ثارالله " به امام حسین علیه السلام، ریشه قرآنی و روایی دارد؟ «ثار» از ریشة «ثَأر» و «ثُؤره»، به معنای انتقام و خون خواهی و نیز به معنای خون است.[1]

 

1) برای «ثارالله»، معانی و وجوه مختلفی ذکر شده که هر یک تفسیر خاص خود را دارد و در مجموع به این معناست که خداوند، ولی خون آن حضرت است و خود او، خون آن بزرگوار را از دشمنانش طلب می‌کند؛ زیرا ریختن خون سیدالشهدا در کربلا، تجاوز به حریم و حرمت الهی و طرف شدن با خداوند است. به طور کلی، از آن جهت که اهل بیت علیهم السلام «آل الله» هستند، شهادت این امامان و ریخته شدن خونِ آنان، متعلق به خداوند است[2].

 

اگر چه این واژه در قرآن نیامده است، اما می‌توان آن را با آیات قرآنی، این گونه توجیه کرد که خداوند می‌فرماید: «من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیه سلطَنًا [3]؛ آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‌اش، سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم».

 

هر کسی (صرف نظر از مسلک و مذهبش)، اگر مظلومانه کشته شود، صاحبان خون او، حق خون خواهی دارند و از آن جا که اهل بیت علیهم السلام - به ویژه امام حسین علیه السلام - مظلومانه و در راه ایمان و حق و خداوند، کشته شده‌اند و جان به جان آفرین تسلیم کرده‌اند، در واقع، «ولی دم» و خون خواه آنان، خود خداوند است.


بنابراین، «ثارالله» به این معناست که خون بهای امام حسین علیه السلام، متعلق به خداست و او کسی است که خون بهای امام حسین علیه السلام را خواهد گرفت. این واژه، حاکی از شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا علیه السلام با خداوند است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیلة خدا می‌ماند که جز با انتقام گیری و خون خواهی خدا، تقاص نخواهد شد[4].

 

2) اگر «ثار» به معنای خون باشد، قطعاً مراد از «ثارالله»، معنای حقیقی نیست؛ بلکه یک نوع تشبیه، کنایه و مجاز است؛ چون مسلّم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم و خون باشد؛ پس این تعبیر، از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ یعنی همان گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقشی حیاتی است، وجود مقدس امام حسین علیه السلام نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و احیای اسلام، با نهضت عاشورا بوده است.

 

3) شاید بتوان در این باره با نگاه عرفانی مستند به روایات نیز به نتیجه ای نورانی دست یافت. از امام علی علیه السلام نیز به «اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است و در حدیث «قرب نوافل» از پیامبرصلی الله علیه و آله روایت شده که خداوند فرمود:
 

«بندة من، به چیزی دوست داشتنی‌تر از واجبات، نزد من اظهار دوستی نمی‌کند و همانا او با نوافل نیز به سوی من اظهار دوستی می‌کند؛ پس آن گاه که او را دوست بدارم، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و دیدة او می‌شوم که با آن، می‌بیند و زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دست او می‌شوم که با آن، ضربه می‌زند و پای او می‌شوم که با آن راه، می‌رود. اگر به درگاه من دعا کند، او را دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند، به او عطا می‌کنم».[5]

 

از این روایت به خوبی آشکار می‌شود که اولیای خداوند، «خلیفه» او بر روی زمین و مظهر افعال الهی‌اند. خداوند، جسم نیست؛ اما آن چه را که اراده می‌کند انجام بدهد، از طریق دست اولیای خود، به ظهور می‌رساند و کمکی را که می‌خواهد به سوی بنده ای بفرستد، با پای اولیای خود می‌رساند و خونی را که می‌خواهد از سوی خود، برای احیای دین خودش ریخته شود، از طریق شهادت اولیای خودش، ظاهر می‌سازد. از این رو، همان طور که دست امام علی علیه السلام دست قدرت خدا و «یدالله» است، خون امام حسین علیه السلام نیز خون خدا و «ثارالله» است.

 

از این رو، در زیارت عاشورا، چنین می‌خوانیم: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور؛ سلام بر تو ای خون خدا و فرزند خون او! سلام بر تو ای یگانة دوران»! همان گونه که ابن قولویه در زیارت هفدهم و بیست و سوم امام حسین علیه السلام این فقره را نقل می‌کند: «و انک ثار الله فی الأرض و الدم الذی لا یدرک ثاره أحد من أهل الأرض و لا یدرکه الا الله وحده».[6]

 

همان گونه که نقش خون در بدن آدمی، نقشی حیاتی است و بود و نبودش، زندگی و مرگ او را رقم می‌زند، وجود مقدّس امام علی و امام حسین علیهماالسلام نزد خدا و در دین او، چنین نقشی دارند و اگر آن حضرت نبود، اسلام نبود و اگر حسین علیه السلام نبود، اسلام و تشیّع نبود.

 

آری، تا یاد و نام سیّدالشّهدا علیه السلام زنده و بر سر زبان‌هاست، تا عشق حسین علیه السلام در دل‌ها می‌تپد، تا آتش محبت و ولایت او در قلوب انسان‌ها مشتعل است، تا فریاد «یا حسین» بر بلندای آسمان‌ها و زمین، طنین انداز است، نام و یاد خدا، زنده و پایدار است؛ چون او، همة هستی خود را در راه خدا، انفاق و ایثار کرد؛ سیمای ننگین ریاکاران و تحریف گران زمان را آشکار نمود و نقاب از چهرة زشت آن‌ها برداشت و اسلام ناب نبوی و علوی را نمایاند. خون او، شرافت «ثارالله» را گرفت.


ثارالله در فرهنگ شیعه

در فرهنگ شیعه خون حسین به عنوان نماد عزت، حق طلبی و ظلم ستیزی شناخته می‌شود و در طول تاریخ با هویت شیعه پیوند خورده است. به عنوان مثال در جریان انقلاب اسلامی ایران شعار «خون حسین می‌جوشد، خمینی می‌خروشد» یادآور این مفهوم و نمایانگر اثر آن در برانگیختن شیعیان است.

 

 

پی نوشت ها:

1. الطریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 237، معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1185.

2. جواد محدثی، جواد، درس‌هایی از زیارات عاشورا، ص 14؛ اصغر عزیزی تهرانی، شرح زیارت عاشورا، ص 35.

3. اسراء، آیة 33.

4. فرهنگ عاشورا، واژه «ثار».

5. برقی، المحاسن، ج1، ص291.

6. کامل الزیارات، ص683
 

حکم «ابرو برداشتن مردان» چیست؟


 پاسخ دو مرجع تقلید به استفتایی در خصوص برداشتن ابرو توسط مردان منتشر شد.

به گزارش پارسینه، دفتر آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در پاسخ به این استفتاء نوشت: «جایز نیست مردان خود را شبیه زنان کنند ولی اصلاح جزئی و مرتب کردن بعضی از قسمت‌ها که منظره خوشایندی ندارد، اشکالی ندارد.»

آیت‌الله هادوی تهرانی نیز پاسخ داد: «تشبّه مردان به زنان جایز نیست. پس اگر برداشتن ابرو در مردان، در نظر مردم، باعث تشبه مرد به زن محسوب شود، شرعاً ممنوع است و اگر چنین نباشد، منعی ندارد.»

روش‌های مختلف خواندن نماز آیات

خورشیدگرفتگی جزئی امروز از ساعت ۱۶:۵۰ در آسمان ایران آغاز می‌شود و بخش‌ غربی کشور را در برمی‌گیرد. با وقوع این پدیده طبیعی، «نماز آیات» بر همه مسلمانان مناطق مذکور واجب است.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، خورشید گرفتگی جزئی امروز 12 آبان ماه از قاره آمریکا آغاز می‌شود و با ادامه مسیر در قاره آفریقا به آسیا می‌رسد و در زمان گرفت کامل، خورشید در ایران در حال غروب کردن است و تنها دقایق محدودی این پدیده در بخش‌های غربی ایران قابل مشاهده است.

 هر چه به سمت جنوب غربی ایران و استان‌های بوشهر و خوزستان برویم میزان پوشیدگی خورشید بیشتر خواهد شد. بهترین نقطه در ایران برای رصد این پدیده، جزیره فارسی در آب‌های خلیج فارس است که در بهترین حالت 34.6 درصد از سطح خورشید توسط ماه پوشیده خواهد شد.

بر اساس احکام اسلامی، تمام افرادی که از خورشید‌گرفتگی اطلاع پیدا ‌کنند، اگر در منطقه‌ای باشند که آن ماه‌گرفتگی قابل رؤیت است، نماز آیات بر آن‌ها واجب می‌شود.

زمان خواندن نماز آیات از زمانی است که کسوف شروع می‌شود تا زمانی که به نهایت می‌رسد‌، ‌این نماز باید با نیت ادا خوانده شود؛ اما از هنگامی که خورشیدگرفتگی شروع به بازشدن می‌کند، تا پایان‌ آن نماز آیات باید با نیت مافی‌الذمه خوانده شود و پس از آن باید با نیت قضا خوانده شود.

این نماز اذان و اقامه ندارد؛ اما پیش از رکوع دوم، چهارم، ششم، هشتم و دهم؛ خواندن قنوت مستحب است؛ همچنین مستحب است انسان ‌این نماز را طولانی اقامه کند و تا پایان گرفتگی نیز به ذکر و دعا مشغول شود، مستحب است این نماز به جماعت خوانده شود که مأمومین باید غیر از حمد و سوره بقیه اذکار را قرائت کنند.

* نحوه خواندن نماز آیات

نماز آیات دو رکعت است که هر رکعت آن پنج رکوع و دو سجده دارد و اسباب شرعى وجوب آن عبارت است از: کسوف خورشید و خسوف ماه، اگر چه مقدار کمى از آنها گرفته شود؛ زلزله و هر حادثه غیر عادى که باعث ترس بیشتر مردم شود، مانند بادهاى سیاه یا سرخ و یا زرد که غیرعادى باشند؛ تاریکى شدید، فرو رفتن زمین و ریختن کوه، صیحه آسمانى و آتشى که گاهى در آسمان ظاهر مى‏شود، در غیر از کسوف و خسوف و زلزله، باید آن حادثه موجب ترس و وحشت بیشتر مردم شود و حادثه‏اى که ترس آور نباشد و یا موجب ترس و وحشت افراد نادرى شود، اعتبار ندارد.

* روش‌های مختلف خواندن نماز آیات

نماز آیات را به چند صورت مى‏توان، به جا آورد:

صورت اول: بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، حمد و سوره خوانده شود و به رکوع برود، سپس سر از رکوع برداشته و دوباره حمد و سوره را بخواند و به رکوع رود و باز سر از رکوع بردارد و حمد و سوره بخواند و به رکوع رود و سپس سر از رکوع بردارد و همین طور ادامه دهد تا یک رکعت پنج رکوعى که قبل از هر رکوعى حمد و سوره خوانده است انجام دهد، سپس به سجده رفته و دو سجده کند و بعد براى رکعت دوم قیام کند و مانند رکعت اول انجام دهد و دو سجده را بجا آورد و بعد از آن تشهد بخواند و سلام دهد.

صورت دوم: بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، حمد و یک آیه (البته احتساب بسم‌الله به عنوان یک آیه خلاف احتیاط است)، از سوره‏اى را قرائت کرده و رکوع کند، سپس سر از رکوع بردارد و آیه دیگرى از آن سوره را بخواند و به رکوع رود و بعد سر از رکوع برداشته و آیه دیگرى از همان سوره را قرائت کند و همین طور تا رکوع پنجم ادامه دهد تا سوره‏اى که پیش از هر رکوع، یک آیه از آن را قرائت کرده، قبل از رکوع آخر تمام شود، سپس رکوع پنجم را بجا آورد و به سجده رود، و پس از اتمام دو سجده، براى رکعت دوم قیام نماید و حمد و آیه‏اى از یک سوره را بخواند و به رکوع برود و همین طور مانند رکعت اول ادامه دهد تا تشهد بخواند و سلام دهد و چنانچه بخواهد براى هر رکوعى به یک آیه از سوره‏اى اکتفا کند، نباید سوره حمد را بیش از یک مرتبه در اول آن رکعت بخواند.

صورت سوم: یکى از رکعت‌ها را به یکى از دو صورت و رکعت دیگر را به نحو دیگر بجا آورد.

صورت چهارم: سوره‏اى را که آیه‏اى از آن را در قیام پیش از رکوع اول خوانده، در قیام پیش از رکوع دوم یا سوم یا چهارم تکمیل کند، که در این صورت واجب است، بعد از سر برداشتن از رکوع، سوره حمد را در قیام بعدى اعاده کرده و یک سوره یا آیه‏اى از آن را اگر پیش از رکوع سوم یا چهارم است، قرائت کند و در این صورت واجب است که آن سوره را تا قبل از رکوع پنجم به آخر برساند.

در نماز آیات نباید سوره سجده‌دار را ‌قرائت کرد.

128 عالم اهل سنت نسبت به ولادت امام مهدي(عج) شهادت داده‌اند


128 عالم اهل سنت نسبت به ولادت امام مهدي(عج) شهادت داده‌اند

در کتاب "الاصاله المهدويه في الاسلام" نام 112 نفر از علماي اهل سنت آمده است که به ولادت حضرت مهدي(عج) اعتراف کرده اند، همچنين در کتاب "دفاع عن الکافي" نيز نام 128 تن از علماي اهل سنت ذکر شده که نسبت به ولادت امام مهدي(عج) شهادت داده‌اند.

آيت الله سيد محمد حسيني حسيني قزويني، عضو هيات مديره بنياد بين المللي غدير، روز سه شنبه در همايش گفتمان مهدويت که با محوريت آثار و پيام آيت الله صافي گلپايگاني در دانشگاه آزاد اسلامي واحد تبريز برگزار شد، با اشاره به جايگاه مهدويت در قرآن و سنت خاطرنشان کرد: حدود 255 آيه از قرآن کريم درباره حضرت مهدي(عج) بيان شده است.

وي افزود: تا سال 1384 تعداد هزار و 145 عنوان کتاب مستقل از علماي شيعه و سني پيرامون مهدويت تاليف شده است که برخي از اين کتاب ها از بزرگان اهل سنت قبل از ولادت حضرت نوشته شده است.

عضو هيات مديره بنياد بين المللي غدير با بيان اينکه تعداد سه هزار و 666 روايت در منابع شيعه و سني درباره حضرت مهدي(عج) نقل شده است، عنوان کرد: در تمام معارف اسلامي اين انبوه روايات از نبي مکرم و ائمه هدي(ع) صادر نشده است و اين نشانگر اين است که مساله مهدويت مساله مهمي بوده که اهل بيت(ع) و پيامبر اکرم(ص) به اين موضوع اهتمام ويژه داشتند.

مدير شبکه ماهواره اي ولايت ادامه داد: اسماء ائمه در تعداد 50 روايت شيعه و سني به صورت دقيق ذکر شده است، تعداد 91 روايت نيز با اين عنوان که امامان دوازده نفر هستند و اولين آنها علي و آخرين آنها مهدي است، بيان شده است.

آيت الله حسيني قزويني گفت: تعدا 107 روايت با اين مضمون که ائمه دوازده نفر هستند که نهمين فرزند امام حسين مهدي و قائم آل محمد(ص) است، 90 روايت نيز با اين مضمون که مهدي دومين فرزند امام هادي(ع) است، بيان شده است.

وي همچنين تصريح کرد: تعداد 91 روايت با اين مضمون که مهدي داراي غيبت طولاني است و 318 روايت با اين مضمون که امام مهدي داراي عمر طولاني است، در روايات ذکر شده است.

عضو هيات مديره بنياد بين المللي غدير در ادامه با اشاره به اينکه برخي گروه ها مردم را تنها به قرآن دعوت مي کنند، اظهار داشت: اگر روايات را کنار بگذاريم آيا مي توانيم استدلال نمازهاي صبح و ظهر را در قرآن بيابيم؟

مدير شبکه ماهواره اي ولايت افزود: اين گروه ها که روايات را کنار گذاشته اند، اصل وجوب نماز در قرآن را اثبات کنند، بدون روايات در اصول وجوب نماز به مشکل برمي خوريم.

آيت الله حسيني قزويني تاکيد کرد: قرآن بدون سنت پيامبر قرآن نيست، بلکه ورق پاره هايي بود که در جنگ صفين بر بالاي نيزه ها زده شد، البته ما سال هاست که از اين گروه دعوت به مناظره کرديم، اما هيچ کدام آماد مناظره نيستند.

وي گفت: حدود سه ساعت و نيم در ارديبهشت ماه با آقاي طباطبايي، سرکرده اين گروه مناظره کرديم که البته فعلا تصميم نداريم نوار آن را پخش کنيم.

 

تفاوت عقيده شيعه و سني

عضو هيات مديره بنياد بين المللي غدير در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به نظر وهابيت درباره حضرت مهدي(عج) خاطرنشان کرد: ابن تيميه مي گويد: احاديث مهدويت احاديث کاملا صحيحي است، يکي ديگر از بزرگان اهل سنت مي گويد: بحث مهدويت جزيي از عقايد اهل سنت است.

مدير شبکه ماهواره اي ولايت تاکيد کرد: عمده تفاوت عقيده ميان شيعه و اهل سنت و وهابيت نسبت به مهدويت شخصي است که آيا مهدي که نبي مکرم اسلام بشارت آمدن آن را داده است آيا به دنيا آمده يا نيامده است و اين اختلاف ما با اهل سنت است.

آيت الله حسيني قزويني با اشاره به شبهه اي درباره وجود حضرت مهدي(عج) اظهار داشت: ابن تيميه گفته که جرير الطبري معتقد است که امام حسن عسکري(عه) فرزندي نداشته است، اما ما در رسانه هاي شيعه و سني اعلام کرديم اگر کسي سندي از جرير الطبري مبني بر اين مضمون بياورد هر ميزان که جايزه بخواهد خواهيم داد.

وي افزود: در کتاب "الاصاله المهدويه في الاسلام" نام 112 نفر از علماي اهل سنت آمده است که به ولادت حضرت مهدي(عج) اعتراف کرده اند، همچنين در کتاب "دفاع عن الکافي" نيز نام 128 تن از علماي اهل سنت ذکر شده که نسبت به ولادت امام مهدي(عج) شهادت داده اند.

همه چیز درباره روز مباهله


 همه چیز درباره روز مباهله


کوتاه و گویا از روز جهانی اهل بیت


کوتاه و گویا از روز جهانی اهل بیت

مباهله

 

مباهله، روز اثبات نبوت پیامبر گرامی اسلام است.

مباهله، روز عزت اسلام است.

مباهله، مهر تأییدی است بر ولایت علی علیه‌السلام.

مباهله، برافرازنده پرچم ولایت علی علیه‌السلام بر مدار هستی است.

مباهله، نمایشگر جایگاه والای اهل بیت علیه‌السلام است.

مباهله، داستان فضیلت اهل بیت رسول است؛ آنجا که خدا فرمان داد تنها زنان و فرزندان و جان‌هایتان را به میدان بیاورید؛ با رسول خداصلی‌الله‌علیه‌و‌آله تنها فاطمه علیهاالسلام و حسن و حسین علیه‌السلام ماندند و علی علیه‌السلام!

مباهله، مایه مباهات مسلمین است. داستان عظمت دینی است که در قلب‌های مسلمانان به بار خواهد نشست.

مباهله، شکوهِ اسلام است که خدا آن را کامل‌ترین دین برای بشر، پسندیده است.

روز مباهله، روز عزت و افتخار شیعه مبارک باد!

روز مباهله، روز جهانی اهل بیت مبارک!

روز مباهله، روزی که اسلام ناب با تمام حقیقتش، روبه‌روی هرگونه کفر و شرک ایستاد و یقین قلب‌های آل کسا، میدان‌دار عرصه مباهله گشت،

گرامی باد!مبارک باد روز عظیم مباهله؛ روزی که به یُمن ایمان نابِ رسول خدا و اهل بیتش علیه‌السلام مسلمین مفتخر شدند و شرک به زانو درآمد!

تاریخ هنوز شکوه روز مباهله را بر صفحه دلش تازه می‌بیند؛ زیرا امروز هم اسلام، ایستاده است برای محکِ حقیقت، برای آنکه چهره درخشان و منطق بی‌مانندش، حریفان پرخدعه و جاهلان لجوج را از عرصه خارج کند و نسیم جان‌بخش ایمان را در هوایِ دم‌کرده فرقه‌های منحرف، بپراکند.

 

تهیه و تنظیم برای تبیان: حسین عسگری

 

مباهله


مباهلهذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در روز مباهله بنا بود مسلمانان و مسیحیان نجران یکدیگر را نفرین کنند، تا خدا آن طرف را که دروغگوست، عذاب کند.
در سوره آل عمران آیه ۶۱ آمده است: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» [۱]
«هر گاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» [۲]


تعریف مباهله[ویرایش]

در معنای ابتهال دو نظر است:
۱) یکدیگر را لعن کردن که میان دو نفر رخ می‌دهد.
۲) نفرین براى هلاک کسى. [۳]
دراین آیه،«مباهله» به معنى نفرین کردن دو نفر به همدیگر است. به این صورت که وقتى استدلالات منطقى سودى نداشت، افرادى که با هم درباره یک مسأله مهم دینى گفتگو دارند، در یک جا جمع مى‏شوند و به درگاه خدا تضرع مى‏کنند و از او مى‏خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند. [۴]

تعریف لعنت[ویرایش]

لعن و لعنت یعنی طرد نمودن ودور ساختن ازروى خشم. لعن از سوی خدادر آخرت به معنی عقوبت است و در دنیا، انقطاع از قبول رحمت و توفیق الهی است و لعن از سوى انسان، نفرینى است بر دیگران. [۵]

ماجرای مباهله[ویرایش]

در سال دهم هجرى، افرادى از سوى رسول خدا صلوات الله علیه مأمور تبلیغ اسلام در منطقه نجران از بلاد یمن شدند. مسیحیانِ نجران نیز افرادی را مانند سید و عاقب و اباحارثه، به نمایندگى از سوى خود براى گفتگو با پیامبر اسلام به مدینه گسیل داشتند. [۶]
گروه نجران وارد مدینه شده و با پیامبر صلوات الله علیه دیدار کردند. آنها گفتند: اى محمد، آیا تو صاحب و سرور ما را مى‏شناسى؟
پیامبرفرمودند: «سرور شما کیست»؟
گفتند: عیسى بن مریم.
پیامبر صلوات الله علیه فرمودند:«او عبد و رسول خدااست.
گفتند: به ما نشان بده کسى را که خدا مانند او آفریده باشد در آنچه دیده و شنیده‏اى... .
جبرئیل بر پیامبرصلوات الله علیه این آیه را نازل فرمود:«إِنّ مثل عیسى‏ عنداللَّه کمثلِ آم خلقه من ترابٍ ثمّ قال له کن فیکون؛ مثل عیسی(علیه السلام) در نزد خدا، همچون آدم (علیه السلام)است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش. او هم فوراً موجود شد.» [۷] بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهيّت او نیست.
آنان از پذیرفتن حقیقت سر باز زدند و لجاجت ورزیدند. [۸]

نزول آیه مباهله[ویرایش]

آیه ی مباهله نازل شد و خطاب به پیامبر صلوات الله علیه فرمود: به کسانى که با تو محاجّه و جدال کرده و از قبول حقّ، شانه خالى مى‏کنند، بگو: بیایید با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان(انفس)، خدا را بخوانیم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگویان نفرین کنیم و هر نفرینى که دامن گروه مقابل را گرفت، معلوم مى‏شود که راه او باطل است و با این وسیله به این گفتگو و جدال پایان دهیم.

درخواست مهلت نجرانیان از پیامبر[ویرایش]

هنگامى که نمایندگان مسیحیان نجران، پیشنهاد مباهله را از رسول اکرم صلوات الله علیه شنیدند، به یکدیگر نگاه کرده و متحيّر ماندند. آنان مهلت خواستند تا در این باره فکر و اندیشه و مشورت کنند. [۹] مسیحیان وقتی به بزرگان خود مراجعه کردند و از آنها مشورت خواستند، اسقف آنان گفت: فردا بنگرید اگر محمد(صلوات الله علیه) با اهل و فرزند خود آمد، از مباهله بپرهیزید و اگر با اصحاب خویش آمد، پس مباهله کنید که کارى از او ساخته نیست. [۱۰]

همراهان پیامبر[ویرایش]

طبق آیه مباهله، پیامبر باید فرزندان و زنان خود و کسانی را که مانند نفس خویش باشند به همراه خود می‌آورد و اینان کسانی نبودند جز حسن بن علی علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و علی بن ابی طالب علیه السلام. [۱۱]

روز مباهله[ویرایش]

فردا صبح پیامبر گرامی برای مباهله آمد در حالى که دست حضرت علی علیه السلام را گرفته بود و حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام در جلوی ایشان می رفتند و حضرت فاطمه سلام الله علیها در پشت سر ایشان می رفت. مسیحیان نیز آمدند در حالی که اسقف در جلویشان بود. وقتی آنها، نبی اکرم را با این افراد دیدند، درخواست کردند که همراهان پیامبر معرفى شوند. به آنها گفته شد: «هذا ابن عمه و زوج ابنته و أحب الخلق إلیه و هذان ابنا بنته من علی و هذه الجاریة بنته فاطمة أعز الناس علیه و أقربهم إلى قلبه؛ [۱۲] این پسر عم و داماد پیامبر و محبوب ترین مردم در نزد وی است و این دو پسر، نوه دخترى پیامبر و از صلب على علیه السلام هستند و این زن، فاطمه دختر وی است و عزیزترین مردم است نزد پیامبر.»

عقب نشینی نجرانیان[ویرایش]

سپس پیامبر صلوات الله علیه پیش رفت و بر دو زانو نشست. ابا حارثه اسقف آنها گفت: به خدا قسم این مرد مثل انبیا نشسته است؛ پس به مباهله تن در ندادند. یکی از بزرگان نصاری گفت: اى ابا حارثه! جلو برو و مباهله کن. ابا حارثه گفت: به خدا قسم که مباهله نمی‌کنم؛ زیرااو را بر مباهله پرجرأت می‌‏بینم و می‌ترسم که راستگو باشد که در این صورت به خدا، هیچ نیرویى براى ما نباشد. چهره‌هایى مى‌بینم که اگر از خدا بخواهند که کوه‌ها را از جاى بکند، حتماَ خواهد کند. با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و در همه جهان یک نصرانی زنده نخواهد ماند.

تبدیل مباهله به مصالحه[ویرایش]

سپس اسقف به پیغمبرصلوات الله علیه گفت: اى اباالقاسم ما مباهله نمی‌کنیم؛ لکن به مصالحه حاضریم. با ما مصالحه کن. پیامبرصلوات الله علیه با آنها به دو هزار حلّه هر حلّه‏اى به قیمت چهل درهم مصالحه کرد و این که سى زره و سى نیزه و سى اسب عاریه دهند که اگر در یمن آشوبى و جنگى پیش آمد، مسلمین بکار برند و رسول خداصلوات الله علیه ضمانت فرمود که عاریه‌ها را سالم به آنها برگرداند و این قرارداد را مکتوب کردند. نقل است این واقعه سبب شد پس از مدتی دو تن از بزرگان مسیحیت به نام سید و عاقب، مسلمان شوند و ایمان بیاورند. [۱۳]

زمان و مکان مباهله[ویرایش]

مباهله، در ماه ذی الحجّه و محل آن در روزگار پیامبر صلوات الله علیهدر بیرون شهر مدینه بوده که اکنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل، مسجدى به نام «مسجد الإجابة» ساخته شده است. فاصله‏ى این مسجد تا «مسجد النّبی» تقریباً دو کیلومتر است . [۱۴]
آیه ی مباهله فضیلتی برای اهل بیت[ویرایش]

در آیه شریفه از اهل بیت تعبیر به «انفس» و «نساء» و «ابناء» شده است؛ یعنى از میان همه مردان و زنان و فرزندان، فقط این بزرگواران به این تعابیر خوانده شده‌اند و این از مناقب ارزشمند برای آنان است؛ به خاطر همین، حضرت على علیه السلام در روز تعیین جانشین برای خلیفه دوم، با این منقبت، بر اهل شورى استدلال کرد که: «شما را سوگند مى‏دهم به خدا که هیچ کدام از شما به رسول در نسب نزدیک تر از من هست و غیر از من کسى دیگر در میان شما هست که اولاد او، اولاد رسول اللَّه و نساء او، نساء رسول اللَّه باشد»؟ گفتند: نه هیچ کدام از ما این منزلت ندارد . [۱۵]
این واقعه، فضیلتی برای اهل بیت (علیهم السلام) است؛ به طوری که صحابه به این فضیلت، غبطه می خوردند. در کتاب صحیح مسلم از سعد بن ابی وقاص نقل شده است که معاویة بن ابی سفیان به سعد گفت: «چرا ابوتراب (على بن ابی طالب)علیه السلام را سبّ و دشنام نمى‏دهى»؟ گفت: به خاطر آن است که سه خصلت از رسول خدا صلوات الله علیه در شأن على شنیدم که با توجه به آنها، هیچ گاه به سبّ و دشنام آن حضرت، اقدام نمى‏کنم و اگر یکى از آنها براى من باشد، بهتر از تعداد زیادى شتران سرخ مو [۱۶] است:
۱)وقتى پیامبر صلوات الله علیه به بعضى از غزوات می‌رفت، حضرت على علیه السلام را به جانشینى خود، در مدینه باقى می‌گذاشت. حضرت على علیه السلام عرض کرد:«یا رسول الله! مرا به خلافت بر زنان و کودکان موظّف مى‏دارى»؟ رسول خدا فرمود:«أما ترضى أن تکون منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبوة بعدی؛ آیا خرسند نیستى از این که منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون به موسی (علیه السلام)باشد؛ با این تفاوت که پس از من پیغمبرى مبعوث نمى‌شود»
۲)در روز جنگ خیبر، از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود: «لأعطین الرایة رجلا یحبّ اللّه و رسوله ویحبه اللّه ورسوله»؛ پرچم اسلام را به دست کسى به اهتزاز مى‏آورم که خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم، او را دوست مى‏دارند»! از شنیدن این سخن همه ما در انتظار چنان عطيّه‏اى بودیم و دست‌ها از آستین بیرون آوردیم تا پرچم اسلام را در اختیار بگیریم، همان زمان رسول خدا صلوات الله علیه فرمود:«على را به حضورم بیاورید» على علیه السلام را در حالى به حضور حضرت رسول اکرم دعوت کردند که حضرتش به درد چشم دچار بود، رسول خدا آب دهان مبارک خود را به چشم حضرت على مالید، دیدگانش شفا یافت و پرچم اسلام را به دست او سپرد و از برکت وجود حضرت على علیه السلام ، فتح و پیروزى نصیب اسلام شد.
۳).هنگامى که آیه مباهله نازل شد،رسول خدا صلوات الله علیه، حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام را به حضور طلبید و فرمود:«اللهم هولاء اهلى ؛ بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند» [۱۷]

پیام های واقعه مباهله[ویرایش]

ازداستان مباهله می توان پیام های زیر را به دست آورد:
۱)اگر انسان ایمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزدیک‏ ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. «من بعد ما جاءک من العلمِ»
۲)آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست.«فقل تعاوا ندع»
۳)در مجالس دعا، کودکان را نیز با خود ببریم. «أَبناءنا»
۴)استمداد از غیب، پس از بکارگیرى توانایى‏هاى عادّى است.«نبتهِل»
۵)در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله کننده پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».
۶)زن و مرد در صحنه‏هاى مختلف دینى، در کنار همدیگر مطرحند.«نساءنا»
۷)علىّ بن ابى طالب، جان رسول اللَّه است.«أَنفسنا»
۸)اهل بیت پیامبر، مستجاب الدعوة هستند.«أَبناءنا»، «نساءنا»، «أَنفسنا»
۹)فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است.«أَبنائنا»، بنا براین امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبرند. [۱۸]

پانویس[ویرایش]
 
۱. آل عمران(سوره۳)،آیه۶۱    
۲. آل عمران(سوره۳)،آیه۶۱.    
۳. . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو، ج۲، ص ۷۶۲ تا ۷۶۱.
۴. . مکارم شیرازی،ناصر، پیام قرآن، دارالکتب الاسلامیه، ج۹، ص ۲۴۲.
۵. . راغب اصفهانی،حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار العلم الدار الشامیة، ص۷۴۱.
۶. . قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، ج۲، ص ۷۶.
۷. آل عمران(سوره ۳)،آیه ۵۹.    
۸. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، مؤسسه طبع و نشر، ج۱، ص ۱۵۶-۱۵۵.    
۹. .قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن،، ج۲،ص۷۶.
۱۰. . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو، ج‏۲، ص۷۶۲.
۱۱. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، مؤسسه طبع و نشر، ج۱، ص ۱۵۷.    
۱۲. . محمد بن محمد بن نعمان(شیخ مفید)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، قم، ج‏۱، ص ۱۶۸.
۱۳. .طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو، ج۲، ص۷۶۳ تا ۷۶۲.
۱۴. .قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، ج۲، ص۷۷.
۱۵. . میر حامد حسین، عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، کتابخانه عمومی امام امیر المؤمنین علیه السلام، اصفهان، ج‏۱۷، ص ۷۴۶.
۱۶. . این حیوان از گرانبهاترین سرمایه هاى عرب محسوب مى شد.
۱۷. . مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، دار الفکر، ج۷، ص ۱۲۱ تا ۱۲۰.
۱۸. .قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن،ج۲، ص۷۸.


منبع[ویرایش]

سایت پژوهه    

مباهله یعنی چه؟


مباهله یعنی چه؟


روز مباهله

 

معنای لغوی این کلمه مباهله:

مباهله از ریشه "بهل" و بر وزن "مُفاعِلَة" است. این کلمه از نظر لغت سه معنا دارد:

1- رها نمودن و به خود وا گذاشتن؛

2- دعایى که همراه با تضرع و اصرار باشد؛

3- کم بودن آب.

اما معناى اصطلاحى آن:

زمانى که دو یا چند نفر بر سر مسئله‌اى اختلاف نظر داشته باشند و هیچ کدام حاضر نباشند نظریه طرف مقابل را بپذیرند، در یک جا جمع مى‌شوند و به درگاه خداوند تضرع مى‌کنند و از خداوند مى‌خواهند که آن کس را که بر باطل است رسوا نموده و مورد لعن و مجازات خویش قرار دهد.

با توجه به معناى اصطلاحى مباهله، ماده اصلى مباهله هم مى تواند «بهل» به معناى "رها نمودن و به خود واگذاشتن باشد" و هم «بهل» به معناى "دعاى همراه با اصرار و تضرع"؛ زیرا در مباهله هر یک از طرفین براى طرف مقابل خویش درخواست لعن مى کند و لعنت خدا چیزى غیر از به خود وا گذاشتن و محرومیت از رحمت خدا نیست.

از این جهت، مباهله با معناى اول سازگار است و از آن جهت که مباهله دعایى معمولى نیست، بلکه همراه باتضرع و اصرار است، با معنى دوم هماهنگ است.